|
چرا در قران سخني از اقوام و رسولان خارج از خاور ميانه نشده است؟
در دو بخش از قرآن کریم دارد که ما آن شهرها و دیارهایی که برای خاور دور یا باختر دور بود قصّه آنها را برای شما نگفتیم؛ فرمود: ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾؛ خیلی از قریهها بودند که ما قصّه آنها را در قرآن برای شما نگفتیم، برای اینکه اگر بگوییم آن طرف اقیانوس کبیر یا آن طرف اقیانوس اطلس پیغمبری بود جمعیتی بود شما باور نمیکردید. ما هم راهی برای اثبات نداشتیم؛ لذا در این دو بخش از قرآن فرمود ما قصّه بعضی از انبیا را نگفتیم. برای اینکه باید بگوییم: ﴿فَانْظُرُوا کَیْفَ﴾،﴿فَانْظُرُوا کَیْفَ﴾! راهی نیست که شما بروید تحقیق کنید.
ولی هیچ ممکن نیست در جایی بشر باشد یک موجود متفکر باشد و راهنمای الهی و پیغمبر نباشد. هیچ جایی نیست مگر اینکه پیغمبر، امام یا ماموران الهی آمدند. فرمود ما این کار را کردیم و در آن قسمتها شما میتوانید بررسی کنید عاد و ثمود در همان خاورمیانه بودند جای دیگر که نبودند. نوح (سلاماللهعلیه) هم در همین خاورمیانه بود همه انبیایی که اسامی مبارکشان در قرآن کریم آمد در همین خاورمیانه بودند، راه برای تحقیق باز بود.
تفسير تسنيم سوره حاقه
خداي سبحان هيچ ملّتي را و هيچ مملكتي را شهر و روستا بدون رهبريِ الهي رها نكرده است براي اينكه طبق آن آيه ي بخش پاياني سوره ي مباركه ي «نساء» اگر ملّتي در سرزميني بدون رهبري الهي خلق شده باشند احتجاج اينها در قيامت هست خدا در سوره ي مباركه ي «نساء» در بخش پاياني فرمود ما انبيا فرستاديم, مرسلين فرستاديم براي تَبشير و انذار ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ براي اينكه اگر ما انبيا نميفرستاديم در قيامت اين مردم عليه خدا احتجاج ميكردند ميگفتند خدايا! ما كه نميدانستيم بعد از مرگ چه خبر است كه, تو كه ميدانستي بعد از مرگ ما را اينجا ميآورند چرا راهنما نفرستادي, ما براي اينكه مردم در قيامت احتجاج نكنند انبيا فرستاديم خب اين حجّت بالغه ي الهي است چه شرق عالَم چه غرب عالم, چه ديروز, چه امروز, چه فردا, پس هيچ ملّتي نيست مگر اينكه وحيِ انبياي الهي به اينها رسيده يا خود پيامبر بودند يا امام بودند يا مبلّغان و علما و روحانيون بودند اينكه دمِ در جهنّم به اين شخص ميگويند ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾ معنايش اين نيست كه مگر پيغمبر نيامده يا يكي از اهل بيت نيامده خب همين علما كه ميروند,در قيامت اينها كه وارد جهنم ميشوند مالكان جهنم, خازنان جهنم به اينها ميگويند: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾ مگر روحاني نداشتيد, مگر نيامدند به شما بگويند؟ ميگويد چرا آمدند گفتند ﴿فَكَذَّبْنَا﴾ براي اينكه درِ خانه ي هر كسي كه پيغمبر نميرود كه, درِ خانه ي هر كسي كه امام معصوم(سلام الله عليه) نميرود كه, درِ خانه ي هر كسي كه مرجع تقليد نميرود همين علما و مبلّغين و اهل قلم كه ميروند اينها نذيرند ديگر خب اينها حرفهاي انبيا را ميرسانند ديگر حرفهاي خودشان را كه نميرسانند ـ معاذ الله ـ پس بنابراين اين حجّت بالغه است.
اوّلين توبيخي كه جهنّميان ميشنوند اين است كه مالك جهنم(سلام الله عليه) ميگويد آقا مگر مسجد نداشتي, مگر حسينيه نداشتي, مگر اين علما نيامدند به تو بگويند؟ ﴿قَالُوا بَلَي﴾ ميگويد بله آمدند ما نپذيرفتيم غرض اين است كه هيچ كسي جهنم نميرود مگر بعد از اتمام حجّت ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾ اين اصل كلّي قرآن. اصل ديگر اين است كه فرمود ما قصّه ي بعضيها را گفتيم قصّه ي بعضيها را نگفتيم ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ﴾ اصل سوم اين است كه چرا قصّهها را نگفته؟ اين وجوهي دارد كه بارزترين وجه اين است كه اگر مثلاً ميفرمود آن طرف دريا يا اين طرف آب, آن خاوردور يا اين باختردور قومي بودند پيامبري آمد اينها چنين كردند چنان كردند اينها باور نميكردند جايي را بايد پيامبر نقل بكند كه بعد به دنبالش بفرمايد: ﴿فَسِيرُوا فِي الأرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ کذا
تفسیر تسنیم سوره حج
|
|
چگونگي جمع بين نذير داشتن هر امت و فترت بين رسل اما اينكه فرمود: ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِن نَّذِيرٍ مِن قَبْلِكَ﴾ برخيها مطرح كردند كه گرچه انبيايي بودند از اقوام و قبايل ديگر مثل اينكه خالد بود, حنظله بود اينها انبيايي بودند كه بين وجود مبارك عيسي و وجود مبارك حضرت(سلام الله عليهما) آمدند اما در قريش نبودند [17] اين يك وجه. وجه ديگر آن است كه منظور از فترت, نه اين است كه شما حجّتي نداريد هادي نداريد مبشّر و منذر نداريد منظور از فترت آن است كه پيامبري از پيامبران اولواالعزم كه صاحب شريعت باشد صاحب كتاب باشد نيامده [18] يعني بين وجود مبارك موسي و عيسي زمان فترت بود بين وجود مبارك عيسي و وجود مبارك حضرت(سلام الله عليهم اجمعين) زمان فترت بود يعني پيامبر اولواالعزم نيامده. چرا اين توجيهات را بايد طرح كرد براي اينكه در قرآن كريم فرمود هيچ ملتي نيست مگر اينكه هادي و راهنما داشته و دارد در سورهٴ مباركهٴ «رعد» آيه هفتم به اين صورت است ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ هيچ ملتي بدون راهنما نيست حالا آن وقتي هم كه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حضور داشتند مگر به همه روستاها, به همه شهرها خود حضرت تشريف ميبردند آن وقتي هم كه ائمه(عليهم السلام) بودند مگر در روستاها و شهرها خودشان تشريف ميبردند. منظور آن است كه حتماً حجت بالغه حق بايد به مردم برسد حالا اگر كسي در اثر قصور يا تقصير دسترسي به حجّت نداشت اگر قاصر بود كه مستضعف است و مورد عفو, اگر مقصّر بود كه حُكمه الي الله وگرنه هيچ ملتي نيست كه حجّت خدا به آنها نرسد.
تبيين قرآني پيامبر داشتن همه امتها از اينكه به صورت موجبه كليه فرمود: ﴿لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ معلوم ميشود حجت الهي به تمام اقوام رسيده است حالا بعضي به سوء اختيار خودشان نخواستند دسترسي پيدا كنند مطلب ديگر است. در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه 36 به اين صورت آمده است فرمود: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ هيچ امتي نبود مگر اينكه پيامبر داشت حالا يا اولواالعزم يا غير اولواالعزم اگر اولواالعزم مدّتي فاصله شد تشريف نياوردند اين را ميگويند زمان فترت ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ به صورت فعل ماضي ذكر ميكند ميفرمايد براي هر امّتي ما پيامبر فرستاديم ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ خب اين رسول به امت چه ميگويد ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ اين ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ عصاره «لا اله الاّ الله» است از غير خدا اجتناب كنيد و الله را عبادت كنيد يعني غير از الله هر كه باشد طاغوت است ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ اينها بالصراحه به صورت موجبه كليه دلالت ميكند به اينكه هيچ ملتي نيست مگر اينكه هادي دارد هيچ ملتي نيست مگر اينكه رسول دارد.
بررسي احتمالات نفي آمدن پيامبر براي مردم زمان او حالا يا به اين معناست كه رسول در قبيله قريش نبود در ساير قبايل بود اين كما احتمله بعضٌ مثل كشّاف [19] و مالَ إليه سيدناالاستاد في الميزان يا نه, زمان, زمان فترت بود پيامبر اولواالعزم نيامده وگرنه علما بودند حجج الهي بودند شاگردان انبيا بودند حجت بر اينها تمام شد پس آنچه در سورهٴ مباركهٴ «يس» آمده آيه شش سورهٴ «يس» كه فرمود: ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ﴾ و همچنين در اين آيه سورهٴ «سجده» آمده است كه ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِن نَّذِيرٍ مِن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ﴾ به همين برميگردد در قبيله آنها پيامبري نبود اما حجت الهي بر آنها بالغ بود خب اينها انبياي ابراهيمي داشتند اينها فرزندان ابراهيم بودند انبياي ابراهيمي را به رسميت ميشناختند وجود مبارك ابراهيم را به عنوان پيامبر ميدانستند موسي و عيسي را شنيده بودند اهل كتاب را شنيده بودند اينطور نيست كه اينها نشنيده باشند اينها به سوء اختيارشان ايمان نياوردند اينها وجود مبارك ابراهيم را كه بنيانگذار كعبه بود ميشناختند و به دستور او هر ساله در مراسم حج, حج انجام ميدادند آنها قبول داشتند پيامبري او را منتها بعد ديگر كفر ورزيدند.
خاورميانه مركز بعثت پيامبران پرسش:... مركزيّت بعثت پيامبران اولواالعزم خاورميانه بوده. پاسخ: آن در بحثهاي قبلي داشتيم همه جا پيامبر بود خاور دور و نزديك باختر دور و نزديك منتها ذات اقدس الهي وقتي قصص انبيا را ذكر ميكند ميفرمايد عدهاي به طرف انبيا آمدند كامياب شدند سعادتمند دارين شدند يك عدّه تكذيب كردند به هلاكت رسيدند بعد ميفرمايد: ﴿فَسيروا فِى الاَرضِ فَانظُروا كَيفَ كانَ عـٰقِبَةُ المُكَذِّبين﴾ [20] برويد ببينيد خب اين برويد ببينيد آن طرف آب را نميشود گفت, بفرمايد ما آن طرف اقيانوس كبير عدهاي را فرستاديم شما برويد ببينيد همان اوّلين راه براي تكذيب همين بود طوري قرآن حرف ميزند كه بگويد برويد ببينيد لذا مسئله خاورميانه را بعد از نقل قصص انبيا ميگويد برويد ببينيد.
امكان وجود انبيا در خاور و باختر و حتي كرات ديگر ولي ميگويد كه انبيايي بودند كه ما قصصشان را براي شما نگفتيم ﴿رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ﴾ [21] ممكن نيست خاور دور و نزديك, باختر دور و نزديك, قطب غير قطب بشر باشد الاّ اينكه پيغمبر دارد ممكن نيست خدا يك جا انديشمندي خلق بكند مگر اينكه براي او راهنما ميفرستد انسان متفكّر مختار, هادي ميطلبد اگر روزي هم كشف شد كه كُراتي هستند كه موجود زنده متفكّري زندگي ميكند حتماً انبيا دارند بالصراحه هم فرمود خيلي از انبيا را ما براي شما نگفتيم براي اينكه بگوييم, راه تحقيق نداريد ما قصههايي را نقل ميكنيم كه به دنبالش بگوييم ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ﴾ برويد ببينيد اين عاد است اين ثمود است اين جريان نوح است اين اقوام ديگر است برويد ببينيد ما با اينها چه كرديم حالا بگويد آن طرف اقيانوس كبير كساني بودند ما آنها را به هلاكت رسانديم اولين راه براي تكذيب همين بود ميگفتند حرفهايي ميزنيد كه باوركردني نيست.
اثبات وجود مُنذر و حجّت براي هر قومي هر محلّي پيامآوري دارد حالا يا پيامبر اولواالعزم است يا غير اولواالعزم است يا اماماني هستند كه جانشينان پيامبرند يا شاگردان آنها هستند كه حجت خدا را به مردم ميرسانند. اينكه فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ بعد فرمود عالمان دين اگر به حوزههاي علميه بروند مبلّغان الهي بشوند آنها هم كار انبيا را انجام ميدهند اگر ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ﴾ [23] اگر ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ [24] هست خب ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا﴾ [25] اين انذار نشان ميدهد كه عالمان دين, مبلغّان دين وارثان انبيا(عليهم السلام) هستند
عالمان دين وارثان انبياء و منذران جامعه خدا سبحان در سورهٴ «توبه» فرمود عالمان دين وقتي به حوزهها رفتند متفقّه شدند احكام دين را ياد گرفتند به بلادشان برگشتند ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ خب اين ﴿لِيُنذِرُوا﴾ حاصل ميشود ديگر لازم نيست پيامبر يا امام باشد حرف پيامبر يا حرف امام را وقتي بفهمد به مردم بگويد همان نذير است حجت خدا بر مردم تمام ميشود. به هر تقدير فترت يا به معناي آن است كه رسول اولواالعزم نيامده اين در فضاي وسيعتر است يا از آن كوچكتر رسول غير اولواالعزم نيامده.
تفسير تسنيم ايت اله جوادي آملي
|
|
مقصود از قومى كه پيش از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و اله و سلم )، پيامبر به سويشان فرستاده نشده بود (ما اتيهم ن نذير من قبلك ) s,vi s[ni
((لتنذر قوما ما اتيهم من نذير من قبلك (( - بعضى از مفسرين گفته اند منظور از اين قوم ، قريش است ، چون هيچ پيغمبرى قبل از آن جناب به سوى قريش گسيل نشده بود، به خلاف اقوام ديگر عرب ، كه بعضى از پيغمبران به سوى ايشان مبعوث شده بودند، مانند خالد بن سنان عبسى ، و حنظله ، كه بنا به آنچه در روايات است دو تن از پيغمبران عرب بودند
بعضى ديگر گفته اند: مراد از قوم مذكور، همه اهل فترت ، يعنى مردم ما بين عيسى و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، چون در اين فاصله زمانى ، مردم از مساله دين و از وظائفى كه در قبال نعمت هاى الهى داشتند، و از آن غرض كه به خاطر آن خلق شده بودند، يعنى عبادت ، به كلى غافل ماندند.
ليكن اين تفسير صحيح نيست ، براى اينكه معناى فترت اين است كه مدتى پيغمبر صاحب شريعت و كتاب مبعوث نشده باشد، كه اين مدت را مدت فترت مى نامند، و اما مدت مبعوث نشدن پيامبران بى شريعت ، اولا فترت نيست ، و ثانيا قبول نداريم كه ما بين عيسى و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين پيام برانى نيامده باشند، با اينكه زمان فاصل بين آن دو پيامبر شش قرن بوده
ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 366
|
|
اصل ارسال توسط : ali
وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيرًا (فرقان/51)
و اگر مى خواستیم، در هر شهر و دیارى بیم دهنده اى بر مى انگیختیم (ولى این کار لزومى نداشت.)
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا ۚ وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ (فاطر/24)
ما تو را بحق به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده فرستادیم. و هر امّتى در گذشته انذارکننده اى داشته است!
ایا این دو ایه با هم تناقض ندارند؟
آيه 24 فاطر ـ براى هر امتى نذيرو هشدار دهنده اى مقرر شده و آيه (25:51) آنرا براى هر قريه اى دانسته، و آيه (و ماکان ربک مهلک القری حتی یبعث فی امها رسولا 28:59) رسالتهاى ربانى را در مراكز قرى و مجتمعات مكلفان مى داند، كه در جمع امت در انحصار يك قريه نيست بلكه مجموعه اى از قرى نيز مى توانند يك امت را تشكيل دهند كه رسولشان در مركز و محور اين آباديها قرار دارد. «رسولا» هم اعم است از ولايت عزم كه در انحصار پنج نفر است كه امت هر يك تمامى مكلفانند
تفسير فرقان
مبالغه : با توجه به اینکه در جاهائی از قرآن کریم سخنی همعرض آن آیه ابتدای سوره یس دارد که میفرماید ( ما انذر آباوهم فهم غافلون ) و از آنها معلوم میشود که اقوامی هم بوده اند که پیامبر به خویش ندیده بودند، قسمت انتهائی آیه 24 (وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ) از باب مبالغه است، لذا، معنی آن اینطور میشود: تقریبا همه اقوام نذیر داشته اند
تفسير مرحوم گنجه اي
گفتارى پيرامون معناى عموم انذار
● سخنى پيرامون عموم انذار و اينكه هيچ امتى كه در آن پيغمبرى ظهور نكرده باشد نبوده است و ان من امة الاخلافيها نذير در بحث هايى كه در جلد دوم راجع به نبوت داشتيم ، و نيز در جلد دهم در داستانهاى نوح (عليه السلام ) مطالبى عقلى گذشت ، كه دلالت مى كرد بر عموم نبوت ، واين معنا را قرآن نيز تأييد مى كند. بنابراين ، هيچ امتى از امت هاى بشرى نبوده كه دعوت به حق پيامبران در آن ظهور نكرده باشد، و اما اينكه پيغمبر هر امتى ا ز خود آن امت بوده باشد، دليلى در دست نيست كه بر آن دلالت كند، همچنان كه به خاطر داريد كه گفتيم - جمله : ((و ان من امة الا خلا فيها نذير...((، نيز همين را افاده مى كند. و اما اينكه : علاوه بر اصل اقتضا، انذار هر پيغمبرى فعليت هم داشته باشد، يعنى انذار هر پيغمبر به يك يك امتش برسد، و دعوتش يك يك افراد را شامل گردد، و كسى از افراد امت باقى نماند كه دعوت پيغمبر به گوشش نرسيده باشد، مطلبى است كه نمى توان آن را از آن ادله فهميد، زيرا نشاءه دنيا محل تزاحم علل و اسباب است ، و اين تزاحم در آن حكمفرماست ، و نمى گذارد اين غرض حاصل شود، همچنان كه ساير مقتضيات عمومى كه عامل صنع آنها را تقدير كرده ، با اين غرض مساعد نيست ، مثلا هر انسانى كه به دنيا مى آيد، اين اقتضا را دارد كه عمرى طب يعى كند، و ليكن حوادث نشاءه تزاحم دنيا، در بيشتر افراد، مزاحم اين اقتضاء مى شود، و نمى گذارد كه بيشتر افراد عمر طبيعى خود را بكنند. و نيز هر انسانى كه به دنيا مى آيد مجهز به جهاز تناسلى است ، تا بتواند با گرفتن زن ، و يا شوهر رفتن ، نسلى از خود باقى بگذارد، و ليكن بعضى از افراد قبل از فرزنددار شدن مى ميرند، و همچنين نظاير اين مثالها.
پس نبوت و انذار در هر امتى لازم و واجب است ، و مستلزم آن نيست كه به طور ضرورى و حتمى تمامى افراد آن امت از هدايت پيغمبر خود برخوردار شوند، و دعوت او بگوش يك يك اش خاص برسد. و ممكن است بعضى ها دعوت او را از خود او نشنوند، بلكه با واسطه و يا وسايطى بشنوند، و بعضى هم اصلا به گوششان نخورد، و علل و اسبابى بين او و آن دعوت حايل شود، در نتيجه هر فردى كه دعوت متوجه او شد و به گوشش رسيد حجت بر او تمام مى شود و هر فردى كه دعوت پيغمبرش به گوشش نرسيد، حجت بر او تمام نيست ، و او جزو مستضعفين است ، كه امرشان به دست خدا است ، و خدا هم درباره آنان فرموده : ((الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيلة و لا يه تدون سبيلا.
ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 53
|
|
وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيرًا (فرقان/51)
و اگر مى خواستیم، در هر شهر و دیارى بیم دهنده اى بر مى انگیختیم (ولى این کار لزومى نداشت.)
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا ۚ وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ (فاطر/24)
ما تو را بحق به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده فرستادیم. و هر امّتى در گذشته انذارکننده اى داشته است!
ایا این دو ایه با هم تناقض ندارند؟
جمله وَ إِنْ مِنْ أُمَّة إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ ، فاطر /24 به این معنى است که: هر امتى از امتهاى پیشین، انذارکننده اى داشته است.
این نکته نیز قابل توجه است که: بر طبق آیه 24 فاطر، تمام امتها داراى انذارکننده الهى یعنى پیامبر بوده اند، هر چند بعضى آن را به معنى وسیعترى گرفته اند، که شامل علما و دانشمندانى که مردم را انذار مى کنند، نیز مى شود، ولى این معنى بر خلاف ظاهر آیه است.
اما به هر حال، معنى این سخن آن نیست که در هر شهر و دیار پیامبرى مبعوث شود، بلکه همین اندازه که دعوت پیامبران و سخنان آنها به گوش جمعیتها برسد، کافى است; چرا که قرآن مى گوید: خَلا فِیها نَذِیرٌ (در آنها انذارکننده اى بود، و نمى گوید منها یعنى از میان خود آنها).
بنابراین، آنچه در آیه فوق (فرقان 51)مى خوانیم، منافاتى با آیه ۴۴ سوره سبأ ندارد که مى گوید: وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیر: ما قبل از تو هیچ انذارکننده اى به سوى مشرکان مکّه نفرستاده بودیم . در اینجا منظور انذارکننده از میان خود آنها است، در حالى که در آیه قبل، منظور وصول دعوت پیامبران به آنها است.
تفسیر نمونه
وَمَا آتَيْنَاهُم مِّن كُتُبٍ يَدْرُسُونَهَا ۖ وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِن نَّذِيرٍ (سبأ/44)
ما (قبلاً) چیزى از کتابهاى آسمانى را به آنان نداده ایم که آن را بیاموزند (و به اتکاى آن سخنان تو را تکذیب کنند)، و پیش از تو هیچ (پیامبرى) بیم دهنده اى براى آنان نفرستادیم.
مفهوم آيه 44 سوره ی سبا این است كه: ما قبل از تو كتاب و پيامبرى به مشركان مكه نداده ايم كه آنان با استناد به آن، حقّ يا باطل بودن تو را تشخيص دهند. تكذيب آنان تنها بر اساس جهل و لجاجت و پيروى از هوس هاى خود و نياكان خويش است.
در آیه 51/فرقان ، این سخن پروردگار را خواندیم که: اگر مى خواستیم، در هر شهر و دیارى، پیامبرى انذار کننده مبعوث مى کردیم ولى چنین نکردیم . این مسلماً به خاطر آن است که پیامبران رهبران امت ها هستند و مى دانیم تفرقه در مسأله رهبرى، موجب تضعیف هر امت و ملت است، مخصوصاً در آنجا که سخن از خاتمیت در میان است، و باید رهبرى تا پایان جهان، تداوم یابد اهمیت تمرکز و وحدت آشکارتر مى شود. رهبر واحد، مى تواند تمام نیروها را متحد سازد، و به آنها انسجام و وحدت برنامه دهد، و در حقیقت مسأله وحدت رهبرى، انعکاسى است از حقیقت توحید در اجتماع انسانى که نقطه مقابل آن یک نوع شرک و تفرقه و نفاق است. و اگر در آیه ۲۴ سوره فاطر مى خوانیم: وَ إِنْ مِنْ أُمَّة إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ : هر امتى پیامبرى انذار کننده داشته هیچ گونه منافاتى با بحث فوق ندارد; زیرا سخن از امت است، نه از اهل هر شهر و هر دیار.
تفسیر نور
|
|
در سوره قصص اشاره شده که رسولان به ام القری ارسال میشدند.
وَ مَا كانَ رَبُّك مُهْلِك الْقُرَى حَتى يَبْعَث فى أُمِّهَا رَسولاً
در تفسیر المیزان اینگونه امده است:
"كلمه ((ام القرى (( به معناى مركز دهات ، و آن شهرستانى است كه همه دهات بدانجا مراجعه مى كنند، و در آيه شريفه سنت الهى در عذاب قرا، و انقراض اهل آنها بيان شده ، و آن اين است كه : عذاب استيصال و انقراض هيچ وقت از خداى تعالى صادر نشده مگر بعد از آنكه حجت را بر آنان تمام كرده باشد، يعنى رسولى به سويشان فرستاده باشد، تا آيات خدا را بر آنان بخواند، و بعد از آنكه ايشان آن رسول را تكذيب كرده ، و به آيات خدا كفر ورزيده باشند"
جمله حَتّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولاً (تا در مرکز این شهرها پیامبرى مبعوث کند) اشاره به این است که: لزومى ندارد در هر شهر و روستا پیامبرى مبعوث شود، همین اندازه که در یک کانون بزرگ، که مرکز پخش اخبار و محل اندیشمندان و متفکران یک قوم است، پیامبرى مبعوث گردد، کافى است، زیرا مردم تمام آن منطقه، بر اثر نیازهاى زندگى، مرتباً به آنجا رفت و آمد دارند، و هر خبرى در آنجا باشد، به سرعت در تمام منطقه و نقاط دور و نزدیک پخش مى گردد، همان گونه که آوازه قیام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در سرزمین مکّه ، در مدت کوتاهى، در تمام شبه جزیره عربستان پیچیده، و از آن هم فراتر رفت، چون مکّه ، اُمّ القرى بود، هم مرکزِ روحانى، و هم مرکز تجارى حجاز بود، و حتى در مدت کوتاهى، به مراکز مهم تمدن آن زمان رسید. بنابراین، آیه یک حکم کلى و عمومى را بیان مى کند.
در اينجا این سؤال پیش مى آید: اگر در هر امتى رسولى فرستاده شده باشد، باید پیامبران از تمام کشورهاى جهان برخاسته باشند، زیرا هر یک از آنها حداقل امتى هستند، در حالى که تاریخ چنین چیزى به ما نشان نمى دهد؟! پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن مى شود و آن این که: هدف از فرستادن پیامبران این است که: دعوت الهى به گوش امتها برسد، و گرنه مى دانیم مثلاً در زمانى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در مکّه یا مدینه قیام کرد، در شهرهاى دیگر حجاز پیامبرى نبود، ولى فرستادگان رسول اللّه به آن مناطق گسیل شدند و صداى پیامبر را به گوش همگان رساندند. علاوه بر این، خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) نامه هائى نوشت و با رسولانى به کشورهاى مختلف مانند: ایران و روم و حبشه فرستاد و پیام الهى را به آنها ابلاغ کرد. هم اکنون ما امتى هستیم که دعوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را از وراء اعصار و قرون وسیله دانشمندان که پیام آوران آن پیامبرند شنیده ایم و منظور از مبعوث ساختن رسول در هر امتى چیزى غیر از این نیست.
تفسير نمونه
|
|
معناي قريه چيست؟ تفاوت قريه با مدينه و بلد چيست؟
قَريَة بر وزن فَعلَة: براي مَرَّة (يك بار)، به معناي ساختار واحدي از تجمّع است؛ يعني يك جامعه واحد سازمان يافته، گاهي در قرآن كريم در مورد ساختمانها و آباديها، گاهي در مورد افراد و جمعيتها و گاهي براي هر دو مورد باهم به كار رفته است. سوره مباركه بقره آيه 58: وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَـذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ، و [نيز به يادآريد] هنگامی را كه گفتيم: بدين شهر درآييد و از [نعمتهای] آن، هرگونه خواستيد، بخوريد
سوره مباركه احقاف آيه 27: وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرَی وَصَرَّفْنَا الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ، و بیگمان، همه شهرهای پيرامون شما را هلاك كرده و آيات خود را گونهگون بيان داشتهايم، اميد كه آنان بازگردند.
اما فرق ميان بلد، قرية و مدينه اين است كه: بَلَد؛ مطلق قطعه محدودي از زمين است؛ خواه آباد باشد يا نباشد و در قرية، تجمّع لحاظ مي-شود؛ خواه در عمارتي باشد يا در افرادي از مردم و ميان آنها عموم و خصوص مِن وجه است.
اما در مدينة؛ مفهوم اقامت و نظم و تدبير لحاظ ميشود. به همين دليل إهلاك (هلاك كردن)، أخذ (گرفتن)، إنذار (بيم دادن) و فرستادن پيامبر( ص) در مقابل قريه است، كه بر تجمعي از افراد مردم يا عمارتها دلالت ميكند و تقابل اين معاني با بلد تناسب ندارد.
بنابراين گفته نميشود: أرسلنا الرسول الی البلد، يا أهلكنا البلد. همچنين اين معاني با مدينه تناسب ندارند؛ زيرا مدينه (شهر)، داراي نظم و تدبير است.
پس كاربرد قريه در جايي است كه مطلق تجمّع - بدون در نظر گرفتن نظم يا تدبير- لحاظ شود و محدود و وسيع بودن محل -آنچنان كه از عرف رايج مردم فهميده ميشود- در آن لحاظ نمي-شود؛ زيرا مردم به شهر كوچك محدود؛ قريه ميگويند، در حالي كه قرية در قرآن كريم: گاهي بر شهرهاي وسيع بزرگ اطلاق شده؛ به شرط اينكه خالي از نظم صحيح و تمدن بوده باشد.
نقل از نرم افزار التحقيق في كلمات القران
|
|
مقصود از هر امتی، هر نسلی نیست. بلکه پیامبری برای جمعی از مردم می آمده و لزوما نباید بلافاصله پس از او پیامبر دیگری می بوده. زیرا دین نسل به نسل از طریق پدران و مادران به فرزندان منتقل می شده است. مانند امت مسلمان که بیش از هزار سال است از وجود حضوری امام محروم است اما گسترش دین و تبلیغ آن ادامه دارد.
قوم پیامبر امتی بودند که دین حنیف ابراهیم نبی را داشتند (هر چند تحریف شده) لذا هم بر ان امت پیامبر امده بود هم پدران پیامبر مستقیما انذار دهنده ای (پیامبری) را درک نکرده بودند. و هم میان بعثت حضرت ابراهیم و حضرت رسول ص فاصله طولانی وجود داشته است.
سرکار خانم مرادی
|
|
وَ لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِى كُلِّ قَرْيَة نَّذِيرًا _…_51_ _ و اگر مى خواستيم همواره در هر مجتمعى هشداردهنده اى بر مى انگيختيم (گرچه در مراكز مجتمعات همواره فرستاده ايم). _…_51_
آيه 51 ـ اين آيه فرستادن منذران را در كل مجتمعات بشرى محال دانسته. و اينجا جاى اين پرسش است كه آياتى كه دلالت دارند بر اينكه در هر امتى رسولى است با اين آيه منافات دارد؟ پاسخ اين است كه آياتى از قبيل (28:59) تبيين كرده كه اين تنها در مراكز مجتمعات اصلى و فرعى مكلفان مى باشد، جُز اينكه مراكز و محتمعات مكانهاى رسالتهاى اصلى هستند و ساير مجتمعات داراى رسالتهاى فرعى يا شرعدارانى غير رسول بوده و هستند .
تفسير فرقان
|
|
سئوال:خداوند در برخي آيات قرآن فرموده است كه هر امتي رسول داشتند ازجمله سوره يونس آيه 47
ولكل امه رسول
اما از آن طرف در آيات زيادي به پيامبر اسلام خاطر نشان ميكند كه تو اين قوم را انذار و هشدار بده چرا كه پدرانشان ،منذري نداشته اند؟
آيا اين آيات تناقض ندارند؟چگونه قابل جمع هستند؟
كلمات كليدي: منذر نذير قوم امت رسول پيامبر
|