logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:170800)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:133491)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:123451)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:89890)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: آيا توصيفاتي كه در آيات مختلف قران براي نعمات بهشت شده است، تمثيل است يا وافعي؟    مشخصات حكومت صالح و ناصالح در قران : حكومت فرعوني چه ويژگيهايي دارد؟    ایا دعا به هم زدن نظام موجود هستی است؟    عذاب و مغفرت خدا مشمول قانون عام است و منحصر به گروه خاصي نيست.       آخرین رویداد تالار: قران پویان 14 ساله شد : خلاصه اماری 13 سال فعالیت تالار گفتگوهای قران پویان      

توجه

Icon
Error

ali Offline
#1 ارسال شده : 1398/08/14 07:59:35 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

ترجمه تدبر و فهم سوره فرقان:نكات و پرسش هاي تفسيري سوره فرقان،درس سوره و ارتباط ايات و فرازهاي سوره فرقان

پرسش:فرقان يعني چه؟ منظور از فرقان چيست؟

پاسخ 1:
كلمه ((فرقان )) به معناى فرق است ، و اگر قرآن كريم را فرقان ناميد از آن جهت بوده كه آياتش بين حق و باطل جدايى مى اندازد، و يا از اين جهت بوده كه آياتش جدا جدا نازل شده . مؤيد معناى اول اين است كه اين كلمه در قرآن كريم بر تورات هم اطلاق شده ، با اينكه تورات يكباره نازل شد.

راغب در مفردات گفته : كلمه ((فرقان )) از كلمه ((فرق )) بليغ ‌تر است ، براى اينكه فرقان تنها در فرق نهادن بين حق و باطل استعمال مى شود، مانند قنعان ، كه تنها در مردى استعمال مى شود كه ديگران به حكم او قناعت مى كنند، و اين كلمه اسم است نه مصدر، به خلاف فرق كه هم مصدر است ، و هم در فرق بين حق و باطل و غير آن استعمال مى شود

ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه : 239

پاسخ2:

فرقان اسمى است توصيفى كه براى قرآن بگونه اى ويژه در آيه مورد بحث و آياتى ديگر آمده است، چون قرآن خود بهترين و آخرين فارِق وحيانى است بين خود و ديگر كتابهاى آسمانى و زمينى، و ليكن تورات كه پس از قرآن از نظر اهميت دومين كتاب آسمانى است هرگز توصيف به فرقان نگشته، بلكه آياتى مانند "و اذ آتينا موسى الكتاب و الفرقان..." (2:53) دليل است بر اينكه تورات خود فرقان نيست بلكه فرقانش معجزاتى مانند اژدها شدن عصا و ساير نشانه هاى نُه گانه ربّانى موسى(عليه السلام) بوده است، و اين خود نظرى ويژه است نسبت به قران كه شريعتش آخرين شريعت است و تا دامنه رستاخيز همه مكلفان را در عرض زمين و طول زمان دربَر دارد،

تفسير فرقان


كلمات كليدي:ترجمه تدبر فهم تفسير سوره فرقان قران عبادالرحمان

ویرایش بوسیله کاربر 1398/09/12 01:25:22 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#2 ارسال شده : 1398/08/15 07:26:04 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه،تدبر و فهم سوره فرقان: نكات مهم تفسيري سوره فرقان از تفسير فرقان

1-در آيات 21 تا 30 جريان چهار مرحله و زمان كه بر مكلفان گذشته و مى گذرد به ميان آمده است: نخست، مرحله تكليف كه سخنان كافرانه كفّار را بميان آورده; سپس زندگى برزخى است كه اينان فرشتگان عذاب را از هنگام جان كندن به بعد مى نگرند و اين بزرگواران به آنان دورباش مى گويند كه اين خود زندگى برزخى است و همين زندگى براى پارسايان بهترين جايگاه است.
سوم، روز مرگ كلى است كه تام جهان دجار صَعقه و بيهوشى كلى ـ كه گامى فراتر از مرگ است ـ مى شوند مگر آن ويژگان كه خدا بخواهد "الاّ مَن شاء الله" و نيز كل جهان آفرينش در هم فرو مى ريزد.
مرحله چهارم و پايانى، رستاخيز است كه در آيه 27 ستمكاران دستهاشان را از شدّت ناراحتى و پشيمانى با دندانهايشان مى گزند و همى گويند: «كاش با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) راهى مى يافتيم و ديگران را كه ما را از رسالت الهى منحرف ساخته اند به دوستى نمى گرفتيم كه ما را از يادواره ربّانى كه قرآن و رسول قران است بيگانه كرده اند».

2-"ورتّل القرآن ترتيلا" در اينجا و در (17:106) آمده "لِيُثبِّتَ الذين آمنوا" كه تا مؤمنان همچنان بر ايمانشان پابرجا بمانند و گمان غلطى كه مسيحيان درباره حضرت مسيح(عليه السلام) كه او پسر خدا، يا خود خداست، زيرا كلّ انجيل را يكجا برما خوانده، درميان مسلمانان نيز شايع نگردد، زيرا نازل شدن تدريجى قران آنهم بوسيله روح القُدُس بر حسب نص خود قرآن گمان الوهيت را از حضرتش مى زُدايد، و نيز اينكه قرآن وحى عقلانى خود آنحضرت است را از ساحت مقدسش دور مى كند.

3-وَلاَ يَأْتُونَكَ بِمَثَل إِلاَّ جِئْنَـكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيرًا _…_33_
و تو را مَثلى نمى آورند، مگر آنكه ما حق را با نيكوترين تفسير (و بيان) برايت آورديم. _…_33_
آيه 33 ـ سخن سه گونه است: گونه اول مَثَل عارى از حقيقت است و اين كار كسانى استكه با حقيقت آشنايى ندارند و مى خواهند آن را تثبيت نمايند و چون دليلى هم بر باطل خود ندارند با دستاويز قرار دادن مَثَلهايى باطل باطلهاى خود را بعنوان حق مى نمايند. در اين آيه در پاسخ اينگونه امثال كه در برابر سخنان وحيانى محمدى مى آورده اند دو جمله آورده است: نخست ما خود حق را با چهره درخشانش مى آوريم. و اگر چه اينگونه نمايش حق نيازمند به تفسير و تمثيل نيست.
گام دوم را نيز از براى تبيين آن در قرآن بر مى داريم كه "و أحسن تفسيراً" حق را با بهترين تفسيرش در قرآن آورده ايم. روى اين اصل قرآن تفسير ديگرى جُز خودش نمى پذيرد، زيرا چنانكه حقايق قرآنى برتر از كل حقايق غير وحيانى و وحيانى است تفسير آن نيز برتر از كل تفسيرهاست زيرا قرآن ربّانى است و مفسران قرآن بايستى مستفسران آن باشند يعنى كوشش و كاوششان بايد در انحصار تفسير قرآن با خود قرآن باشد، و نه آنكه با تحميل افكار، علوم، پيش فرضها، انتظارات و سخنان اين و آن تحميلاتى بر قرآن روا دارند كه اينها خود تفسير به رأى است و موجب نمود تناقضات و تضادات و انحرافاتى در تفسير قرآن بخيال تبيين آن مى باشد.

4-وَ هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ الرِّيَـحَ بُشْرَما بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِى وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً طَهُورًا _…_48_
و اوست كسى كه بادها را نويدى پيشاپيش رحمت خويش (مانند باران و برف و تگرگ) فرستاد. و از آسمان آبى پاك كننده فرود آورديم، _…_48_
آيه 48 ـ اينجا آبى كه از آسمان نازل شده كلا طهور خوانده شده و چنانكه در (8:11) همين آب را ليطهركم به» دانسته، كه در كل آب آسمانى را پاك و پاك كننده خوانده و چنانكه در (23:18) آمده است آبهاى زمين نوعاً از آسمان است، بنابراين آب مادامى كه آب است هم پاك است و هم پاك كننده و هيچ شرط ديگرى از براى آن وجود ندارد. روى اين اصل هرگز كُر بودن و مانند آن شرط بقاى طهوريّت آن در زمينه مخلوط شدن با نجاساتى نخواهدبود، مگر اينكه از آب بودن خارج شود كه آنرا آب نجاست خوانند، و بر حَسَب رواياتى خصوصيات ذاتى نجاست برآن غلبه يابد كه رنگ، بو يا طعم آن همان رنگ يا بو يا طعم نجاست باشد كه اينجا ديگر آب نيست، بلكه نجاست يا ملحق به نجاست است.
در روايات هم هرگز دليلى بر اشتراط كريّت نداريم، تفصيل اين مطلب را در «الفرقان» و تبصرة الفقهاء و ساير نوشته هاى فقهى آورده ايم.

5-لِّنُحْيِىَ بِهِى بَلْدَةً مَّيْتًا وَ نُسْقِيَهُو مِمَّا خَلَقْنَآ أَنْعَـمًا وَأَنَاسِىَّ كَثِيرًا _…_49_ وَ لَقَدْ صَرَّفْنَـهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُواْ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُورًا _…_50_ وَ لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِى كُلِّ قَرْيَة نَّذِيرًا _…_51_
تا به (وسيله ى) آن شهرى مرده (و مرگبار) را زنده كنيم و - در شمار آفريدگانمان - حيواناتى نعمتوار و انسان هايى بسيار را (از اين آب) بنوشانيم. _…_49_ ما بى گمان قرآن را به راستى ميان آنان گوناگون بيان كرديم، تا به خوبى (حقايقى وحيانى را) ياد كنند، ولى بيشتر مردمان - به جز از كفر و كفرانى بسيار - خوددارى كردند. _…_50_ و اگر مى خواستيم همواره در هر مجتمعى هشداردهنده اى بر مى انگيختيم (گرچه در مراكز مجتمعات همواره فرستاده ايم). _…_51_

آيه 51 ـ اين آيه فرستادن منذران را در كل مجتمعات بشرى محال دانسته. و اينجا جاى اين پرسش است كه آياتى كه دلالت دارند بر اينكه در هر امتى رسولى است با اين آيه منافات دارد؟
پاسخ اين است كه آياتى از قبيل (28:59) تبيين كرده كه اين تنها در مراكز مجتمعات اصلى و فرعى مكلفان مى باشد، جُز اينكه مراكز و محتمعات مكانهاى رسالتهاى اصلى هستند و ساير مجتمعات داراى رسالتهاى فرعى يا شرعدارانى غير رسول بوده و هستند .

تفسير فرقان

ویرایش بوسیله کاربر 1398/09/03 03:27:13 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#3 ارسال شده : 1398/08/16 06:27:30 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تدبر و فهم سوره فرقان: نکات ترجمه و تفسیر سوره فرقان

سئوال: معنا و مفهوم آیه اخر سوره فرقان چیست؟ در ایه 77 سوره فرقان نیز اختلاف نظر وجود دارد.

قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا ﴿۷۷﴾

انصاریان: بگو: اگر دعایتان نباشد پروردگارم به شما ارجی ننهد، پس شما که [قاطعانه آیات خدا و پیامبرش را] تکذیب کردید، [کیفر این تکذیب برای همیشه] ملازم [شما] خواهد بود.

خرمشاهی: بگو اگر دعايتان نباشد، پروردگار من به شما اعتنايى ندارد، و به راستى كه [حقايق‏] را دروغ انگاشته‏ايد، و زودا كه [عذابتان‏] گريبانگير شود

فولادوند: بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى ‏كند در حقيقت‏ شما به تكذيب پرداخته‏ ايد و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد

قمشه‌ای: بگو که اگر دعای شما (و ناله و زاری و توبه شما) نبود خدا به شما چه توجه و اعتنایی داشت؟ که شما کافران (آیات حق را) تکذیب کردید و به کیفر همیشگی آن گرفتار خواهید شد.

مکارم شیرازی: بگو پروردگار من براي شما ارجي قائل نيست اگر دعاي شما نباشد، شما (آيات خدا و پيامبران را) تكذيب كرديد و دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد.

پاسخ 1:
دو معنی مختلف در رابطه با آیه 77 مفسران قسمت اول این آیه را دو جور معنی کرده¬اند:
1- اگر دعایتان نبود شما نزد خداوند ارزشی نداشتید.
2- ارزش شما به این است که خداوند دعوتتان کرده است.
کدامیک درست است؟
هر دو نوع معنی، طرفداران قابل توجهی دارد، اما ما با توجه به «درس» و «درب»، معنی دوم را انتخاب میکنیم.
«توجه» در نزد ما بمعنی این است که به چیزی رو می¬کنیم و در آن حال از چیزهای دیگر غافل می¬شویم.
البته خداوند بالاتر از آن است و توجهِ اینطوری ندارد اما توجه خدائی شاید به این معنی باشد که وقتی خداوند آدمی را دعوت به چیزی می¬کند، (مانند ایمان و عمل صالح و ...) این نشانه توجه خداوند به آدمی، و در نتیجه، مایه ارزش او است.

از تفسير مهندس گنجه اي

پاسخ 2:
معناى آيه چنين مى شود كه : اى رسول من !به ايشان بگو نزد پروردگار من قدر و منزلتى نداريد و وجود و عدمتان نزد او يكسان است ، براى اينكه شما او را تكذيب كرديد، پس ديگر هيچ خيرى در شما اميد نمى رود و به زودى اين تكذيب به شديدترين وجه ، ملازم شما خواهد شد و اگر باز هم خدا شما را مى خواند تنها به منظور اتمام حجت بر شما است و يا براى اين است كه شايد شما از تكذيب دست برداريد. و اين تفسير، تفسير خوبى است .

بعضى ديگر گفته اند: جمله ((دعاوكم )) از باب اضافه مصدر به فاعل است . و مراد از دعا هم عبادت خداى سبحان است و معنا اين است كه : بگو پروردگار من اعتنا و اهتمامى به كار شما ندارد و يا شما را باقى نمى گذارد اگر او را عبادت نكنيد.
ولى اين تفسير با تفريع بعدى يعنى جمله ((فقد كذبتم )) نمى سازد و به وجه روشنى نتيجه جمله مورد بحث قرار نمى گيرد و اگر جمله مورد بحث از باب اضافه مصدر به فاعل خودش و مراد از ((دعاوكم )) دعايتان بود، جا داشت ديگر تفريع نكند و بدون ((فا)) ى تفريع بفرمايد: ((و قد كذبتم ))

تفسير الميزان
پاسخ 3
آيه 77 ـ در اين آيه نسبت به كسانى كه درخواست توبه و عبوديتى نسبت به حضرت حق ندارند تهديد شده كه در اينصورت خدا هرگز به شما اعتنايى نخواهد داشت، زيرا هر قدر درخواست و اعتنا به خدا بيشتر باشد عنايت خدا هم بيشتر خواهد بود. و به همين معناست آياتى از قبيل "فاذكرونى اذكركم" كه مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم.
و در هر صورت عدم درخواست از خدا و بى اعتنايى به خدا تكذيب مقام ربوبيت است، اعم از اصل ربوبيت كه توجه به غيرخدانمائى و جز او را بپرستى، يا در مورد عدم درخواست از او گوئى خود را غنى دانسته و يا او را قادر بر انجام درخواستهاى خود ندانى

تفسير فرقان

پاسخ 4:

یعبا از ریشه عبأ: اصل الواحد در ماده، تهيّؤ؛ يعني آمادگي تمام كننده است و اين آخرين حالت تهيّؤ است.
سوره مباركه فرقان آيه 77: قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً،
.يعني براي خدايتعالي شايسته نيست كه براي رويارويي و توجه و ارتباط با شما آماده شود، مگر از اين جهت كه شما را به صلاح، خير، رستگاري و إنعام (نعمت دادن) دعوت كند.

التحقیق فی کلمات القران

پاسخ 5:
فرقان:77
بگو: اگر دعای شما [خواسته‌هایی متعالی و فراتر از غرائز شما] نبود، پروردگارم چه ارزشی برای شما قائل بود؟ 83 و شما [امکان ارتباط بي‌واسطه بنده با خالق] را تکذيب کرديد، پس به زودی [عواقب تکذيب] دامنگير [تان] خواهد شد. 84
__________
83- جملة «من فکر مي‌کنم، پس هستم» از رنه دکارت فيلسوف فرانسوی عنوان مناسبی است برای فهم بهتر اين آيه که بودن آدمی و ارزش او را نزد خدا در خواسته‌ها، آرزوها و آرمان‌هائی [معنای دعا] که طلب مي‌کند مي‌شمارد، يعنی سقف خواسته‌های هر کس ارتفاع شخصيت او را نشان مي‌دهد. کلمه «یَعْبَأُ» که فقط يکبار در قرآن آمده، از ريشه «عِبأ» معنای ثقل و سنگينی مي‌دهد. گوئی پروردگار عالم در کفة ترازوی سنجش انسانها، بر حسب سقف دعاهاشان [بلندای ارزش‌ها و آرمان‌شان] سنگ سرنوشت مي‌گذارد.

84- منکران توحيد، خواندن مستقيم و بدون واسطه خدا را، جز از طريق شفاعت بُت‌ها و توسل به آن‌ها، غيرممکن مي‌شمردند و تکذيب مي‌کردند. از آنجائی که خواندن و خواستن غير خدا سرابی بيش نيست [رعد 14 (13:14) ] چنين انحرافي، آثار و عوارض عذاب‌آوری دارد که «ملازم» و پيوسته با هر خواسته‌ای است [یَكُونُ لِزَامًا].

از تفسير اقاي عبدالعلي بازرگان

پاسخ 6
بخش پاياني كه جمع‌بندي مي‌كند مي‌فرمايد شما بي‌ارزشيد چرا؟ براي اينكه شما ارزشتان در تصديق سخنان ماست ولي هر چه ما گفتيم شما تصديق نكرديد ديگر ﴿قُلْ مَا يَعْبَؤُا﴾ حالا اين ﴿مَا﴾يا «ما» استفهام انكاري است يا نافيه است «عَبأَ بكم» يعني با ديد سنگين شما را نگاه بكند با وزن نگاه بكند اعتنا بكند به شما خب به شما اعتنا نمي‌كند براي اينكه وزني نداريد وزنتان در تصديق است شما كه ﴿فَقَدْ كَذَّبْتُمْ﴾. حالا ﴿لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ﴾اين از باب اضافه مصدر به مفعول است يا اضافه مصدر به فاعل است اگر دعاي شما نباشد ارزش نداريد يا اگر ذات اقدس الهي شما را نخواند بي‌ارزشيد

اين‌چنين نيست كه اضافه «دعا» به «كُم» اضافه به فاعل باشد يعني اگر شما خدا را نخوانيد بي‌ارزشيد خير, اگر او دستتان را نگيرد بي‌ارزشيد اضافه به مفعول است يعني «لو لا دعاء الله اياكم» اگر او پيغمبر نفرستد هدايتتان نكند دين پيدا نكنيد مي‌شويد لا شيء نه اينكه اگر شما خدا را نخوانيد مي‌شويد لا شيء شما خودتان مي‌خواهيد خدا را بخوانيد يا كسي شما را بايد جذب بكند؟ اول از طرف ذات اقدس الهي بايد شما را بخوانند تا حقّ حيات پيدا كنيد وگرنه خودتان كه خدا را نمي‌خوانيد.

غرض اين است كه اين اضافه به مفعول است نه اضافه به فاعل, گرچه اضافه به فاعل هم باز به يك وجهي قابل توجيه است «قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلاَ دُعَائه ايّاكم» اگر او شما را نمي‌خواند كه وزني نداشتيد كه پس وزنتان به اين است كه اين امور را تصديق كنيد رابطه را حفظ بكنيد ولي متأسفانه ﴿فَقَدْ كَذَّبْتُمْ﴾ حالا كه ﴿كَذَّبْتُمْ﴾ پس بي‌وزنيد همين عذاب الهي و كيفر تلخ الهي براي شما مي‌شود لازم﴿فَسَوْفَ يَكُونُ﴾ همين تكذيب كه به صورت عذاب در مي‌آيد از شما دست‌بردار نيست چون در حقيقت همين عمل است كه به اين صورت در مي‌آيد كه «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».

تفسیر تسنیم

ویرایش بوسیله کاربر 1399/06/15 09:04:36 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#4 ارسال شده : 1398/08/17 08:35:32 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134


تفسير و تدبر سوره فرقان: پرسش ها و تكات مهم تفسيري سوره الفرقان

1-معنی چند کلمه
در رابطه با آیه 4 «ظلم»، عمل کافران است که در رابطه با قرآن، تعریفی مغایر حقیقت از آن ارائه کرده¬اند،
و «زور»، خودِ «گواهی دادن» به آن تعریف ظلم¬آمیز است.
البته مطابق اصطلاح عمومی ما ، امروز ، «زور» ، با «قوت» مترادف است که این یک غلط مصطلح است و تدریجاً شکل گرفته و چون در طول زمان صاحبان قدرت زور می¬گفته¬اند، این کلمه با قوت و قدرت مترادف شده و تدریجاً معنی مصطلح حاضر را به خود گرفته است.
جداکننده باطل از حق
«فرقان» اصطلاحاً یعنی «فرق¬گذار بین حق و باطل» و این یکی از صفات قرآن کریم است.
بعبارت دیگر، یعنی اینکه هر عقیده¬ای را باید به قرآن عرضه کنیم اگر قرآن آنرا تأیید کرد، حق است وگرنه باطل می¬باشد.

اگر اندکی به مفهوم فوق دقت کنیم و قوه تخیل خود را کمی آزاد بگذاریم در رابطه با ارزش و موقعیت قرآن جهان¬هائی از معانی جدید ظاهر خواهد شد و هزاران افسوس که بیش از 1400 سال است قرآن در بین بشر هست اما به این نقش آن کمتر توجه شده و اگر شده بود، وضع فکری و اجتماعی و معیشتی بشر اینگونه که هست نبود.


2-در رابطه با آیه 54 قبلاً در سوره علق خواندیم که خداوند انسان را از علق آفرید، بعداً در سوره یس خواندیم که از خاک آفرید و در اینجا در آیه 54 می¬خوانیم که از آب آفرید.
کدامش درست است؟ هر سه درست است و منشاء نزدیک آفرینش آدمی، علق است و منشاء دورتر آن نوعی ماده رسوبی است که در سوره یس به آن اشاره شده و منشاء باز هم دورتر از آن اب است که اگر نمی¬بود آن ماده رسوبی تشکیل نمی¬شد. و این نوع طرح مطلب، از معجزات علمی بارز قرآنی است که باید زیست¬شناسان درباره آن داد سخن دهند.

3-چرا قرآن یک دفعه نازل نمی¬شود؟
در رابطه با آیه¬های 32و33، اساساً چرا کفار این ایراد را گرفتند؟
مگر برای انبیاء دیگر، یکباره نازل شده بود؟

اساساً آنها با آن وضع علم و سوادشان (که در تمام مکه فقط هفت نفر که بتواند بخواند و بنویسد وجود داشت) در آن موقعیت بودند که بتوانند چنین چیزهائی را بدانند؟
آنهم چیزهائی که حتی ما هم پس از بیش از 1400 سال(قمری) پس از آنها و با اینهمه پیشرفت علمی و تکنولوژیک هنوز نمی¬دانیم؟
بطور قطع آنها در چنان موقعیتی نبودند که چنان چیزهائی را بدانند اما ما می-توانیم علت اینکه چنین ایرادی را گرفتند، حدس بزنیم.
آنها از حالت «زنده» و «تدریجی بودن نزول» و «سخن روز داشتن» قرآن کلافه شده بودند.
هر شایعه و توطئه¬ای که ایجاد می¬کردند فردا آیه¬ای نازل می¬شدو آن توطئه و شایعه را خنثی می¬کرد و هر ایرادی می¬گرفتند، جوابش می¬آمد و این بود که نمی¬دانستند این روند چقدر ادامه خواهد داشت و تا کجا پیش خواهد رفت که این ایراد را می-گرفتند.
در حقیقت مشکل کفار آن دوره، یکی این بود که بعلت پویائی و زنده بودن مکانیزم نزول وحی، نمی¬توانستند «برنامه¬ریزی جامعی برای مقابله ایدئولوژیک با پیامبر» تدوین کنند و آیه 33 در این موضوع بخوبی گویاست.

البته اینکه فرموده: «قلب تو را بوسیلۀ آن تثبیت کنیم»، در حقیقت، عموم مخاطبان آن روز – مثلاً مسلمانان و مؤمنان – به این تعبیر سزاوارتر بودند.

4-«خواسته دل خویش (هوا)را خدای خویش بگیرد» یعنی چه؟
در رابطه با آیه 43 «خواسته دل خویش را خدای خویش بگیرد» یعنی چه؟
چنانکه در سوره ناس دیدیم، خداوند 3 نقش اصلی برای خویش تعریف کرده:
1- ربوبیت، 2- مُلک، 3- الوهیت.
«ربّ» به جنبه¬های مدیریتی و تدارکاتی و تهیه و برنامه¬ریزی و مربیگری و این نوع مطالب نظر دارد.
«مَلِک» به جنبه¬های «قدرت» و امر و نهی اشاره می¬کند .
«اِلاه» به جنبه¬های عاطفی و پرستش و راز و نیاز توجه دارد.
در آیه 43 اشاره به «اِلاه» دارد و اینکه کسی خواسته¬اش را «اِلاه» گرفته باشد.
آنچه که در رابطه با «اِلاه» مطرح است قوی¬ترین رابطه عاطفی است.
عشق و پرستش!
نتیجه عشق و پرستش اطاعت بی چون و چراست. و کسی که «خواسته دلش را الاه خویش» گرفته یعنی اینکه از خواسته¬های دلش اطاعت بی چون و چرا می¬کند، یعنی خواسته¬های دلش را بجای خداوند نشانده است.

5-نگاهي خلاصه به كل سوره فرقان

در پاراگراف 1 می فرماید : ای مسلمانان ! اهمیت قرآن را درک کنید ودرهرچیزی که در آن اختلاف پیدا کردید به قرآن مراجعه کنید و چیزی را که موافق قرآن است درست بدانید و طرف دیگر را مردود بشناسید و ای پیامبر ! به کافران و رفتارهایشان وسخنان شان چندان اهمیتی مده .
زیرا که ذاتا اهمیتی ندارند و عاقبت شان هم این است .
در پاراگراف 2 : نمونه¬هایی از ایرادهای بیجای کافرانه به پیامبر(ص) و دلداری¬های خداوند به آن حضرت را ذکر میفرماید با خطابی به آنحضرت که ای پیامبر ! به کافران و رفتارهایشان وسخنان شان چندان اهمیتی مده ، عاقبت همانندان شان راهم که میدانی . دل خوش دار که تو را برای چنین نقش عظیمی پسندیده ایم ولی همانطورکه می بینی هنوز تا تکمیل ماموریتت خیلی مانده ، پس ، بازهم حوصله کن واگر دررابطه با رسالتت درخواستی داری از پروردگارت بخواه که به اوضاع واحوالت خبیر است .
در پاراگراف اخر با ذکر مشخصات افراد مقبول مکتب و اینکه قدر و منزلت آدمی در نزد خداوند به اندازه¬ سعی او در کسب این مشخصات است می فرماید ای مردم خود را با این الگوها از نو بسازید.

از تفسير مهندس گنجه اي

ویرایش بوسیله کاربر 1398/09/03 03:34:04 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#5 ارسال شده : 1398/08/18 08:41:55 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و فهم سوره فرقان:نكات و پرسش هاي تفسيري سوره فرقان

سئوال:در ايه زير كه از اوصاف عبادالرحمان است

الَّذِينَ إِذَا ذُكرُوا بِئَايَتِ رَبِّهِمْ لَمْ يخِرُّوا عَلَيْهَا صمًّا وَ عُمْيَاناً

منظور از لَمْ يخِرُّوا عَلَيْهَا صمًّا وَ عُمْيَاناً چيست؟

پاسخ يك:

((خرور بر زمين )) به معناى سقوط بر زمين است و گويا در آيه شريفه كنايه است از ملازمت و گرفتن چيزى به اين صورت كه به روى آن بيفتد.

و معناى آيه شريفه اين است كه : بندگان رحمان چون متذكر آيات پروردگارشان مى شوند و حكمت و موعظه اى از قرآن او و يا وحى او مى شنوند، كوركورانه آن را نمى پذيرند و بدون اينكه تفكر و تعقل كنند بيهوده و بى جهت ، دل به آن نمى بازند، بلكه آن را با بصيرت مى پذيرند و به حكمت آن ايمان آورده به موعظه آن متعظ مى شوند و در امر خود، بر بصيرت و بر بينه اى از پروردگارخويشند

از تفسير الميزان

پاسخ دو:

 اينجا" لم يخرّوا" بمعناى پنهان نكردن است كه اين شايستگان آيات خدا آنها را از خود و ديگران پنهان نمى دارند، از شنيدن آنها كر و از ديدن آنها كور نمى گردند. و در نتيجه بينش و دريافت آيات ربانى براى خود و ديگران از ويژگيهاى ايمان است.

از تفسیر فرقان

پاسخ 3

منظور گروه منافقان يا به ظاهر مسلمانان قشرى است كه چشم و گوش بسته بر آيات خدا مى‏افتند بى آنكه حقيقت آن را درك كنند، به عمق آن برسند، و مقصود و منظور خدا را بدانند و به آن بينديشند و در عمل از آن الهام گيرند.
راه خدا را با چشم و گوش بسته نمى ‏توان پيمود، قبل از هر چيز گوش شنوا و چشم بينا براى پيمودن اين راه لازم است، چشمى باطن‏نگر و ژرف‏بين و گوشى حساس و نكته‏ شناس.
و اگر درست بينديشيم زيان اين گروه كه چشم و گوش بسته به گمان خود دنبال آيات الهى ميروند كمتر از زبان دشمنانى كه آگاهانه ضربه بر پايه آئين حق مى‏زنند نيست بلكه گاه به مراتب بيشتر است.


در حديثى از امام صادق ع مى‏خوانيم هنگامى كه از تفسير اين آيه از محضرش سؤال كردند فرمود:
مستبصرين ليسوا بشكاك:" منظور اين است كه آنها از روى آگاهى گام برمى‏دارند نه از روى شك و ترديد"! «نور الثقلين جلد 4 صفحه 43.».

تفسير نمونه، ج‏15، ص: 167

پاسخ 4

مشابه اين ايه در سوره سجده نيز قرار دارد.تفاوت اين دو چيست؟در یکی "خرو سجدا"تشویق شده ودر دیگری"خرو صما وعمیانا" تقبیح شدهاست

خر به معنای افتادن و سقوط همراه با صداست.در سوره اسراء بیان شده بود که قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدًا {107}بگو [چه] به آن ايمان بياوريد يا نياوريد بى‏گمان كسانى كه پيش از [نزول] آن دانش يافته‏اند چون [اين كتاب] بر آنان خوانده شود سجده‏كنان به روى درمى‏افتند {107}

در سوره سجده هم مشابه این مفهوم امده است که إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا
بنابراین خرور و افتادن با حالت سجده،مطلوب و ممدوح است اما انچه که در اینجا نفی شده خرور با حالت کران و کوران است.

در آیه 34 همین سوره بیان شد که مخالفان پیامبر اهل سمع و عقل نیستند یعنی حتی حاضر به شنیدن و تعقل در ایات الهی و پیام رسول نیستند. لذا عبادالرحمان که صفات و رفتار شان در این فراز مورد تحسین قرار گرفته، آیات الهی را می بینند و می شنوند و تعقل می کنند و متذکر میشوند نه اینکه مثل کران و کوران انها را نبینند و نشنوند و بالاتر با ایجاد سر و صدا مانع سمع دیگران شوند.


اقاي سيدكاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1398/09/12 10:54:21 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#6 ارسال شده : 1398/08/21 08:28:23 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه، تدبر و فهم سوره فرقان: نكات مهم تفسيري سوره فرقان از الميزان

1-آشنايي با برخي عقايد بت پرستان مكه:

و جمله ((ما لهذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق )) - اين چه رسولى است كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ استفهام از تعجب است ، و وجه آن اين است كه وثنى مذهبان اتصال به غيب را براى بشر ممكن نمى دانستند، چون وجود او مادى ، و فرو رفته در ظلمتهاى ماده ، و ملوث به قذارتهاى آن است ، و به همين جهت بود كه در توجه به سوى ((لاهوت )) متوسل به ملائكه مى شدند، و آنها را عبادت مى كردند تا ملائكه نزد خدا شفاعتشان كنند و به خدا نزديكشان سازند، پس از نظر بت پرستان ملائكه مقربين نزد خدايند و متصل به غيب هستند، آنهايند كه مى توانند از طرف غيب رسالتى - البته اگر رسالتى باشد - بگيرند، ولى چنين چيزى براى بشر ممكن نيست .
پس از همين جا معلوم مى شود كه مرادشان از اين استفهام اين بوده كه رسالت با غذا خوردن و راه رفتن در بين مردم و كاسبى كردن براى معاش نمى سازد، چون رسالت اتصالى است غيبى ، و اتصال به غيب با علاقه مندى و ارتباط با ماديات جمع نمى شود، و جز براى ملائكه دست نمى دهد، لذا قرآن در جاى ديگرى از آنان حكايت كرده كه گفتند: ((اگر خدا براستى رسالتى داشت ، ملائكه را نازل مى كرد)) و يا عباراتى ديگر نظير آن .


الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ...

اين آيه شريفه ، شرك در عبادت را از بندگان رحمان نفى مى كند و شرك در عبادت اين است كه كسى هم خداى را عبادت كند و هم غير خداى را و اين ، با اصول وثنيت و بت پرستى سازگار نيست ، براى اينكه اصول وثنيت اجازه نمى دهد شخص بت پرست خداى را عبادت كند، نه به تنهايى و نه با عبادت غير خدا، بلكه انسان را لايق پرستش خدا ندانسته ، مى گويد بايد آلهه پايين تر از خدا را بپرستيم تا آنها ما را با شفاعت خود به خدا نزديك كنند.


اعتقاد خرافى است كه عوام مشرك عرب داشتند كه : توجه و توسل به خدايان تنها در خشكى فايده دارد و اما در دريا سودى نمى بخشد، چون امور درياها تنها به دست خداست و آلهه اى در آن با وى شريك نيستند.

و اما مساله ((پرستش )) در بين عرب اينچنين بود كه همه اقوام عرب (چه مردان و چه زنان ) بت مى پرستيدند، و عقائدى كه درباره بت داشتند شبيه همان عقائدى است كه صابئين در باره ستاره و ارباب انواع داشتند، چيزى كه هست بت هاى عرب بر حسب اختلافى كه قبائل در هواها و خواسته ها داشتند مختلف مى شد، ستارگان و ملائكه (كه به زعم ايشان دختران خدا هستند) را مى پرستيدند و از ملائكه و ستاره صورت هايى در ذهن ترسيم نموده و بر طبق آن صورتها، مجسمه هائى مى ساختند، كه يا از سنگ بود و يا از چوب ، و هواها و افكار مختلفشان به آنجا رسيد كه قبيله بنى حنيفه بطورى كه از ايشان نقل شده بتى از ((خرما))، ((كشك ))، ((روغن ))، ((آرد)) و... درست كرده و سالها آن را مى پرستيدند و آنگاه دچار قحطى شده و خداى خود را خوردند!


2-ريشه اصلي مخالفتها
بَلْ كَذَّبُوا بِالساعَةِ وَ أَعْتَدْنَا لِمَن كذَّب بِالساعَةِ سعِيراً
در اين جمله از طعن آنان بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )، و اعتراضشان بر آن جناب به غذا خوردن و راه رفتن در كوچه و بازار اعراض شده و فرموده اينها بهانه است ، حقيقت امر غير از اين كلامى است كه به ظاهر مى گويند، بلكه علت انكارشان بر نبوت تو و طعنشان بر تو، اين است كه اينان قيامت را قبول ندارند، و معاد را منكرند، و معلوم است كه براى كسانى كه اعتقادى به معاد ندارند، نبوت معنايى ندارد، و براى كسانى كه قائل به حساب و جزا نيستند دين و شريعت مفهومى ندارد.
پس اشاره به سبب اصلى بهانه ها بعد از نقل آنها و پاسخ آنها در اينجا نظير همين جريانات است در سوره اسراء، كه بعد از ذكر بهانه ها و جواب از آنها سبب اصلى را بيان نموده ، مى فرمايد: ((قل سبحان ربى هل كنت الا بشرا رسولا و ما منع النّاس ان يومنوا اذ جاءهم الهدى الا ان قالوا ابعث اللّه بشرا رسولا))

3-بيان اينكه نزول تدريجى آيات به هنگام حاجت به آنها كاملترين راه تعليم معارف الهى است

با اين بيان روشن مى گردد كه تعليم ، غير از تثبيت در فواد است . آرى ، فرق است بين اينكه طبيب يك مسأله بهداشتى را به شاگرد خود (بطور نظرى ) ياد دهد و بين اينكه همين مسأله را در بالين مريضى (بطور عملى ) به او بياموزد و از مريض نشانه هاى مرض را بپرسد و او پاسخ دهد و اين پاسخ و پرسش را با قواعدى كه به شاگرد درس داده تطبيق كند كه در اين صورت آنچه مى گويد با آنچه مى كند تطبيق كرده است .

معارف الهى كه دعوت اسلامى متضمن آن بوده و قرآن كريم به آن ناطق است شرايع و احكامى است عملى و قوانينى است فردى و اجتماعى كه حيات بشريت را با سعادت همراه مى كند، چون مبنى بر اساس ‍ اخلاق فاضله اى است كه مرتبط است با معارف كلى الهى كه آن نيز بعد از تجزيه و تحليل به توحيد منتهى مى گردد، همچنان كه توحيد هم اگر تركيب شود به صورت همان معارف و دستورات اخلاقى و احكام عملى جلوه مى كند.
در چنين مكتبى بهترين راه براى تعليم و كاملترين طريق و راه تربيت اين است كه : آن را به تدريج بيان نمايد و هر قسمت آن را به حادثه اى اختصاص دهد كه احتياجات گوناگونى به آن بيان دارد و آنچه از معارف اعتقادى و اخلاقى و عملى كه مرتبط با آن حادثه مى شود بيان كند، و نيز متعلقات آن معارف از قبيل اسباب عبرت گيرى و پندگيرى از سرگذشتهاى گذشتگان و سر انجام كسانى كه به غير آن دستور عمل كردند و سر نوشت طاغيان و مشرك ينى كه از عمل به آن معارف سرپيچى نمودند، را بيان نمايد.
اتفاقا قرآن كريم هم همين رويه را دارد، يعنى آيات آن هر يك در هنگام احساس حاجت نازل شده ، در نتيجه بهتر اثر گذاشته است ، همچنان كه خود قرآن فرموده : ((و قرآنا فرقناه لتقراه على النّاس على مكث و نزلناه تنزيلا))
و نيز همين معنا مورد نظر آيه مورد بحث است كه مى فرمايد: ((كذلك لنثبت به فوادك ))

پاسخ به اشكالى در ارتباط با نزول تدريجى آيات:ايا نزول تدريجي، باعث گسست تعليم و هدايت نميشود؟

بله ، در اين جا اشكالى باقى مى ماند و آن اين است كه : اين قسم تعليم ، يعنى هر مسأله را در موقع رسيدن به مورد حاجت درس دادن ، غرض از تعليم را تباه مى كند، براى اينكه فاصله زمانى كه ميان دو مسأله قرار مى گيرد، باعث مى شود كه اثر مسأله اول از بين برود و آن شوق و ذوقى كه شاگرد را وادار مى كرد به حفظ و ضبط آن مسأله سرد شود. به خلاف اين كه مطالب متصل و پيوسته به وى القاء شود كه در اين صورت ذهن را براى فهميدن آن آماده تر مى كند مخصوصا، ضبط كردن كه بدون اتصال مزبور، صورت نمى گيرد.

خداى تعالى از اين اشكال پاسخ داده كه : ((و رتلناه ترتيلا)) و معنايش - بطورى كه از سياق بر مى آيد - اين است كه : ما اين تعليمات را با اينكه قسمت قسمت ، نازل كرديم در عين حال بين دو قسمت آن فاصله زيادى نگذاشتيم ، بلكه قسمت هاى گوناگون آن را پشت سر هم نازل كرديم تا روابط بين آنها باطل نگشته ، آثار اجزاى آن از هم گسسته نشود و در نتيجه غرض از تعليم آن تباه نگردد.

علاوه بر اين ، در اينجا مطلب ديگرى است و آن اينكه قرآن كريم كتاب بيان و احتجاج است ، هم بر موافق احتجاج مى كند و هم بر مخالف و پاسخگوى هر مشكلى است كه برايشان پيش بيايد و يا اشكالى كه به روش تشكيك يا اعتراض بر حق و حقيقت بكنند و هر امرى كه براى آنان مشتبه شده باشد، از قبيل معارف و حكم واقعه در ملل و اديان پيشين ، همه را برايشان بيان مى كند و حقيقت آنچه را كه علماى ايشان تحريف كرده اند روشن مى سازد همچنان كه اين معنا از مقايسه و سنجش عقايد بت پرستان درباره خدا و ملائكه و قديسين از بشر، با آنچه در قرآن در اين باره آمده و نيز مقايسه بين قرآن و كتب عهدين در اخبار و داستانهاى انبياء و همچنين معارف مربوط به مبدا و معاد به خوبى روشن مى گردد.
و اين نوع از احتجاج و بيان ، حقش ادا نمى شود مگر به تدريج و به ترتيبى كه براى مردم پيش آمده ، و تدريجا از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مى پرسند و يا شبهه هايى كه براى مؤمنين پيش آمده و يا ديگران در برابر مؤمنين به تدريج القاء مى كنند و مؤمنين روز به روز از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مى پرسند.

آيه مورد بحث به همين معنا اشاره نموده مى فرمايد: ((و لاياتونك بمثل الا جئناك بالحق و احسن تفسيرا)) كلمه ((مثل )) به معناى ((وصف )) است و معناى آيه اين است كه : اينان هيچ وصفى خالى از حقيقت درباره تو يا غير تو نمى كنند و در اين باره از حق منحرف نمى شوند مگر آنكه ما در آن باره آنچه را كه حق است برايت مى آوريم و بهترين تفسير از آن مسأله را دراختيارت مى گذاريم ، چون آنچه آنان مى گويند يا باطل محض است كه حق آن را دفع مى كند و يا حق است و آنان از جاى خود منحرفش ‍ كرده اند كه تفسير احسن ما آن را رد نموده به جاى خود بر مى گرداند و استوارش مى كند.

پس ، با بيانى كه گذشت روشن شد كه جمله ((كذلك لنثبت به فوادك ... و احسن تفسيرا)) به دو طريق ، كلام آنان را كه گفتند: ((لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة )) جواب مى دهد:
اول اينكه : علت نازل نشدن بدان گونه را از آن ناحيه كه مربوط به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) است بيان نموده مى فرمايد: علتش اين است كه ما خواستيم فوآد تو را تثبيت كنيم ، لذا آن را تدريجى نازل كرديم .

دوم اينكه : علت آن را از آن ناحيه كه مربوط به مردم مى شود بيان نموده مى فرمايد: خواستيم تا هر وقت دشمنان ما ايرادى به پيامبرمان بگيرند و مثل و وصف باطلى برايش بياورند، در همان وقت جوابشان را داده حق را بيان كنيم ، اگر آنها با ايرادهاى خود حق را از صورتى كه دارد تغيير داده از جاى خود تحريف كردند، ما با بهترين تفسير دوباره حق را بجاى خودش برگردانيم ، و اين غرض ، با نزول تدريجى حاصل مى شود.

4-پيامبر،وكيل و ضامن هدايت مردم نيست
جمله ((افانت تكون عليه وكيلا)) استفهامى است انكارى و معنايش اين است كه تو وكيل و سرپرست او و قائم به امور او نيستى تا به دلخواه خود به سوى راه رشد هدايتش كنى ، پس تو چنين قدرتى ندارى كه با اينكه خدا گمراهش كرده و اسباب هدايتش را از او قطع نموده ، تو هدايتش كنى ، و در همين معنا فرموده : ((انك لا تهدى من احببت )) و نيز فرموده : ((و ما انت بمسمع من فى القبور)) و اين آيه به منزله اجمالى است براى تفصيلى كه در آيه ((افرايت من اتخذ الهه هويه و اضله اللّه على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة فمن يهديه من بعد اللّه )) آمده است .

ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه : 309

ویرایش بوسیله کاربر 1398/09/18 10:31:01 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#7 ارسال شده : 1398/08/22 03:45:05 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه،تدبر و فهم سوره الفرقان: نكات و پرسشهاي مهم تفسيري سوره فرقان


1-منظور ازجهاد به قران چيست؟ وجاهدهم به جهاد كبيرا چه مفهومي دارد؟
معنا اين مى شود كه : با قرآن با دشمنان جهاد كن ، يعنى قرآن را بر آنان بخوان و معارف و حقايق آن را بر ايشان بيان كن و حجت را بر ايشان تمام نما.
پس حاصل معنا و مضمون آيه اين شد كه : وقتى مثل رسالت الهى در بر طرف كردن حجاب جهل و غفلت از دلهاى مردم به وسيله اظهار حق و اتمام حجت مثل آفتاب بود در دلالت بر سايه گسترده و برداشتن آن سايه به امر خدا، و نيز مثل روز بود نسبت به شب و تعطيلى كار در آن و نيز، مثل باران بود نسبت به زمين مرده و چارپايان و انسانهاى تشنه ، ناچار، حالا كه تو حامل اين رسالت شده اى ، و به سوى همه اهل قريه ها مبعوث گشته اى ، ديگر جا ندارد كه از كافران اطاعت كنى ، چون اطاعت ايشان تباه گر اين ناموس عمومى است كه براى هدايت قرار داده ايم پس بايد كه در تبليغ رسالت خود و اتمام حجت بر مردم به وسيله قرآن كه مشتمل بر دعوت حقه است نهايت كوشش و جهد خود را مبذول دارى و جهاد كنى با آنان جهادى بس بزرگ .

2-ارتباط مثال افرينش سايه و گسترش ان و دلالتش بر خورشيد،با مباحث سوره چيست؟ارتباط مثال جعل حجاب بين اب شور و شيرين با مطالب سوره فرقان چيست؟

أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّك كَيْف مَدَّ الظلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشمْس عَلَيْهِ دَلِيلاً ثُمَّ قَبَضنَهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً
اين دو آيه و آيات بعد از اينها - تا نه آيه - نظير تنظير و تشبيهى است براى مضمون دو آيه
قبل ، بلكه چهار آيه قبل كه مى فرمود: خداى سبحان رسول را به منظور هدايت مردم به سوى راه رشد و نجاتشان از ضلالت فرستاد، تا بعضى از آنان كه خدا مى خواهد هدايت يابند و بعضى ديگر كه هواى نفس خود را معبود خود گرفته اند كارشان به جايى برسد كه نه بشنوند، و نه بفهمند، پس بعد از آنكه خدا اين طايفه را گمراه كرد كسى نمى تواند هدايتشان كند.

و آيات مورد بحث ، تا نه آيه ، مى فرمايد: اين داستان چيز نو ظهورى از ناحيه خداى سبحان نيست ، زيرا در عجائب صنع او و آيات بيناتش ‍ نظائر زيادى دارد، پس كسى سر از كار او در نمى آورد و او بر صراط مستقيم است (شيوه اش در همه عالم يكسان است )، مثلا سايه را گسترده تر و آنگاه آفتاب را دليل آن قرار داده تا آن را نسخ كند و از بين ببرد و نيز شب را پوشش ، و خواب را براى آرامش ، و روز را براى حركت قرار داده و نيز بادها را مژده آور باران كرده ، زمين مرده را زنده ، چارپايان و انسانها را سيراب ساخته است .

پس ، مثل مؤمن و كافر، كه آن يكى راه مى يابد و اين يكى گمراه مى شود - با اينكه هر دو بندگان خدايند و در يك كره خاكى زندگى مى كنند - مثل دو تا آب است كه يكى شيرين و گوارا و ديگرى شور و تلخ است و خدا هر دو را پهلوى هم قرار داده ، ولى بين آن دو فاصله و برزخى قرار داده است و نيز، مثل همان آبى است كه خدا بشر را از آن آفريده و آنگاه خانمانها و فاميلها از آن پديد آورده و از همين راه زن دادن و زن خواستن ، مواليد را مختلف كرده و پروردگار تو قدير است .
اين معنا، آن چيزى است كه دقت در مضامين آيات و خصوصيات نظم آنها، آن را به دست مى دهد و با همين معنا وجه اتصال آنها به آيات قبلى نيز روشن مى شود.


اما اينكه بعضى گفته اند كه : آيات در مقام بيان پاره اى از ادله توحيد، بعد از بيان جهالت معرضين از توحيد و گمراهى ايشان است ، درست نيست ، چون با سياق سازگارى ندارد و به زودى اين معنا را روشن خواهيم كرد.

پس اينكه فرمود: ((الم ترالى ربك كيف مد الظل و لو شاء لجعله ساكنا)) - همان طور كه گذشت - تنظير و تشبيهى است براى اينكه چرا جهل و ضلالت دامن گير مردم مى شود و چگونه خداى تعالى آن را به وسيله فرستادن رسولان و دعوت حقه ايشان بر مى دارد و لازمه اين معنا اين است كه مراد از ((مد الظل )) امتداد سايه اى است كه بعد از ظهر گسترده مى شود و به تدريج از طرف مغرب به سوى مشرق رو به زيادى مى گذارد تا آنجا كه آفتاب به كرانه افق رسيده غروب كند كه در آن هنگام امتداد به آخر مى رسد و شب مى شود و اين سايه در همه احوالش در حركت است و اگر خدا مى خواست آن را ساكن مى كرد.

و اينكه فرمود: ((ثم جعلنا الشمس عليه دليلا)) منظور اين است كه دلالت آفتاب با نور خود بر اين دلالت مى كند كه در اين ميان سايه اى هست و نيز با گسترده شدن نورش ، دليل بر اين است كه سايه نيز به تدريج گسترده مى شود، زيرا اگر آفتاب نبود كسى متوجه نمى شد كه در اين ميان سايه اى وجود دارد، آرى علت عمومى تشخيص معانى مختلف براى انسان اين است كه احوال عارضه بر آن معانى مختلف مى شود، حالتى پديد مى آيد و حالتى ديگر مى رود و چون حالت دومى آمد آن وقت به وجود حالت اولى پى مى برد و چون حالتى پديد مى آيد حالت قبلى كه تاكنون مورد توجه نبوده به خوبى درك مى شود و اما اگر چيزى را فرض كنيم كه هميشه ثابت و به يك حالت باشد به هيچ وجه راهى براى تنبه به آن نيست .
و معناى اينكه فرمود: ((ثم قبضناه الينا قبضا يسيرا)) اين است كه ما با تاباندن خورشيد و بالا آوردن آن ، به تدريج آن سايه را از بين مى بريم و جهت اينكه از بين بردن را، قبض ناميده ، آن هم قبض به سوى خودش و آن قبض را هم به قبض آسان توصيف كرد خواست تا بر كمال قدرت الهى خود دلالت كند و بفهماند كه هيچ عملى براى خدا دشوار نيست و اينكه فقدان موجودات بعد از وجودشان انهدام و بطلان نيست ، بلكه هر چه كه به نظر ما از بين مى رود در واقع به سوى خدا باز مى گردد.

تنظير روشنگرى عالم روحانى و معنوى انسانها با ارسال رسل ، به روشنگرى عالم طبيعت با شمس و قمر

بنابراين ، بايد گفت : آيه شريفه در مقام ثناى خداى تعالى بر خويش ‍ است و مى خواهد بزرگى او را به خاطر اينكه برجهايى محفوظ و تيرهايى شهاب درست كرده و آفتاب را روشنگر و ماه را منير ساخته تا عالم محسوس را روشن كنند افاده كند و با اين بيان ، به مسأله رسالت رسولان اشاره مى كند، چون اين مسأله نظير همان روشنگرى آفتاب و ماه نسبت به عالم جسمانى انسانها است ، چيزى كه هست رسولان خدا، عالم روحانى انسانها را روشن مى كنند. آرى ، اگر آفتاب پيش پاى آنان را روشن مى سازد رسولان خدا ديده بصيرت بندگان خدا را روشن مى كنند همچنان كه دنبال اين آيات حال انسانها و دفع اولياى شياطين و جلوگيرى آنها از صعود به سوى خدا را بيان مى كند و مى فرمايد: براى دفع آنان برجهايى قرار داده كه از آنجا شيطانها را تير باران مى كنند.
اين آن معنايى است كه از سياق آيات - چه آيات مورد بحث و چه آيات قبل - استفاده مى شود، و همانطور كه در ذيل جمله ((الم تر الى ربك كيف مد الظل )) بدان اشاره كرديم همه بر اين سياقند. پس ، معنايى كه ما براى آيه كرديم از باب تأويل و صرف آيات از ظاهرى كه دارند نيست .

بنابراين ، آيه شريفه در مقام اعتزاز و يا امتنان است ، امتنان به اين منت كه شب و روز را طورى قرار داده كه هر يك پشت سر ديگرى درآيد تا اگر كسى در يكى از اين دو زمان ايمان به خدا از او فوت شد در زمان بعدى آن را تدارك كند و اگر كسى در يكى از اين دو موفق به عبادت خدا و هر عمل صالح ديگر نشد در زمان بعدى آن را تلافى نمايد.

اين آن معنايى است كه آيه شريفه آن را افاده مى كند و در عين حال ارتباط و اتصالش به آيه قبل نيز محفوظ است ، چون در آيه قبل يعنى آيه ((و جعل فيها سراجا و قمرا منيرا)) فرمود: خدا با شهاب ثاقبش ‍ نمى گذارد شيطانهاى متكبر به ساحت قربش نزديك شوند و در اين آيه مى فرمايد: در عين حال بندگانش را از تقرب به درگاهش مانع نمى شود، و از اينكه به نور او استضائه كنند جلوگيرى نمى كند و به همين جهت شب و روز را پشت سر هم قرار داد تا اگر يكى از بندگانش در يكى از اين دو زمان به درگاه پروردگارش تقرب نجسته باشد، در زمان ديگر تقرب بجويد.

اينكه فرمود: ((و جعل بينهما)) خود قرينه است بر اينكه مراد از مخلوط كردن دو دريا، روانه كردن آب دو دريا است با هم ، نه مخلوط كردن آن دو، كه اجزاى آنها را در هم و برهم كند.
و اين كلام عطف است بر همان چيزى كه آيه
((و هو الذى ارسل الرياح ...)) عطف بر آن شده و در اين جمله مسأله رسالت از اين جهت كه ميان مؤمن و كافر را جدايى مى اندازد، با اينكه هر دو در يك زمين زندگى مى كنند و در عين حال با هم مخلوط و يكى نمى شوند، تشبيه شده به آب دو دريا، كه در عين اينكه در يك جا قرار دارند، به هم در نمى آميزند، (كه توضيحش در اول آيات نه گانه گذشت )

3-توصيف عبادالرحمان در مقابل مشركان

عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشونَ عَلى الاَرْضِ هَوْناً وَ إِذَا خَاطبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُوا سلَماً
بعد از آنكه در آيه قبلى استكبار و خود خواهى كفار بر خداى سبحان و اهانتشان نسبت به اسم كريم و رحمان را ذكر كرد، در اين آيه در مقابل آن رفتار مؤمنين را ذكر مى كند كه نه تنها به اسم رحمان اهانت نمى كند، بلكه خود را بنده رحمان مى دانند همان رحمانى كه كفار از لفظ آن گريزان بودند و نفرت داشتند.

صفت دومى كه براى مؤمنين آورده اين است كه ، چون از جاهلان حركات زشتى مشاهده مى كنند و يا سخنانى زشت و ناشى از جهل مى شنوند، پاسخى سالم مى دهند، و به سخنى سالم و خالى از لغو و گناه جواب مى گويند، شاهد اينكه كلمه سلام به اين معنا است آيه ((لا يسمعون فيها لغوا و لا تاثيما الا قيلا سلاما سلاما)) مى باشد، پس ‍ حاصل و برگشت معناى اين كلمه به اين است كه : بندگان رحمان ، جهل جاهلان را با جهل مقابله نمى كنند.

اعتقاد خرافى است كه عوام مشرك عرب داشتند كه : توجه و توسل به خدايان تنها در خشكى فايده دارد و اما در دريا سودى نمى بخشد، چون امور درياها تنها به دست خداست و آلهه اى در آن با وى شريك نيستند.

الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ...
اين آيه شريفه ، شرك در عبادت را از بندگان رحمان نفى مى كند و شرك در عبادت اين است كه كسى هم خداى را عبادت كند و هم غير خداى را و اين ، با اصول وثنيت و بت پرستى سازگار نيست ، براى اينكه اصول وثنيت اجازه نمى دهد شخص بت پرست خداى را عبادت كند، نه به تنهايى و نه با عبادت غير خدا، بلكه انسان را لايق پرستش خدا ندانسته ، مى گويد بايد آلهه پايين تر از خدا را بپرستيم تا آنها ما را با شفاعت خود به خدا نزديك كنند.

معناى آيه چنين مى شود كه : اى رسول من !به ايشان بگو نزد پروردگار من قدر ومنزلتى نداريد و وجود و عدمتان نزد او يكسان است ، براى اينكه شما او را تكذيب كرديد، پس ديگر هيچ خيرى در شما اميد نمى رود و به زودى اين تكذيب به شديدترين وجه ، ملازم شما خواهد شد و اگر باز هم خدا شما را مى خواند تنها به منظور اتمام حجت بر شما است و يا براى اين است كه شايد شما از تكذيب دست برداريد. و اين تفسير، تفسير خوبى است .

بعضى ديگر گفته اند: جمله ((دعاوكم )) از باب اضافه مصدر به فاعل است . و مراد از دعا هم عبادت خداى سبحان است و معنا اين است كه : بگو پروردگار من اعتنا و اهتمامى به كار شما ندارد و يا شما را باقى نمى گذارد اگر او را عبادت نكنيد.
ولى اين تفسير با تفريع بعدى يعنى جمله ((فقد كذبتم )) نمى سازد و به وجه روشنى نتيجه جمله مورد بحث قرار نمى گيرد و اگر جمله مورد بحث از باب اضافه مصدر به فاعل خودش و مراد از ((دعاوكم )) دعايتان بود، جا داشت ديگر تفريع نكند و بدون ((فا)) ى تفريع بفرمايد: ((و قد كذبتم ))

ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه :341

ویرایش بوسیله کاربر 1398/09/12 11:52:24 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#8 ارسال شده : 1398/09/07 09:34:29 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تدبرو فهم سوره فرقان:فرازبندي، عصاره فرازها و درس سوره فرقان به همراه نكات و پرسش هاي تفسيري

53 - فرقان

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا {1}
بزرگ [و خجسته] است كسى كه بر بنده خود فرقان [=كتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود تا (پیامبر) براى انسانها هشداردهنده‏اى باشد {1}
الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا {2}
همان كس كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست و فرزندى اختيار نكرده و براى او شريكى در فرمانروايى نبوده است و هر چيزى را آفريده و بدان گونه كه درخور آن بوده اندازه‏گيرى كرده است {2}
وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا {3}
و به جاى او خدايانى براى خود گرفته‏اند كه چيزى را خلق نمى‏كنند و خود خلق شده‏اند و براى خود نه زيانى را در اختيار دارند و نه سودى را و نه مرگى را در اختيار دارند و نه حياتى و نه رستاخيزى را {3}
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْمًا وَزُورًا {4}
و كسانى كه كفر ورزيدند گفتند اين [كتاب] جز دروغى كه آن را بربافته [و بخدا نسبت داده ،چيزى] نيست و گروهى ديگر(یهودیان) او را بر آن يارى كرده‏اند و قطعا [با چنين نسبتى] ظلم و سخن ناحقي آوردند {4}
وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا {5}
و گفتند افسانه‏هاى پيشينيان است كه آنها را براى خود نوشته و صبح و شام بر او املا مى‏شود {5}
قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا {6}
بگو آن را كسى نازل ساخته است كه راز نهانها را در آسمانها و زمين مى‏داند و هموست كه همواره آمرزنده مهربان است {6}

عصاره فراز ایات 1-6: قران توسط خداوند یکتا بر پیامبر نازل شده تا مردم را انذار کند اما مشرکان و کافران، با بهانه های متعدد با ان مخالفت میکنند. مثلا میگویند قران بافته خود پیامبر است که با کمک دیگران اورده است.

نکات:
1- بیشترین تکرار کلمه تبارک در این سوره 3 بار
2-بيشترين تكرار 4( بار) كلمه نذير در سوره فرقان،هود،سبا و اعراف
3-لفظ زور(به معنای ناحق،تحریف شده،دروغ) تنها 4 بار در قران استفاده شده كه 2 بار ان در سوره فرقان است.
4-قبلا نيز در سوره هاي مطففين و قلم اتهام اساطير الاولين بودن قران،از زبان مكذبين بيان شده بود.
5-اولین استفاده از لفظ للعالمین برای رسالت پیامبر ص. در واقع اولين اعلام صريح به پيامبر است كه رسالت ايشان محدود به قوم و شهر خودش نيست.البته در سوره های قبلی،این مطلب که قران نذیر و هدایت برای عالمین است، بیان شده بود. ذکر للعالمین (تکویر قلم صاد)
6-در سوره های قبلی شعرا و اسراء، به این موضوع اشاره شدکه علمای بنی اسراییل پیامبر را میشناسند و در برابر ایات الهی خاضع و ساجد هستند. در سوره فرقان ایه اتهام مشرکان به پیامبر را بیان نموده که گفتند پیامبر با کمک یهودیان این ایات را ساخته است.

4-در سوره اسراء هم ریشه اصلی مخالفتها با قران و پیامبر بی باوری و انکار معاد و فرار از پذیرش مسئولیت اعمال و کردار خود عنوان شد.
5-در سوره اسراء مطرح شد كه معبودان پنداري مشركان،خود خوف از عذاب خدا دارند و درپي تقرب به خداوند هستند. اين امر كه اين معبودان در قيامت عليه عابدانِ خود گواهي ميدهند،در سوره هاي مختلف قران ازجمله آیه 18 سوره فرقان مطرح شده است.

وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا {7}
و گفتند اين چه پيامبرى است كه غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود چرا فرشته‏اى به سوى او نازل نشده تا همراه وى هشداردهنده باشد {7}
أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا {8}
يا گنجى به طرف او افكنده نشده يا باغى ندارد كه از [بار و بر] آن بخورد و ستمكاران گفتند جز مردى افسون‏شده را دنبال نمى‏كنيد {8}
انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا {9}
بنگر چگونه براى تو مثلها زدند و گمراه شدند در نتيجه نمى‏توانند راهى بيابند {9}
تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاء جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِّن ذَلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُورًا {10}
بزرگ [و خجسته] است كسى كه اگر بخواهد بهتر از اين را براى تو قرار مى‏دهد باغهايى كه جويبارها از زير [درختان] آن روان خواهد بود و براى تو كاخها پديد مى‏آورد {10}
بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا {11}
[نه] بلكه [آنها] رستاخيز را دروغ خواندند و براى هر كس كه رستاخيز را دروغ خواند آتش سوزان آماده كرده‏ايم {11}
إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا {12}
چون [دوزخ] از فاصله‏اى دور آنان را ببيند خشم و خروشى از آن مى‏شنوند {12}
وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُورًا {13}
و چون آنان را در تنگنايى از آن به زنجير كشيده بيندازند آنجاست كه مرگ [خود] را مى‏خواهند {13}
لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَادْعُوا ثُبُورًا كَثِيرًا {14}
امروز يك بار هلاك [خود] را مخواهيد و بسيار هلاك [خود] را بخواهيد {14}
قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِيرًا {15}
بگو آيا اين [عقوبت] بهتر است‏يا بهشت جاويدان كه به پرهيزگاران وعده داده شده است كه پاداش و سرانجام آنان است {15}
لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْدًا مَسْؤُولًا {16}
جاودانه هر چه بخواهند در آنجا دارند پروردگار تو مسؤول [تحقق] اين وعده است {16}
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَؤُلَاء أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ {17}
و روزى كه آنان را با آنچه به جاى خدا مى‏پرستند محشور مى‏كند پس مى‏فرمايد آيا شما اين بندگان مرا به بيراهه كشانديد يا خود گمراه شدند {17}
قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنبَغِي لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاء وَلَكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا {18}
مى‏گويند منزهى تو ما را نسزد كه جز تو دوستى براى خود بگيريم ولى تو آنان و پدرانشان را برخوردار كردى تا [آنجا كه] ياد [تو] را فراموش كردند و گروهى زیان دیده شدند.{18}
فَقَدْ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْرًا وَمَن يَظْلِم مِّنكُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِيرًا {19}
قطعا [خدايانتان] در آنچه مى‏گفتيد شما را تكذيب كردند در نتيجه نه مى‏توانيد [عذاب را از خود] دفع كنيد و نه [خود را] يارى نماييد و هر كس از شما شرك ورزد عذابى سهمگين به او مى‏چشانيم {19}
وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا {20}
و پيش از تو پيامبران [خود] را نفرستاديم جز اينكه آنان [نيز] غذا مى‏خوردند و در بازارها راه مى‏رفتند و برخى از شما را براى برخى ديگر [وسيله] آزمايش قرار داديم آيا شكيبايى مى‏كنيد و پروردگار تو همواره بيناست {20}

عصاره فراز ایات 7-20: ادامه بهانه ها و اتهامات کافران و مشرکین :چرا رسول؛ انسان است نه فرشته؟ چرا باغ و ثروت ندارد؟ بگو رسولان قبلی نیز انسان بودند و خدا بهتر از این اموال دنیایی را در بهشت به تو میدهد. ریشه مشکل این کافران در انکار معاد است. سرانجام نیز در عذابی که تکذیب میکردند وارد خواهند شد و یاوری نخواهند داشت. حتی معبودانشان.


نکات:
1-مشابهت این سوره با سوره اسراء ،محور اصلی هر دو سوره بهانه های مشرکان در رد دعوت پیامبر ازجمله اینکه چرا رسول خدا، ملک نیست و درخواست معجزات دیگر
2-ان تتبعون الارجلا مسحورا (اسراء فرقان)
3- انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا {9} دوبار در قران امده که در سوره فرقان و اسراء است.

وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوًّا كَبِيرًا {21}
و كسانى كه به لقاى ما اميد ندارند گفتند چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند يا پروردگارمان را نمى‏بينيم قطعا در مورد خود تكبر ورزيدند و سخت‏سركشى كردند (از حد خود تجاوز نمودند) {21}
يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا {22}
روزیكه فرشتگان را ببينند آن روز براى گناهكاران بشارتى نيست و (به فرشتگان) مى‏گويند ما را (از سختی و عذاب ) مصون دارید{22}
وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا {23}
و به هر گونه كارى كه كرده‏اند مى‏پردازيم و آن را [چون] گردى پراكنده مى‏سازيم {23}
أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا {24}
آن روز جايگاه اهل بهشت بهتر و استراحتگاهشان نيكوتر است {24}
وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاء بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلَائِكَةُ تَنزِيلًا {25}
و روزى كه آسمان با ابرى سپيد از هم مى‏شكافد و فرشتگان نزول يابند {25}
الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَكَانَ يَوْمًا عَلَى الْكَافِرِينَ عَسِيرًا {26}
آن روز فرمانروايى بحق از آن [خداى] رحمان است و روزى است كه بر كافران بسى دشوار است {26}
وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا {27}
و روزى است كه ستمكار دستهاى خود را مى‏گزد [و] مى‏گويد اى كاش با پيامبر راهى برمى‏گرفتم {27}
يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا {28}
اى واى كاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم {28}
لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا {29}
او [بود كه] مرا به گمراهى كشانيد پس از آنكه قرآن به من رسيده بود و (درآنروز) شيطان فروگذارنده (از یاری) انسان است {29}
وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا {30}
و پيامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند {30}

عصاره فراز آیات 21-30: ادامه بهانه ها و اتهامات کافران و مشرکین :چرا فرشتگان بر ما نازل نمیشوند؟ اینها در قیامت فرشتگان را خواهند دید که روزی سخت برای کافران است.و از اینکه راه خود را از رسول و قران جداکردند، پشیمان خواهند شد.
نکات:
1-محجور دو بار در قران استفاده شده که هر دوبار ان در سوره فرقان بصورت عبارت حجرا محجورا است. جالب انکه لغت مهجور نیز فقط در این سوره بکار رفته است.
2-لفظ عسير دوبار در قران استفاده شده (فرقان مدثر) كه هر دو در توصيف سختي قيامت براي كافران و منكران معاد است

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا {31}
و اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از گناهكاران قرار داديم و همين بس كه پروردگارت راهبر و ياور توست {31}
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا {32}
و كسانى كه كافر شدند گفتند چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است اين گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم] تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيم و آن را با هماهنگی پشت سرهم ردیف (و نازل)کردیم. {32}
وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا {33}
و براى تو مثلى نمياورند مگر آنكه [ما با نزول تدریجی] حق را براى تو آورديم و نیز نيكوترین شرح و توضيح از حق را{33}
الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا {34}
كسانى كه به رو درافتاده به سوى جهنم رانده مى‏شوند آنان بدترين جاى و گم‏ترين راه را دارند( نه تو و پیروان قران) {34}

عصاره دسته ایات 31-34:از بهانه ها و اتهامات کافران و مشرکین:چرا قران یکجا نازل نمیشود؟ نزول تدریجی قران باعث تثبیت قلب پیامبر و ارایه مستمر طریق حق در برابر حرفهای باطل و اقدامات انهاست.دشمنی با انبیا همواره وجود داشته است.

نکات:
فواید نزول تدریجی قرآن:
1-در پاسخ به ايرادي كه كافران بر عدم نزول يكجاي قران مي گرفتند، خداوند به پيامبر ميفرمايد ما با اين كار (نزول تدريجي) قلب ترا تثبيت مي كنيم. سپس در آيه 33 نحوه تثبيت را توضيح ميدهد كه هر موقع كافران ، بهانه ها و اتهامات و مطالب جديدي در مخالفت با پيامبر و قران بيان مي كنند يا شبهاتي آميخته از حق و باطل در افكار عمومي ترويج مي كنند، خداوند با نزول ايه‌اي پاسخ انها را بحق و با بهترين توضيح ميدهد و همين باعث تقويت روحيه پيامبر و مسلمين و متقابلا تضعيف كفار ميشود و همين امر هم موجب ناراحتي انها از نزول تدريجي و غير يكجاي قران شده است.
نزول تدريجي قران در سوره اسراء نيز تاكيد شده بود: و قرانا فرقناه لتقراه علي الناس علي مكث و نزلناه تنزيلا

2-تثبيت پيامبر در سوره اسراء نيز ذكر شده بود: وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً {73}و چيزى نمانده بود كه تو را از آنچه به سوى تو وحى كرده‏ايم گمراه كنند تا غير از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگيرند {73}وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً {74}و اگر تو را استوار نمى‏داشتيم قطعا نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى {74}
ميتوان گفت در انجا هم خدا با همين نزول تدريجي قران و مستمر بودن پيامهاي وحي،پيامبر را تقويت و در برابر كيد مشركان محافظت نموده است.

- تركيب اضل سبيلا 4 بار در قران بكار رفته است كه سه بار آن در سوره فرقان و يكبار در سوره اسراء استعمال شده است.
اهدي سبيلا نيز فقط يكبار در سوره اسراء استفاده شده است.
مفهوم ایه 34 نشان میدهد که مخالفان،پیامبر و مومنین را متهم به گمراهی کرده بودند و خداوند بدون بیان مستقیم قول انها، اینگونه پاسخشان را میدهد که انها گمراه تر هستند. در ایه 42 هم بیان میکند که مسخره کنندگان هنگام مشاهده عذاب قیامت خواهند فهمید که چه کسی گمراه تر است. در ایه 44 هم میفرماید که اینها اهل تعقل نیستند و بخاطر همین از انعام هم گمراه ترند.

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا {35}
و به يقين [ما] به موسى كتاب [آسمانى] عطا كرديم و برادرش هارون را همراه او دستيار[ش] گردانيديم {35}
فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِيرًا {36}
پس گفتيم هر دو به سوى قومى كه نشانه‏هاى ما را به دروغ گرفتند برويد پس [ما] آنان را به سختى هلاك نموديم {36}
وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا {37}
و قوم نوح را آنگاه كه پيامبران [خدا] را تكذيب كردند غرقشان ساختيم و آنان را براى [همه] مردم عبرتى گردانيديم و براى ستمكاران عذابى پر درد آماده كرده‏ايم {37}
وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيرًا {38}
و [نيز] عاديان و ثموديان و اصحاب رس و نسلهاى بسيارى ميان اين [جماعتها] را [هلاك كرديم] {38}
وَكُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَكُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِيرًا {39}
و براى همه آنان مثلها زديم و همه را در هم شكستيم.{39}
وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ نُشُورًا {40}
و قطعا بر شهرى كه باران بلا بر آن بارانده شد (سرزمین قوم لوط) گذشته‏اند مگر آن را نديده‏اند [چرا] ولى اميد به محشور ‏شدن ندارند {40}

عصاره دسته ایات35-40: اقوام مکذبِ نشانه ها و رسولانِ قبل را در هم شکسته و هلاک نمودیم.

عصاره فراز آیات 31-40:ادامه بهانه ها و اتهامات کافران و مشرکین:چرا قران یکجا نازل نمیشود؟ نزول تدریجی قران باعث تثبیت قلب پیامبر و ارایه مستمر طریق حق در برابر حرفها و اقدامات انهاست. وجود دشمن برای انبیا و هلاکت مکذبینِ آنها و ایات الهی، سنت خداست.

نکات:
1-قومی که باران عذاب بر انها بارید طبق تصریح ایات دیگر قران،قوم لوط است
سوره شعرا ایه 173: وامطرنا علیهم مطرا فساء مطر المنذرین
یا سوره حجر ایه74:فجعلنا عالیها سافلها و امطرنا علیهم حجاره من سجیل
2-در فراز قبل اشاره شد که کافران، به نزول تدریجی قران اشکال کردند در ایه 35 می فرماید علیرغم اینکه به موسی کتاب بصورت دفعی نازل شد، او و معجزاتش را هم تکذیب کردند و سرانجام هم عذاب شدند.

وَإِذَا رَأَوْكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا {41}
و چون تو را ببينند جز به ريشخندت نگيرند [كه] آيا اين همان كسى است كه خدا او را به رسالت فرستاده است {41}
إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا {42}
چيزى نمانده بود كه ما را از خدايانمان اگر بر آن ايستادگى نمى‏كرديم منحرف كند و هنگامى كه عذاب را مى‏بينند به زودى خواهند دانست چه كسى گمراه‏تر است {42}
أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا {43}
آيا آن كس كه هواى [نفس] خود را معبود خويش گرفته است ديدى آيا وکیل او (در هدایت) هستی؟{43}
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا {44}
يا گمان دارى كه بيشترشان مى‏شنوند يا مى‏انديشند آنان جز مانند ستوران نيستند بلكه گمراه‏ترند {44}
أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا {45}
آيا نديده‏اى كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است و اگر مى‏خواست آن را ساكن قرار مى‏داد آنگاه خورشيد را بر آن دليل (دلالت کننده و خبردهنده) گردانيديم {45}
ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا {46}
سپس آن [سايه] را اندك اندك به سوى خود بازمى‏گيريم {46}

عصاره دسته ایات 641-4: ای پیامبر اینها که ترا مسخره میکنند،و بر معبودان خود مقاومت میکنند،اهل تعقل و تفکر نیستند بلکه گمراهترین موجودات بوده و تابع هوا و هوس خود هستند. ضعفی در تو و قران نیست.و تو هم ضامن هدايت انها نيستي
نکات:
1-اتخاذ هوای نفس بعنوان معبود، منظور اطاعت و پیروی از ان است. اولین کاربرد
2-سمع و عقل دو راه و ابزار کشف حقیقت و معرفت در انسانهاست که مورد تایید عقلا و قران است. ایات مشابه نیز داریم
از جمله در سوره ملک از زبان دوزخیان بیان شده است که لو کنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر
3- همانطور که با وجود آفتاب،سایه هم وجود دارد و به مشیت خدا گسترده یا جمع میشود و این جمع شدن و گسترش ان ضعفی برای خورشید نیست،ای پیامبر با وجود خورشید هدایت تو و قران هم افرادی در سایه گمراهی خواهند بودو افرادی هم از روشنایی هدایتت بهره مند میشوند و ضعفی در کار تو یا قران نیست و این امر طبیعی است.

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا {47}
و اوست كسى كه شب را براى شما پوششى قرار داد و خواب را [مايه] آرامشى و روز را زمان برخاستن [شما] گردانيد {47}
وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء طَهُورًا {48}
و اوست آن كس كه بادها را نويدى پيشاپيش رحمت‏خويش [=باران] فرستاد و از آسمان آبى پاك فرود آورديم {48}
لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا {49}
تا به وسيله آن سرزمينى پژمرده را زنده گردانيم و آن را به آنچه خلق كرده‏ايم از دامها و انسانهاى بسيار بنوشانيم {49}
وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا {50}
و قطعا آن [پند] را ميان آنان گوناگون ساختيم تا توجه پيدا كنند و[لى ] بيشتر مردم جز ناسپاسى نخواستند {50}

عصاره دسته ایات45-50:خدایی که شما را بعد از خواب شبانه مجددا در روز برمیخیزاند و با باران، زمین مرده را زنده و همه موجودات را سیراب میکند ،به بعث مجدد شما هم در قیامت تواناست. خدا ایات و دلایل خود را به گونه های مختلف بیان می کند اما اینها متذکر نمی شوند.

عصاره فراز ایات 41-50: :ای پیامبر اینها که ترا مسخره میکنند ،اهل تعقل و تفکر نیستند بلکه تابع هوا و هوس خود هستند. خدا ایات و دلایل خود را به گونه های مختلف بیان می کند اما اینها متذکر نمی شوند.تو ضامن هدایت انها نیستی.

نکات:
1-مشابه ایه 50 در سوره اسرائ هم بود که وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَـذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُورًا {89}و به راستى در اين قرآن از هر گونه مثلى گوناگون آورديم ولى بيشتر مردم جز سر انكار ندارند {89}
سایر موارد کاربرد فعل صرّفنا در قران، به تصریف ایات و مثل ها در قران اشاره دارد. در ایه 50 نیز برخی مفسران ضمیر ه در صرفناه را به اب باران و گردش ان در طبیعت و برخی به گردش باد مرتبط دانسته اند. اما با توجه به مجموعه آیات قبل و نیز سایر موارد کاربرد تصریف ،به نظر میرسد در اینجا هم مراد عدم تنبه و تذکر مشرکان از هدایت قران بویژه در زمینه معاد است که خداوند در قران به اشکال گوناگون بیان نموده است.
2-واژه كُفُورًا در سه جا بکار رفته 2 بار سوره اسراء و یکبار فرقان
3- ایات 45-49در پاسخ به ایه 40 است که فرمود اینها به نشور در قیامت امیدی ندارند.

وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيرًا {51}
و اگر مى‏خواستيم قطعا در هر شهرى هشداردهنده‏اى برمى‏انگيختيم {51}
فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا {52}
پس از كافران اطاعت مكن (تحت تاثیر انها قرارنگیر) و با [بیان آیات] قرآن با آنان به جهادى بزرگ بپرداز {52}
وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا {53}
و اوست كسى كه دو دريا را روان كرد اين يكى شيرين [و] گوارا و آن يكى شور [و] تلخ است و ميان آن دو مانعی که حفظ کننده هر دو است قرار داد {53}
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا {54}
و اوست كسى كه از آب بشرى آفريد و او را [داراى خويشاوندى] نسبى و سببی قرار داد و پروردگار تو همواره تواناست {54}
وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيرًا {55}
و غير از خدا چيزى را مى‏پرستند كه نه سودشان مى‏دهد و نه زيانشان مى‏رساند و كافر همواره در برابر پروردگار خود همپشت [شيطان] است {55}
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا {56}
و تو را جز بشارتگر و بيم‏دهنده نفرستاديم {56}
قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا {57}
بگو بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى‏كنم جز اينكه هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پيش] گيرد {57}
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا {58}
و بر آن زنده كه نمى‏ميرد توكل كن و به ستايش او تسبيح گوى و همين بس كه او به گناهان بندگانش آگاه است {58}
الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا {59}
همان كسى كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش روز آفريد آنگاه بر عرش استيلا يافت. رحمتگر عام [هموست] از او سئوال کن که خبیر و اگاه است.{59}

عصاره فراز آیات 51-59:ای پیامبر با توجه به اینکه رسالت تو جهانی است،تحت تاثیر سخنان و اقدامات کافران پیرامونت قرار نگیر و با توکل برخدا و بوسیله قران،تنها بشارت و انذار بده. و بگو که بر این کار، مزدی جز هدایت پذیری شما بسوی خدا نمیخواهم.

نكات:
1-علت بیان آیه 51 در اینجا چیست؟ با توجه به اینکه غالب سوره به بیان بهانه ها و سخنان و باورهای کافران و پاسخ به انها اختصاص دارد،ایا آیه 51 هم پاسخی به شبهات کافران است یا سخنی مستقل خطاب به پیامبر است؟
اولا نه در این سوره و نه سایر سور قرانی، به سخن و بهانه ای از جانب مشرکین مبنی بر جهانی بودن و قومی نبودن رسالت ایشان،اشاره نشده ثانیا ایه 52 که دستوری به پیامبر در زمینه چگونگی پیشبرد ماموریت ایشان است (فلا تطع الکافرین) با فاء بر ایه 51 تفریع شده است،یعنی ایه 51 مقدمه و زمینه ایه 52 است.لذا اینطور به نظر میرسد که این ایه، زمینه ساز نحوه اقدامات بعدی پیامبر است. در ایات فرازهای قبلی بهانه های مختلف مشرکان و گمراهی انها و تابع هوای نفس بودن شان بیان شد و در ایه 50 هم به نوعی جمع بندی شد که اینها از بیانهای مختلف و متنوع قران پند نمی گیرند و همچنان با ناسپاسی از پذیرش ان امتناع میکنند. ایا با این اوصاف،پیامبر باید مطابق رویه فعلی به کار خود ادامه دهد؟یا ملایمت بیشتری نشان دهد و برخی پیشنهادهای کافران را بپذیرد و یا اصلا ادامه رسالت خویش را متوقف نماید؟ همان طور که در فراز نخست سوره بیان شد، ایه اول سوره فرقان برای نخستین بار نذیرا للعالمین را برای پیامبر مطرح نمود. در ایه 51 نیز همان معنا را توضیح میدهد که اگر میخواستیم میتوانستیم در اقوام دیگر هم انذاردهنده ای مبعوث کنیم اما اراده ما براین نیست بلکه قرار است تو انذار دهنده آی فراگیر باشی . پس ای پیامبر جهانی فکر کن و نه فقط به مردم قوم و شهر خودت.تحت تاثیر اینها و سخنان و بهانه ها و پیشنهادات انها قرار نگیر و با همین قرانی که انها قبولش ندارند،تلاش و رسالت خود را پی بگیر و بدان که تو فقط انذار دهنده و بشارت دهنده هستی و ضامن هدایت و گمراهی انها نیستی.

2-ارتباط آیات 54 و 53 با ایات دیگر:
خدایی که ادم را افرید و نسل او را توسعه داد ،همان خدایی است که دو دریای شور و شیرین را پدید آورده کنار هم قرار داد و روان ساخت بدون اینکه با هم ممزوج شوند و خواص خود را از دست دهند. همین خدا در جوامع انسانی هم انسانهای با عقاید و رفتار های مختلف را کنار هم قرار داده است هم موجبات الفت و وحدت انها را فراهم اورده و هم بستر جدایی و تفرقه را. دین و شریعت الهی نیز میتواند در این انسانها علیرغم انکه کنار هم هستند،شخصیتها و باورها و رفتارهای متفاوت و متضاد ایجاد نماید. بدون اینکه هیچ کدام صفات خود را از دست دهد. ای پیامبر علیرغم اینکه در کنار مخالفان هستی و با انها زندگی می کنی و ارتباط اجتماعی داری، اما با حفظ باورها و رفتارهای خود،بدون اینکه تحت تاثیر آنها قرار بگیری به کار خود ادامه بده.

3-تركيب وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا تنها در دو سوره فرقان و اسراء استفاده شده است.
4-لاتطع خطاب به پيامبر در سوره هاي قلم علق انسان فرقان و كهف بكار رفته است.
5-من شاء ان يتخذ الي ربه سبيلا: سوره هاي مزمل انسان فرقان
6-قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ :شعرا فرقان ،در سوره طور و قلم به نحو ديگري بيان شده بود ام تسالهم اجرا فهم من مغرم مثقلون

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا {60}
و چون به آنان گفته شود [خداى] رحمان را سجده كنيد مى‏گويند رحمان چيست آيا براى چيزى كه ما را [بدان] فرمان مى‏دهى سجده كنيم و بر رميدنشان مى‏افزايد {60}
تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا {61}
[فرخنده و] بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برجهايى(محافظت کننده) نهاد و در آن چراغ روشنی بخش(خورشید) و ماهى نوربخش قرار داد {61}
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا {62}
و اوست كسى كه شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزارى نمايد {62}
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا {63}
و بندگان خداى رحمان كسانى‏اند كه روى زمين به نرمى گام برمى‏دارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند پاسخی مسالمت امیز مى‏دهند {63}
وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا {64}
و آنانند كه در حال سجده يا ايستاده شب را به روز مى‏آورند {64}
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا {65}
و كسانى‏اند كه مى‏گويند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بازگردان كه عذابش سخت و دايمى است {65}
إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا {66}
و در حقيقت آن بد قرارگاه و جايگاهى است {66}
وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا {67}
و كسانى‏اند كه چون انفاق كنند نه ولخرجى مى‏كنند و نه تنگ مى‏گيرند و ميان اين دو [روش] حد وسط را برمى‏گزينند {67}
وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ
{وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا {68}
و كسانى‏اند كه با خدا معبودى ديگر نمى‏خوانند و كسى را كه خدا [خونش را] حرام كرده است جز به حق نمى‏كشند و زنا نمى‏كنند و هر كس اينها را انجام دهد سزايش را دريافت‏خواهد كرد {68}
يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا {69}
براى او در روز قيامت عذاب دو چندان مى‏شود و پيوسته در آن خوار مى‏ماند {69}
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا {70}
مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند پس خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مى‏كند و خدا همواره آمرزنده مهربان است {70}
وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا {71}
و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد در حقيقت به سوى خدا بازمى‏گردد {71}}

وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا {72}
و كسانى‏اند كه گواهى ناحق نمى‏دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى‏گذرند {72}
وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا {73}
و كسانى‏اند كه چون به آيات پروردگارشان تذكر داده شوند كر و كور روى آن نمى‏افتند {73}
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا {74}
و كسانى‏اند كه مى‏گويند پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مايه روشنى چشمان [ما] باشد و ما را پيشواى پرهيزگاران گردان {74}
أُوْلَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا {75}
اينانند كه به پاس آنكه صبر كردند غرفه[هاى بهشت را] پاداش خواهند يافت و در آنجا با سلام و درود مواجه خواهند شد {75}
خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا {76}
در آنجا جاودانه خواهند ماند چه خوش قرارگاه و مقامى {76}
قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا {77}
بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى‏كند در حقيقت‏شما به تكذيب پرداخته‏ايد و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد {77}

عصاره فراز آیات 60-77: مشرکان که از خضوع و سجود در برابر خدای رحمان که نعمات متعددی به بشر عطا کرده، اعراض میکنند،در جایگاه بدی در جهنم خواهند بود. اما عبادالرحمان و نیز توبه کنندگان، با خضوع در برابر خدا و خوف از عذاب قیامت و انجام کردارهای پسندیده دیگر،در جایگاهی نیکو در بهشت متنعم خواهند بود.

نكات:
1-در آیه 60 بیان شد که کافران با تمسخر،از سجده و عبادت خدای رحمان اعراض کردند. از ایه 63 خداوند توصیف باورها و کردارهای بندگان خوب خود را با لفظ عبادالرحمان اغاز کرد و سرنوشت مطلوب بهشتی انها را در برابر سرنوشت درداور عذاب جهنمی یاداورشد.

2-قبلا در سوره هاي معارج و اسراء، چك ليستي از رفتارها و باورهاي مطلوب بيان شده بود
در سوره فرقان،اين چك ليست را تحت مشخصات عبادالرحمان تعريف ميكند و شامل موارد زير است:
-عدم تكبر
-مواجهه مناسب با جاهلان
-پيوسته به ياد خدايند
-خايف از عذاب جهنم و دعا براي مبتلا نشدن به ان
-اعتدال در انفاق
-نفي نظري و عملي شرك
-عدم قتل نفس
-اجتناب از زنا
-عدم شهادت ناحق
-اعراض از لغو
-متذكر شدن از ايات الهي
-دعا براي برخورداري از همسر و فرزندان باتقوا
در سوره معارج چک لیستی از اعمال مطلوب در قالب صفات مصلین بیان شده بود که عبارت بودند از:
استمرار نماز،ادای حق مالی سایل و محروم،باور به یوم الدین،پاکدامنی،امانت داری،وفای به عهد و استوار در گواهی ها
در سوره اسراء بر موارد زیر تاکید شده است:
احسان به والدین،ادای حقوق خویشاوندان و مساکین و درراه ماندگان،اجتناب از بخل و تبذیر در انفاق،نکشتن فرزندان از ترس فقر،دوری از زنا،حرمت قتل نفس و عدم زیاده روی در خونخواهی اولیای دم،حفظ حقوق یتیمان،وفای به عهد، مراعات کیل و وزن و عدم کم فروشی،دنباله روی بر اساس علم و اگاهی،و عدم تکبر و نخوت

3- زادهم نفورا:ایه 60 افزایش نفرت مخالفان پیامبر از آیات و پیامهای قران، در سوره اسراء هم بیان شده بود. وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَـذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُواْ وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُورًا {41}وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا {46}

4- در ایه 73 منظور ازلم یخروا علیها صما و عمیانا چیست؟
خر به معنای افتادن و سقوط همراه با صداست.در سوره اسراء بیان شده بود که قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدًا {107}بگو [چه] به آن ايمان بياوريد يا نياوريد بى‏گمان كسانى كه پيش از [نزول] آن دانش يافته‏اند چون [اين كتاب] بر آنان خوانده شود سجده‏كنان به روى درمى‏افتند {107}
در سوره سجده هم مشابه این مفهوم امده است که إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا
بنابراین خرور و افتادن با حالت سجده،مطلوب و ممدوح است اما انچه که در اینجا نفی شده خرور با حالت کران و کوران است.
در آیه 34 همین سوره بیان شد که مخالفان پیامبر اهل سمع و عقل نیستند یعنی حتی حاضر به شنیدن و تعقل در ایات الهی و پیام رسول نیستند. لذا عبادالرحمان که صفات و رفتار شان در این فراز مورد تحسین قرار گرفته، آیات الهی را می بینند و می شنوند و تعقل می کنند و متذکر میشوند نه اینکه مثل کران و کوران انها را نبینند و نشنوند و بالاتر با ایجاد سر و صدا مانع سمع دیگران شوند.

5-در ایه 63 منظور از سلام گفتن به جاهلان چیست؟ مشابه این ایه در سوره های دیگر نیز هست:
وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ سوره قصص آیه 55
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ سوره زخرف آیه 89
برخی از مفسرین این نوع سلام را در واقع سلام وداع و یا خداحافظی و ترک گفتگو قلمداد نموده اند واین سلام را نشانه بی اعتنایی توام با بزرگواری وفاقد تحیت دانسته اند.اما در واقع اینجا هم، مفهوم کلی سلام که ابراز اطمینان دادن به مخاطب و سلامت ماندن و ایمن بودن مخاطب از ناحیه سلام کننده محسوب میشود ،مصداق و مفهوم دارد.یعنی به مخاطب جاهل یا لغو گو یا عنود نسبت به حق اعلام میکنیم که علیرغم اینکه ما بحق بودن خود اطمینان داریم اما مقابله به مثل نمیکنیم ،تهدید نمی کنیم،لغو نمی گوییم و گذر می کنیم.وخطری هم متوجه مخاطب نیست


6-عبادالرحمان در دنیا در مواجهه با ناملایمات و توهین و مسخره جاهلان و مخالفان ،به انها سلام میگویند. اما در آخرت هنگام ورود به بهشت،بهشتیان به انها سلام میگویند.

7- در مقایسه سرنوشت بهشتیان و مکذبان عبارات زیر تکرار شده :حسنت مستقرا و مقاما،سائت مستقرا و مقاما
در فرازهای قبل هم خَيْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا و شر مکانا بود.

مرور عصاره فرازها:

عصاره فراز ایات 1-6: قران توسط خداوند یکتا بر پیامبر نازل شده تا مردم را انذار کند اما مشرکان و کافران، با بهانه های متعدد با ان مخالفت میکنند. مثلا میگویند قران بافته خود پیامبر است که با کمک دیگران اورده است.
عصاره فراز ایات 7-20: ادامه بهانه ها و اتهامات کافران و مشرکین :چرا رسول؛انسان است نه ملک؟ چرا باغ و ثروت ندارد؟ بگو رسولان قبلی نیز انسان بودند و خدا بهتر از این اموال دنیایی را در بهشت به تو میدهد.ریشه مشکل این کافران در انکار معاد است. سرانجام نیز در عذابی که تکذیب میکردند وارد خواهند شد و یاوری نخواهند داشت. حتی معبودانشان.
عصاره فراز آیات 21-30: ادامه بهانه ها و اتهامات کافران و مشرکین :چرا فرشتگان بر ما نازل نمیشوند؟ اینها در قیامت فرشتگان را خواهند دید که روزی سخت برای کافران است.و از اینکه راه خود را از رسول و قران جداکردند، پشیمان خواهند شد.
عصاره فراز آیات 31-40:ادامه بهانه ها و اتهامات کافران و مشرکین:چرا قران یکجا نازل نمیشود؟ نزول تدریجی قران باعث تثبیت قلب پیامبر و ارایه مستمر طریق حق در برابر حرفها و اقدامات انهاست. وجود دشمن برای انبیا و هلاکت مکذبینِ آنها و ایات الهی، سنت خداست.
سیاق آیات 1-40: قران توسط خداوند یکتا بر پیامبر نازل شده تا مردم را انذار کند. مشرکان و منکران معاد، با بهانه های مختلف با قران و پیامبر مخالفت می کنندکه سرانجام انها هلاکت دنیوی و عذاب اخروی خواهد بود. با انها اینگونه احتجاج کن
عصاره فراز ایات 41-50: ای پیامبر اینها که ترا مسخره میکنند ،اهل تعقل و تفکر نیستند بلکه تابع هوا و هوس خود هستند. خدا ایات و دلایل خود را به گونه های مختلف بیان می کند اما اینها متذکر نمی شوند.تو ضامن هدایت انها نیستی.
عصاره فراز آیات 51-59:ای پیامبر با توجه به اینکه رسالت تو جهانی است،تحت تاثیر سخنان و اقدامات کافران پیرامونت قرار نگیر و با توکل برخدا و بوسیله قران تنها بشارت و انذار بده. و بگو که بر این کار،مزدی جز هدایت پذیری شما بسوی خدا نمیخواهم.
سیاق ایات 41-59:ای پیامبر مخالفانت،اهل تعقل و تفکر نیستند بلکه تابع هوا و هوس خود هستند و متذکر نمیشوند.تو ضامن هدایت انها نیستی.با عنایت به جهانی بودن رسالتت،تحت تاثیر آنها قرار نگیر و با توکل برخدا و بوسیله قران تنها بشارت و انذار بده.
عصاره فراز ایات 60-77:مشرکان که از خضوع و سجود در برابر خدای رحمان که نعمات متعددی به بشر عطا کرده، اعراض میکنند،در جایگاه بدی در جهنم خواهند بود. اما عبادالرحمان و نیز توبه کنندگان، با خضوع در برابر خدا و خوف از عذاب قیامت و انجام کردارهای پسندیده دیگر،در جایگاهی نیکو در بهشت متنعم خواهند بود.

درس سوره فرقان: مشركان و منکران معاد، با بهانه های مختلف با قران و پیامبر مخالفت می کنندکه سرانجام انها هلاکت دنیوی و عذاب اخروی خواهد بود. با انها اینگونه احتجاج کن و چون تابع هوا و هوس خود هستند متذکر نمیشوند. تو ضامن هدایت انها نیستی. با عنایت به جهانی بودن رسالتت، با توکل برخدا و بوسیله قران، تنها بشارت و انذار بده.

کلمات کلیدی:
- بیشترین تکرار کلمه تبارک در این سوره 3 بار
-بيشترين تكرار 4 (بار) كلمه نذير در سوره فرقان،هود، سبا و اعراف
- لفظ زور تنها 4 بار در قران استفاده شده كه 2 بار ان در سوره فرقان است.
-قبلا نيز در سوره هاي مطففين و قلم اتهام اساطير الاولين بودن قران،از زبان مكذبين بيان شده بود.
-اولین استفاده از لفظ للعالمین برای رسالت پیامبر ص.
- محجور دو بار در قران استفاده شده که هر دوبار ان در سوره فرقان بصورت عبارت حجرا محجورا است. جالب انکه لغت مهجور نیز فقط در این سوره بکار رفته است.
-لفظ عسير دوبار در قران استفاده شده (فرقان مدثر) كه هر دو در توصيف سختي قيامت براي كافران و منكران معاد است
-لاتطع خطاب به پيامبر در سوره هاي مكي قلم علق انسان فرقان و كهف بكار رفته است.
-من شاء ان يتخذ الي ربه سبيلا: سوره هاي مزمل انسان فرقان
-قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ :شعرا فرقان ،در سوره طور و قلم به نحو ديگري بيان شده بود ام تسالهم اجرا فهم من مغرم مثقلون
- جعلنا لکل نبی عدوا من المجرمین (مشابه انعام)
- قومی دیگر قران را به او یاد داده اند(انعام دخان)

مشابهت هاي این سوره با سوره اسراء :
-
محور اصلی هر دو سوره بهانه های مشرکان در رد دعوت پیامبر ازجمله اینکه چرا رسول خدا، ملک نیست و درخواست معجزات دیگر
-در سوره اسراء هم ریشه اصلی مخالفتها با قران و پیامبر بی باوری و انکار معاد و فرار از پذیرش مسئولیت اعمال و کردار خود عنوان شد.
-ان تتبعون الارجلا مسحورا (اسراء فرقان)
- انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا {9} دوبار در قران امده که در سوره فرقان و اسراء است.
- تركيب اضل سبيلا 4 بار در قران بكار رفته است كه سه بار آن در سوره فرقان و يكبار در سوره اسراء استعمال شده است.
اهدي سبيلا نيز فقط يكبار در سوره اسراء استفاده شده است.
-واژه كُفُورًا در سه جا بکار رفته 2 بار سوره اسراء و یکبار فرقان
-تركيب وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا تنها در دو سوره فرقان و اسراء استفاده شده است.
-مشابه ایه 50 وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا {50}در سوره اسرائ هم بود که وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَـذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُورًا {89}
-زادهم نفورا:ایه 60 افزایش نفرت مخالفان پیامبر از آیات و پیامهای قران، در سوره اسراء هم بیان شده بود. وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَـذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُواْ وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُورًا {41}وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا {46}
- اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا (مشابه اسرا:تعادل در انفاق)
- لایقتلون النفس(انعام اسرا)،

استاد سید کاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1398/09/11 06:28:21 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#9 ارسال شده : 1399/06/14 01:38:21 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

تدبر و تفسیر سوره فرقان

در ایه 50 سوره فرقان، منظور از تصریف چیست؟

وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا {50}
و قطعا آن [پند] را ميان آنان گوناگون ساختيم تا توجه پيدا كنند و[لى ] بيشتر مردم جز ناسپاسى نخواستند {50}

پاسخ 1:

مشابه ایه 50 در سوره اسرائ هم بود که وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَـذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُورًا {89}و به راستى در اين قرآن از هر گونه مثلى گوناگون آورديم ولى بيشتر مردم جز سر انكار ندارند {89}
سایر موارد کاربرد فعل صرّفنا در قران، به تصریف ایات و مثل ها در قران اشاره دارد. در ایه 50 نیز برخی مفسران ضمیر ه در صرفناه را به اب باران و گردش ان در طبیعت و برخی به گردش باد مرتبط دانسته اند. اما با توجه به مجموعه آیات قبل و نیز سایر موارد کاربرد تصریف ،به نظر میرسد در اینجا هم مراد عدم تنبه و تذکر مشرکان از هدایت قران بویژه در زمینه معاد است که خداوند در قران به اشکال گوناگون بیان نموده است.


اقای سیدکاظم فرهنگ

پاسخ 2:

و ما آن [قرآنِ زنده کنندة مرده دلان، همچون آبِ زنده کنندة زمين‌های مرده] را ميان آنها به شيوه‌های گوناگون [مطابق درک و فهم و ذوقيات مردم] بيان کرديم 55 تا پند پذيرند [=از خواب غفلت بيدار شوند] ولی بيشتر مردم جز ناسپاسي، [از هر سخن حقی] سر باز زدند.


______________

55- در شرح اين آيه ميان مفسرين اختلاف است، بيشتر آنها ضمير «ه» [در: صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ] را به گردش باد و باران در ميان مردم و مناطق مختلف زمين، که بر حسب اقليم متفاوت مي‌باشد، برگردانده‌اند و ناسپاسی مردم را نسبت به بارانِ رحمت الهي، که زنده کننده طبيعت مي‌باشد، گرفته‌اند. هر چند چنين برداشتی منطقی جلوه مي‌کند و با سياق آيات قبلی نيز هماهنگ است و فعل «تصريف» هم دو بار در قرآن به گردش بادها نسبت داده شده است [بقره 164 (2:164) و جاثيه 5 (45:5) ]؛ با اينحال اين قلم نظر اقليتی را که ضمير «ه» را به قرآن نسبت داده‌اند، به دلايل زير ترجيح مي‌دهد:

سه آيه 50 تا 52 را بايد «جمله معترضه‌ای» در وسط آيات تکوينی [45 تا 54] شمرد که حواس‌ها را از طبيعت به شريعت و شباهت ميان آندو معطوف مي‌دارد.

فعل «تصريف» اگر در قرآن دو بار به جريان گردش باد نسبت داده شده، در عوض 4 بار نيز به تنوع موضوعات و مطالب قرآن که متناسب با تنوع ذوقيات و عقول آدميان مي‌باشد [اسراء 41 (17:41) و 89 (17:89) ، کهف 54 (18:54) ، طه 113 (20:113) ] و پنج بار هم به «تصريف الايات» [احقاف 27 (46:27) ، انعام 46 (6:46) و 65 (6:65) و 105 (6:105) ، اعراف 58 (7:58) ] نسبت داده شده است که جامعيت به مراتب بيشتری دارد.
با اينحال به نظر مي‌رسد اين آيه پذيرای هر دو تفسير باشد و به گونه‌ای از مشابهت فعل و انفعالاتی که در طبيعت مي‌گذرد، نشانه‌ای برای طبيعی بودن شريعت ارائه مي‌دهد و نزول قرآن از سرچشمه رحمت، برای زنده کردن بندگان را، همچون نزول باران رحمت، برای زنده کردن زمين مرده مي‌شمارد.


تفسیر اقای عبدالعلی بازرگان
ali Offline
#10 ارسال شده : 1399/06/15 08:06:27 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و فهم آيات سوره فرقان: نكات و پرسشهاي تفسيري سوره فرقان

پرسش: وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً«30»

پیامبر(در روز قیامت از روی شکایت)می گوید:پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند.

مراد از مهجور كردن قران چيست ؟ و خطاب پيامبر به چه افرادي است؟

پاسخ 1:

ايـن سـخن و اين شكايت پيامبر (ص) امروز نيز همچنان ادامه دارد، كـه از گـروه عـظيمى از مسلمانان به پيشگاه خدا شكايت مى برد كه اين قرآن را به دست فـرامـوشـى سـپـردنـد، قـرآنـى كـه رمـز حـيـات اسـت و وسـيـله نـجـات ،قـرآنـى كـه عـامـل پـيروزى و حركت و ترقى است
قرآنى كه مملو از برنامه هاى زندگى مى باشد..
آرى امروز هم پيامبر (ص) فرياد مى زند: خدايا! قوم من قرآن را مهجور داشتند!
مـهـجـور از نـظـر مغز و محتوا،
متروك از نظر انديشه و تفكر
و متروك از نظر برنامه هاى سازنده اش !
بنابراین باید تلاشى همه جانبه داشته باشیم تا قرآن را از مهجوریّت در آوریم و آن را در همه‏ ى ابعاد زندگى، محور علمى و عملى خود قرار دهیم تا رضایت پیامبر عزیز اسلام را جلب كنیم.

نخواندن قرآن، ترجیح غیر قرآن بر قرآن، محور قرار ندادن آن، تدبّر نكردن در آن، تعلیم ندادنش به دیگران و عمل نكردن به آن، از مصادیق مهجور كردن قرآن است. حتّى كسى كه قرآن را فرا گیرد ولى آن را كنار گذارد و به آن نگاه نكند و تعهّدى نداشته باشد، او نیز قرآن را مهجور كرده است.

تفسير نمونه

پاسخ 2:

سلام

هر چند مسلمانان، حق قرآن را بجا نیاورده و نمی آورند

اما آیه سوره فرقان و سیاق آیات، شامل کافرانی است که از پذیرش قرآن سرباز می‌زنند

اقاي سيد كاظم فرهنگ



دلیل شما چیست که این آیه را شامل کافران میدانید ؟ آیا قوم پیامبر کافرانند !؟
پیامبر اکرم از کدامها شکایت میکند از کافرانی که نپذیرفته اند یا مسلمانهایی که با وجود پذیرش ، قرآن را مهجور گذاشته اند ؟
با توجه به معنای مهجور که دور افتاده و غریب رها شده است ..

خانم زهرا اخوان

سلام بر شما


آیات قبل و بعد راجع به بهانه های کافران و احتجاج با مخالفان قرآن است

کلمه قوم، لزوما بر پیروان و اهل، منطبق نیست

در قرآن هم دو بار حضرت نوح از قومش شکوه کرد

يارب ان قومي کذبون

انی دعوت قومي ليلا و نهارا

در سوره انعام هم خطاب به پیامبر اسلام بیان شده که قومت قرآن را تکذیب کردند


اقاي فرهنگ


اکثر مفسران ، «قومی» در آیه «و قال الرسول یارب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا » را افراد خطا کار امت پیامبر میدانند

و علامه در المیزان میفرمایند : مراد از (قوم ) آن عده از مردمند كه بر رسالت و كتاب او طعنه مى زدند.

تفسیر اثنی عشری مراد از قومی را قبیله قریش میداند ..

سركار خانم اخوان

پاسخ 3


مهجور به معناي «إنّ الرجل ليَهجر»است نه مهجور به معني ترك كردن ﴿يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ اين آيه در مكه نازل شد در مكه كسي قرآن را ترك نكرده بود آن كه مؤمن بود كه قرآن را در نماز و غير نماز مي‌خواند آن كه مؤمن نبود ﴿سَامِراً تَهْجُرُونَ﴾ [7] بود آن كه گفت ﴿يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ يعني به من گفتند تو ـ معاذ الله ـ هذيان مي‌گويي ﴿سَامِراً تَهْجُرُونَ﴾, تَهجرون يعني شب‌نشيني دارند و مي‌گويند قرآن هذيان است آن كه قرآن را مهجور كرده «اتّخذه مهجورا» يعني مي‌گويد ـ معاذ الله ـ هذيان است و چيز باطلي است وگرنه در مكه آنهايي كه مسلمان شدند كه قرآن را با جان قبول كردند آنهايي كه مسلمان نبودند كه قرآن را ترك كردند گفتند قرآن باطل است و ـ معاذ الله ـ مهجور است.

تفسير تسنيم ايت اله جوادي املي

ویرایش بوسیله کاربر 1401/03/10 02:07:26 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

صلوات Offline
#11 ارسال شده : 1399/06/21 11:11:01 ق.ظ
صلوات

رتبه: Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1399/05/06
ارسالها: 28
Iran (Islamic Republic Of)
مکان: فارس

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال

محشوریت مجرمان باصورت هایشان به جهنم!!؟.👇👇

الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَىٰ وُجُوهِهِمْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ أُولَٰئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا

(تو را متهم به گمراهى مى کنند، ولى،) آنان که برصورتهایشان به سوى جهنم محشور مى شوند، بدترین محل را دارند و گمراه ترین افرادند.
(فرقان/34)

ـ تفسیر یُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ اِلى جَهَنَّمَ
در این که: منظور از محشور شدن این گروه از مجرمان بر صورتشان چیست؟ در میان مفسران گفتگو بسیار است:
جمعى آن را به همان معنى حقیقیش تفسیر کرده، و گفته اند: فرشتگان عذاب آنها را در حالى که به صورت به روى زمین افتاده اند کشان، کشان به دوزخ مى برند.
این از یکسو، نشانه خوارى و ذلت آنها است; چرا که آنها در دنیا نهایت کبر و غرور و خود برتربینى نسبت به خلق خدا را داشتند،
و از سوى دیگر، تجسمى است از گمراهیشان در این جهان; چرا که: چنین کسى را که به این طریق مى برند به هیچ وجه جلو خود را نمى بیند، و از آنچه در اطراف او مى گذرد، آگاه نیست.

اما بعضى دیگر آن را به معنى کنائیش گرفته اند.
گاهى گفته اند: این جمله کنایه از تعلق قلب آنها به دنیا است، یعنى آنها به خاطر این که: صورت قلبشان هنوز هم با دنیا ارتباط دارد، به سوى جهنم کشیده مى شوند.
و گاه گفته اند: این کنایه مانند تعبیر مخصوصى است که در ادبیات عرب وجود دارد که مى گویند: فُلانٌ مَرَّ عَلى وَجْهِهِ: یعنى او نمى دانست به کجا مى رود ؟.
ولى، روشن است تا دلیلى بر معنى کنائى نداشته باشیم، باید به همان معنى اول که معنى حقیقى است، تفسیر شود.
تفسیر نمونه.
ali Offline
#12 ارسال شده : 1399/07/03 10:56:54 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و فهم ایات سوره فرقان: پرسشهای تفسیری سوره فرقان

منظور از شکافته شدن آسمان با ابرها چیست؟

وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاءُ بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلَائِكَةُ تَنزِيلًا

و (همان) روزى که آسمان با ابرها شکافته مى شود، و فرشتگان پى در پى نازل مى گردند.
(فرقان/25)

در آستانه قیامت، دگرگونى هاى عظیم، انقلاب و تحول عجیب، سر تا سر عالم هستى را فرا مى گیرد، کوه ها متلاشى شده و همچون غبار در فضا پخش مى گردد، خورشید بى نور، و ستارگان بى فروغ مى شوند، حتى فاصله ماه و خورشید از بین مى رود، و لرزه و زلزله عجیبى سراسر زمین را فرا مى گیرد.
آرى، در چنان روزى، متلاشى شدن آسمان، یعنى کرات آسمانى و پوشیده شدن صفحه آسمان از یک ابر غلیظ، امرى طبیعى خواهد بود.

منظور از شکافته شدن آسمان با ابرها چیست؟

1-علامه طباطبائى (رضی الله عنه) در تفسیر المیزان فرموده اند: منظور، شکافته شدن آسمان عالم شهود و کنار رفتن حجاب جهل و نادانى و نمایان گشتن عالم غیب است، یعنى انسان در آن روز، درک و دیدى پیدا مى کند که با امروز، بسیار متفاوت است، پرده ها کنار مى رود، و فرشتگان را که در حال نزول از عالم بالا هستند، مى بیند.

2-تفسیر دیگر این است که: منظور از سماء ، کرات آسمانى است که بر اثر انفجارات پى در پى از هم متلاشى مى شود، و ابرى که حاصل از این انفجارات و متلاشى شدن کوه ها است صفحه آسمان ها را فرا مى گیرد، بنابراین، کرات آسمانى شکافته مى شود، در حالى که همراه با ابرهاى حاصل از آن است.


3-روزی که [نظام جاذبه‌ای] آسمان [=ستارگان منظومه شمسی يا کهکشان] با ابرها [ی سماوی ناشی از انفجار خورشيدی] گسيخته گردد 27 و فرشتگان نازل شوند، نازل شدنی [متناسب با تحولات کيهانی] ترجمه اقای بازرگان

4- روزیکه اسمان ابرآلود شکافته میشود

ویرایش بوسیله کاربر 1399/07/17 09:35:11 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#13 ارسال شده : 1399/07/17 09:42:50 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تفسیر و تدبر قران: فهم ایات سوره فرقان

أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا {45}
آيا نديده‏اى كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است و اگر مى‏خواست آن را ساكن قرار مى‏داد آنگاه خورشيد را بر آن دليل (دلالت کننده و خبردهنده) گردانيديم {45}
ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا {46}
سپس آن [سايه] را اندك اندك به سوى خود بازمى‏گيريم {46}

مراد از ایات فوق چیست؟ گسترده شدن سايه و وجود خورشيد چه ارتباطی با ایات قبل و بعد خود دارد؟

پاسخ 1:

فرقان:45

آيا به [تدبير و تقدير] پروردگارت توجه نکرده‌ای که چگونه سايه را گسترد [=امتداد داد] 46 و اگر مي‌خواست [و مشیّت و نظامش به گونه‌ای ديگر بود] آن را ساکن مي‌کرد، 47 سپس خورشيد را دليل [=نشان دهنده و عامل پيدايش آن] گردانديم.48
_____________

46- در آغاز اين آيه، برای شناخت يکی از آثار «ربوبیّت» خداوندگار عالم، به «کيفيت» امتداد يافتن و گسترش سايه در پهنة زمين، که شگفتی ماهیّت آن به ذهن کمتر کسی مي‌رسد، اشاره مي‌کند. اغلب مفسرين در شرح اين آيه به گردش زمين به دور خورشيد که موجب چنين تحول و تنوعی مي‌شود اشاره کرده‌اند که البته به جای خود صحيح است و قابل فهم‌تر برای عموم مردم، اما آنها که مقدمات فيزيک نور را در مدرسه خوانده‌اند و با «خاصيت موجی و ذره‌ای» نور آشنا هستند، مي‌دانند اگر چنين خواصی وجود نداشت، سايه‌ای پديد نمي‌آمد. فرضاً اگر امواج نوری همچون امواج صوتی بود، شما در پشت ديوار و زير درخت هم سايه‌ای نداشتيد و اگر نور انعکاسی نداشت، فقط آنچه مستقيم در برابر خورشيد قرار مي‌گرفت آشکار مي‌شد و بقيه اشياء در روز روشن، در تاريکی مطلق قرار مي‌گرفتند. قرآن «ظلمات» [تاريکي‌ها] را در برابر «نور»، و «ظِلّ» [سايه] را در برابر «حرور» [حرارت آفتاب] قرار داده است، پس سايه مفهوم ساتر و حفاظی در برابر حرارت سوزنده آفتاب دارد و نور خورشيد را لطيف و مطبوع و ملايم مي‌سازد. نگاه کنيد به اين تقابل و تضاد:

وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَلا الظُّلُمَاتُ وَلا النُّورُ وَلا الظِّلُّ وَلا الْحَرُورُ [فاطر 19 (41:19) - 21]

امتداد يافتن سايه موجب تعديل حرارت تابش خورشيد و تغيير تدريجی سيستم حرارتی سطح زمين مي‌گردد، وگرنه تغييرات ناگهانی طلوع و غروب خورشيد و شدت و سرعت جابجائی سرما و گرما، حيات را نابود مي‌ساخت. شگفت آنکه قرآن سايه را «سجده» اشياء در پرتو نور آفتاب شمرده است! با توجه به مفهوم عمومی سجده که رام و در خدمت بودن مطلق همه موجودات در آستان آفريدگار عالم است، مي‌توان دريافت که سايه يکی از خدمتگزاران بسيار مفيد و ناديده گرفته شده جهان است. نگاه کنيد به آيات زير:

نحل 48 (16:48) - أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللهُ مِنْ شَيْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْیَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ

آيا به آنچه خدا آفريده نمي‌نگرند که [چگونه] سايه‌های آنها از راست و چپ سجده کنان [در برابر نظامات مقدر] خاضعانه مي‌گردند؟

رعد 15 (13:15) - وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ

هر که [و هر چه] در آسمان‌ها و زمين است، [خود با] سايه‌هاشان، خواه ناخواه، بامداد و شامگاه [با تبعيت ذاتی از قوانين جهان] در مقابل خدا خاضع‌اند.

47- آفتاب وقتی پشت کوه يا مانعی قرار مي‌گيرد، شما صدها کيلومتر دورتر از آن هم باز در سايه هستيد، اين خاصيت فيزيکی نور است، که ساية آن «ساکن» نمي‌ماند و امتداد پيدا مي‌کند، آيا امواج مغناطيسي، حرارتی و صوتی و... چنين‌اند؟

48- از نظر فيزيک نجومی آشکارست که خورشيدِ منظومة شمسي، ميلياردها سال پس از پديد آمدن نور در جهان هستی [حدود سی هزار سال پس از انفجار بزرگ Big Bang] به وجود آمده است، پس پيدايش تاريکی و پرتو نور، که سايه نيز مرتبط به آن است، متعلق به پيش از تولد زمين مي‌باشد [ن ک: نازعات 27 (79:27) تا 30]. ‌خداوند ابتدا خواص نور و سايه را مقدر ساخت و فعل و انفعالات هسته‌ای مواد و انرژي‌ها را سامان داد، آنگاه خورشيد را عامل و راهبر سايه قرار داد.

دو مرحله بودن اين تحولات را، با حرف «ثم» [که دلالت بر ترتّب زمانی معمولا طولانی مي‌کند] نيز مي‌توان فهميد که آيه را به دو نيمه تقسيم کرده است؛ در مرحله اول، غائبانه از خدا سخن گفته [أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ...] سپس خداوند با صيغه جمع [ما] حضور خود را در طبيعت و همه فعل و انفعالات جهان هستی نشان داده است [ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ...] چنين شيوه‌ای را از نظر ادبی صنعت «التفات» مي‌گويند.

از تفسیر اقای بازرگان

پاسخ دو:

تشبيه و تنظير جهل و ضلالت مردم و هدايت آنان به وسيله انبياء، به كشيدن سايه و...

أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّك كَيْف مَدَّ الظلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشمْس عَلَيْهِ دَلِيلاً ثُمَّ قَبَضنَهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً

اين دو آيه و آيات بعد از اينها - تا نه آيه - نظير تنظير و تشبيهى است براى مضمون دو آيه قبل ، بلكه چهار آيه قبل كه مى فرمود: خداى سبحان رسول را به منظور هدايت مردم به سوى راه رشد و نجاتشان از ضلالت فرستاد، تا بعضى از آنان كه خدا مى خواهد هدايت يابند و بعضى ديگر كه هواى نفس خود را معبود خود گرفته اند كارشان به جايى برسد كه نه بشنوند، و نه بفهمند، پس بعد از آنكه خدا اين طايفه را گمراه كرد كسى نمى تواند هدايتشان كند.

و آيات مورد بحث ، تا نه آيه ، مى فرمايد: اين داستان چيز نو ظهورى از ناحيه خداى سبحان نيست ، زيرا در عجائب صنع او و آيات بيناتش ‍ نظائر زيادى دارد، پس كسى سر از كار او در نمى آورد و او بر صراط مستقيم است (شيوه اش در همه عالم يكسان است )، مثلا سايه را گسترده تر و آنگاه آفتاب را دليل آن قرار داده تا آن را نسخ كند و از بين ببرد و نيز شب را پوشش ، و خواب را براى آرامش ، و روز را براى حركت قرار داده و نيز بادها را مژده آور باران كرده ، زمين مرده را زنده ، چارپايان و انسانها را سيراب ساخته است .

پس ، مثل مؤمن و كافر، كه آن يكى راه مى يابد و اين يكى گمراه مى شود - با اينكه هر دو بندگان خدايند و در يك كره خاكى زندگى مى كنند - مثل دو تا آب است كه يكى شيرين و گوارا و ديگرى شور و تلخ است و خدا هر دو را پهلوى هم قرار داده ، ولى بين آن دو فاصله و برزخى قرار داده است و نيز، مثل همان آبى است كه خدا بشر را از آن آفريده و آنگاه خانمانها و فاميلها از آن پديد آورده و از همين راه زن دادن و زن خواستن ، مواليد را مختلف كرده و پروردگار تو قدير است .

اين معنا، آن چيزى است كه دقت در مضامين آيات و خصوصيات نظم آنها، آن را به دست مى دهد و با همين معنا وجه اتصال آنها به آيات قبلى نيز روشن مى شود.

اما اينكه بعضى گفته اند كه : آيات در مقام بيان پاره اى از ادله توحيد، بعد از بيان جهالت معرضين از توحيد و گمراهى ايشان است ، درست نيست ، چون با سياق سازگارى ندارد و به زودى اين معنا را روشن خواهيم كرد.

پس اينكه فرمود: ((الم ترالى ربك كيف مد الظل و لو شاء لجعله ساكنا)) - همان طور كه گذشت - تنظير و تشبيهى است براى اينكه چرا جهل و ضلالت دامن گير مردم مى شود و چگونه خداى تعالى آن را به وسيله فرستادن رسولان و دعوت حقه ايشان بر مى دارد و لازمه اين معنا اين است كه مراد از ((مد الظل )) امتداد سايه اى است كه بعد از ظهر گسترده مى شود و به تدريج از طرف مغرب به سوى مشرق رو به زيادى مى گذارد تا آنجا كه آفتاب به كرانه افق رسيده غروب كند كه در آن هنگام امتداد به آخر مى رسد و شب مى شود و اين سايه در همه احوالش در حركت است و اگر خدا مى خواست آن را ساكن مى كرد.

و اينكه فرمود: ((ثم جعلنا الشمس عليه دليلا)) منظور اين است كه دلالت آفتاب با نور خود بر اين دلالت مى كند كه در اين ميان سايه اى هست و نيز با گسترده شدن نورش ، دليل بر اين است كه سايه نيز به تدريج گسترده مى شود، زيرا اگر آفتاب نبود كسى متوجه نمى شد كه در اين ميان سايه اى وجود دارد، آرى علت عمومى تشخيص معانى مختلف براى انسان اين است كه احوال عارضه بر آن معانى مختلف مى شود، حالتى پديد مى آيد و حالتى ديگر مى رود و چون حالت دومى آمد آن وقت به وجود حالت اولى پى مى برد و چون حالتى پديد مى آيد حالت قبلى كه تاكنون مورد توجه نبوده به خوبى درك مى شود و اما اگر چيزى را فرض كنيم كه هميشه ثابت و به يك حالت باشد به هيچ وجه راهى براى تنبه به آن نيست .

و معناى اينكه فرمود: ((ثم قبضناه الينا قبضا يسيرا)) اين است كه ما با تاباندن خورشيد و بالا آوردن آن ، به تدريج آن سايه را از بين مى بريم و جهت اينكه از بين بردن را، قبض ناميده ، آن هم قبض به سوى خودش و آن قبض را هم به قبض آسان توصيف كرد خواست تا بر كمال قدرت الهى خود دلالت كند و بفهماند كه هيچ عملى براى خدا دشوار نيست و اينكه فقدان موجودات بعد از وجودشان انهدام و بطلان نيست ، بلكه هر چه كه به نظر ما از بين مى رود در واقع به سوى خدا باز مى گردد.


در اين آيه التفاتى است از سياق تكلم با غير (ما)- كه در آيات سابق بود - به سياق غيبت و نكته اش اين است كه مراد از اين آيه و آيات بعد از آن ، بيان اين جهت است كه امر هدايت به دست خدا است و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) هيچ اختيارى در اين باب ندارد و خدا هم اراده نكرده آنان را هدايت كند و رسالت و دعوت حقه انبياء، در مقابل ضلالتى كه چون سايه بر اهل ضلال گسترده شده و برداشتن ضلال از هركس كه بخواهد، از شاخه هاى سنت عمومى الهى است در گستردن رحمت بر خلق ، همان طور كه آفتاب را بر زمين مى گستراند، و سايه گسترده در آن را بر مى دارد.

و معلوم است كه خطابى كه متضمن بيان اين حقيقت است ، چيزى نيست كه اختصاص به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) داشته باشد، مخصوصا با اينكه قبلا از آن جناب قدرت بر هدايت را سلب كرده بود، پس آن جناب نبايد مخاطب قرار گيرد، اما كفار، آنها هم كه هواى خود را اله خود گرفته اند و گوش و عقل خود را از كف داده اند، نبايد مخاطب شوند، ناگزير بايد سياق از خطاب و تكلم ، به غيبت التفات يابد.

و در جمله ((ثم جعلنا الشمس عليه دليلا ثم قبضناه الينا)) رجوعى دوباره است از سياق غيبت به همان تكلم سابق ، و اين برگشتن ، علاوه بر آن نكته كه گفته شد، اظهار عظمت و كبريايى او نيز هست .


تفسير الميزان

ویرایش بوسیله کاربر 1399/07/19 09:24:08 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#14 ارسال شده : 1399/07/18 01:57:12 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و تفسیر قران کریم: فهم ایات سوره فرقان

سئوال:

ارتباط ایات 61 و62 یعنی بروج داشتن اسمان و سراج وقمر داشتن ان با عدم سجده مشرکان و توصیف عبادالرحمان چه ارتباطی دارد؟

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا {60}
و چون به آنان گفته شود [خداى] رحمان را سجده كنيد مى ‏گويند رحمان چيست آيا براى چيزى كه ما را [بدان] فرمان مى‏دهى سجده كنيم و بر رميدنشان مى ‏افزايد {60}
تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا {61}
[فرخنده و] بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برجهايى(محافظت کننده) نهاد و در آن چراغ روشنی بخش(خورشید) و ماهى نوربخش قرار داد {61}
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا {62}
و اوست كسى كه شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزارى نمايد {62}
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا {63}
و بندگان خداى رحمان كسانى‏اند كه روى زمين به نرمى گام برمى‏دارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند پاسخی مسالمت امیز مى ‏دهند {63

پاسخ 1:

● تنظير روشنگرى عالم روحانى و معنوى انسانها با ارسال رسل ، به روشنگرى عالم طبيعت با شمس و قمر

بنابراين ، بايد گفت : آيه شريفه در مقام ثناى خداى تعالى بر خويش ‍ است و مى خواهد بزرگى او را به خاطر اينكه برجهايى محفوظ و تيرهايى شهاب درست كرده و آفتاب را روشنگر و ماه را منير ساخته تا عالم محسوس را روشن كنند افاده كند و با اين بيان ، به مسأله رسالت رسولان اشاره مى كند، چون اين مسأله نظير همان روشنگرى آفتاب و ماه نسبت به عالم جسمانى انسانها است ، چيزى كه هست رسولان خدا، عالم روحانى انسانها را روشن مى كنند. آرى ، اگر آفتاب پيش پاى آنان را روشن مى سازد رسولان خدا ديده بصيرت بندگان خدا را روشن مى كنند همچنان كه دنبال اين آيات حال انسانها و دفع اولياى شياطين و جلوگيرى آنها از صعود به سوى خدا را بيان مى كند و مى فرمايد: براى دفع آنان برجهايى قرار داده كه از آنجا شيطانها را تير باران مى كنند.
اين آن معنايى است كه از سياق آيات - چه آيات مورد بحث و چه آيات قبل - استفاده مى شود، و همانطور كه در ذيل جمله ((الم تر الى ربك كيف مد الظل )) بدان اشاره كرديم همه بر اين سياقند. پس ، معنايى كه ما براى آيه كرديم از باب تأويل و صرف آيات از ظاهرى كه دارند نيست .


وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا {62}

، آيه شريفه در مقام اعتزاز و يا امتنان است ، امتنان به اين منت كه شب و روز را طورى قرار داده كه هر يك پشت سر ديگرى درآيد تا اگر كسى در يكى از اين دو زمان ايمان به خدا از او فوت شد در زمان بعدى آن را تدارك كند و اگر كسى در يكى از اين دو موفق به عبادت خدا و هر عمل صالح ديگر نشد در زمان بعدى آن را تلافى نمايد.

اين آن معنايى است كه آيه شريفه آن را افاده مى كند و در عين حال ارتباط و اتصالش به آيه قبل نيز محفوظ است ، چون در آيه قبل يعنى آيه ((و جعل فيها سراجا و قمرا منيرا)) فرمود: خدا با شهاب ثاقبش ‍ نمى گذارد شيطانهاى متكبر به ساحت قربش نزديك شوند و در اين آيه مى فرمايد: در عين حال بندگانش را از تقرب به درگاهش مانع نمى شود، و از اينكه به نور او استضائه كنند جلوگيرى نمى كند و به همين جهت شب و روز را پشت سر هم قرار داد تا اگر يكى از بندگانش در يكى از اين دو زمان به درگاه پروردگارش تقرب نجسته باشد، در زمان ديگر تقرب بجويد.

تفسیر المیزان

پاسخ 2:

فرقان:62
و اوست آن [خدائی] که شب و روز را پی هم قرار داد تا هر که خواهد [با مناجات‌های شبانه] بيداری معنوی يابد، يا [با تلاش‌های روزانه، عملا] شکرگزار [نعمات خدا] گردد. 67
__________

67- هر چند ذکر و شکر در هر دو هنگام شب و روز ميسر و مقدور است، اما عمدتاً در تأملات تنهائی و سکوت و آرامش نيمه شب‌هاست که ذکر [بيداری دل- مقابل نسيان] حاصل مي‌گردد و در روز است که مي‌توان شکر سلامت و نعمت‌های خدا را عملا به جا آورد.

از تفسیر اقای بازرگان
ali Offline
#15 ارسال شده : 1400/08/30 08:28:08 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فرقان: نكات تفسيري سوره فرقان

سئوال: در ايه 74 سوره فرقان يكي از دعاهاي عبادالرحمان اين است كه ما را براي متقين امام و پيشوا قرار بده. منظور از امام در اينجا چيست؟

سئواي يكي از دوستان گروه تقرب
آیه ی ۷۴ سوره ی فرقان
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا {74}
و كسانى‏اند كه مى‏گويند پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مايه روشنى چشمان [ما] باشد و ما را پيشواى پرهيزگاران گردان {74}

آیه ی ۱۲۴ سوره ی بقره
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ {124}
و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد [خدا به او] فرمود من تو را پيشواى مردم قرار دادم [ابراهيم] پرسيد از دودمانم [چطور] فرمود پيمان من به بيدادگران نمى‏رسد {124}

در هر دو آیه از "جعل امام" سخن به میان آمده... اما تفاسیر عبارت جعل امام دردوآیه خیلی با هم تفاوت دارد. در آیه ی ۷۴ سوره ی فرقان عبارت بسیار رقیق ترجمه و تفسیر میشود و صحبت از الگو و پیشوا بودن در حد بسیار سطحی است هر چند که صحبت از امام متقین بودن است... در مقابل تفاسیر در رابطه با آیه ی ۱۲۴ سوره ی بقره مشخص است و همه دوستان از آن آگاه هستند... تفسیر بسیار خاص، جعل میشود انتصاب از طرف پروردگار و امام معنای خاصی پیدا میکند، که جایگاه خاصی را هم میطلبد.
اما آیا حقیقتا، بدون در نظر گرفتن روایات، و اطلاعات قبلی... میتوان از خود آیات به چنین اختلافی در رابطه با این عبارت قرآنی رسید؟

پاسخ 1

فرقان:74

و کسانی که گويند: پروردگارا، ما را روشنی چشمی از [مشاهدة ايمان و عمل نيکوی] همسران و فرزندان‌مان موهبت فرما 78 و ما را الگوی [عملی] پرهيزکاران گردان. 79
______________

78- «قره عين» اشاره به چيزی است که موجب آرامش و راحتی خيال آدمی گردد. کلمه قره، با قرار و مستقر و استقرار همريشه است و از آرام و قرار گرفتن چشم حکايت مي‌کند، شخص مضطرب و نگران، گوئی چشمش به اين سو و آنسو مي‌گردد و بي‌قرار است.


79- در نظام قرآني، پرهيزکاران بالاترين مقام را دارند و بدون تقوا، نه ايمان تحقق پيدا مي‌کند و نه عمل صالح. اما آخرين ويژگی عبادالرحمن، دعای آنها در پيشوا و الگوی پرهيزکاران شدن است و اين به راستی دعائی بسيار بلند و زياده‌طلبی مي‌نمايد. ولی اگر آن را دنباله نيمه اول آيه و در ارتباط با خانواده معنا کنيم، در اينصورت جايگاه آنرا بهتر درک مي‌کنيم.

اين دعائی دوطرفه برای فرزندان و والدين است، دعاکننده از يکطرف آنچنان سعادتی در دنيا و آخرت برای همسر و فرزندان خود آرزو مي‌کند که موجب چشم روشنی و راحتی خيال او در مورد جسم و جان و روح و روان گردد، و از طرف ديگر، از آنجائيکه والدين الگوی عملی فرزندان به شمار مي‌آيند، برای خود نيز توفيق امام و اسوه بودن برای آنان را، به همراه متقی گشتن آنان در پيروی نيکو از حق طلب مي‌کند.


تفسير بازرگان

پاسخ 2

آیه 74)- یازدهمین ویژگی این مؤمنان راستین آن است که توجه خاصی به تربیت فرزند و خانواده خویش دارند و برای خود در برابر آنها مسؤولیت فوق‌العاده‌ای قائلند «و آنها پیوسته (از درگاه خدا می‌خواهند و) می‌گویند:
پروردگارا! از همسران و فرزندان ما کسانی قرار ده که مایه روشنی چشم ما گردند»! (وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ).
بدیهی است منظور این نیست که تنها در گوشه‌ای بنشینند و دعا کنند، بلکه دعا دلیل شوق و عشق درونیشان بر این امر است، و رمز تلاش و کوشش.
و بالاخره دوازدهمین وصف برجسته این بندگان خالص خدا که از یک نظر مهمترین این اوصاف است این که آنها هرگز به این قانع نیستند که خود راه حق را بسپرند بلکه همّتشان آن چنان والاست که می‌خواهند امام و پیشوای جمعیت مؤمنان باشند و دیگران را نیز به این راه دعوت کنند.

آنها چون زاهدان گوشه گیر و منزوی، تنها گلیم خویش را از آب بیرون نمی‌کشند، بلکه سعیشان این است که بگیرند غریق را! لذا در پایان آیه می‌فرماید: آنها کسانی هستند که می‌گویند: «پروردگارا! ما را امام و پیشوای پرهیزکاران قرار ده» (وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً).
آری! آنها بندگان خاص رحمانند، و همان گونه که رحمت عام خدا همگان را فرا می‌گیرد، رحمت این بندگان خدا نیز از جهاتی عام است، علم و فکر و بیان و قلم و مال و قدرتشان پیوسته در مسیر هدایت خلق خدا کار می‌کند. آنها سر مشقهایی برای پرهیز کاران محسوب می‌شوند.

تفسیر نمونه


پاسخ 3

(والذین یقولون ربنا هب لنامن ازواجنا وذریاتنا قره اعین واجعلناللمتقین اماما): (و کسانی که می گویند پروردگارا برای ما از همسران و فرزندانمان ، مایه روشنی چشم قرار بده و ما را پیشوای پرهیزگاران نما) لذا بندگان مؤمن خدای رحمان در دعای خود از پروردگارشان می خواهند تاهمسران و فرزندانشان باعث چشم روشنی آنها باشند، یعنی موفق به طاعت خدا واجتناب از معصیت او شوند و در نتیجه از این اعمال صالح آنها، چشم ایشان روشن گردد و این معنا می رساند که این افراد اهل حقند و پیروی هوای نفسشان را نمی کنند وفقط همسر و ذریه ای را دوست می دارند که در راه طاعت خدا گام بردارند. و در ادامه درخواست می کنند تا خداوند آنها را توفیق دهد تا در راه انجام خیرات وبه دست آوردن رحمت الهی از یکدیگر سبقت بگیرند و دیگران که دوستدار تقواهستند از آنها الگو و سرمشق بگیرند آنچنانکه بندگان رحمان همه در صف واحدی مقدم بر سایر اهل تقوا قرار بگیرند. و مطابق قرائت اهل بیت (39) (علیهم السلام ) آیه بصورت (واجعل لنا من المتقین اماما)قرائت شده که در این صورت معنای آیه این است که خدایا ما را پیرو متقین و قاصدایشان قرار بده تا ما همواره به آنها اقتداء کنیم .

الميزان


ویرایش بوسیله کاربر 1400/09/01 08:22:05 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

شهروزی Offline
#16 ارسال شده : 1401/08/02 07:52:17 ب.ظ
شهروزی

رتبه: Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1391/07/08
ارسالها: 27

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال

🔹نکات سوره فرقان از تفسیر عبدالعلی بازرگان
  ◾فرقان : ۱

تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَـمِينَ نَذِيرًا 
[چقدر] بركت‌‌آفرين است
۱- آنکه فرقان را بر بنده خويش نازل کرد
۲- تا هشدار دهنده‌ای برای جهانيان باشد
__
۱- برکت، هر خير و فايده‌ای است که دوام و افزايش داشته باشد و تبارک [در باب افتعال- ارتباط خالق با خلق] که ۹ بار در قرآن تکرار شده، برکت بخشيدن خدا به جهان هستی و بندگان را وصف مي‌کند. علاوه بر اين سوره، سوره مُلک نيز با کلمة تبارک آغاز شده است [تَبَارَكَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ]، با اين تفاوت که در سورة ملک، برکت بخشيدن خدا را در ملک هستي، آفرينش آدمی و آفرينش طبقات حفاظتی جوّ زمين نشان مي‌دهد و در اين سوره، برکت او را در نزول فرقان بر پيامبر(ص) برای بيم دادن بندگان از عواقب شرک و گمراهي.

۲- «فرقان» مصدر «فرق» [جدائی]، محک و معياری است که با آن فرق ميان حق و باطل را مي‌توان تشخيص داد. به معنای شناخت و قوة تميز و تشخيص نيز آمده است؛ قرآن به مومنین وعده داده است اگر پروای الهی داشته باشند خدا «فرقانی» [بصيرت و شناختی] برای آنها قرار مي‌دهد تا نيک و بد را بشناسند [انفال ۲۹ (۸:۲۹) ]. همچنين جنگ بدر را نيز که ميان مؤمنين و مشرکين [حق و باطل] خط کشی قاطعی شد، «يوم‌الفرقان» [روز جدا شدن] ناميده است [ انفال ۴۱ (۸:۴۱) ].
فرقان صفتی است برای کتابی که خدا بر پيامبر اسلام نازل کرده، به اعتبار نقش محک و معيار تشخيص بودن آن، در کنار نقش هدايتی عام و خاصی که دارد: هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ [بقره ۱۸۵ (۲:۱۸۵) ]
علاوه بر آن، تورات نيز برای اهل کتاب فرقان محسوب شده است [بقره ۵۳ (۲:۵۳) ، آل‌عمران ۴ (۳:۴) و انبياء ۴۸ (۲۱:۴۸) ].

 ◾فرقان : ۸

أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِـمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا 
يا چرا گنجی بر او افکنده نشده؟ یا چرا باغی ندارد که از [ميوه] آن بخورد؟ و [اين] ستمگران [به آنهائی که گرايش پيدا کرده بودند] گفتند: شما جز از مردی جادو زده پیروی نمي‌کنيد. ۶
__
۶- به اين ترتيب منکران پيامبر ده بهانه مطرح کردند:
۱- قرآن دروغ است
۲- به یاری بيگانگان تهيه شده
۳- رونویسی از افسانه‌های کهن است
۴- بر او مرتبا ديکته مي‌شود
۵- چرا غذا مي‌خورد
۶- چرا خرید مي‌کند
۷- چرا فرشته ای به حمايتش نيامده
۸- چرا گنجی ندارد
۹- چرا باغی ندارد
۱۰- اصلا آدم جادو شده است!

◾فرقان : ۱۱

بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِـمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا 
[عامل اصلی و ريشه بهانه‌جوئی آنها مسئله رسالت نيست] بلکه آنها ساعت [وقوع رستاخيز] را دروغ شمرده‌اند و ما نيز برای هر که رستاخيز را دروغ شمارد [در نظام هستی] آتشی سوزان آماده کرده‌ايم. ۱۰ 
__
۱۰- آماده کردن آتش سوزان برای منکران قيامت، همچون قرار دادن اثر کشندگی برای سَم و مقدّر کردن سکته و سرطان و بيماري‌های ديگر، برای کسانی که مراقب تغذيه و بهداشت و سلامت زندگی خود و دارای تحرک کافی نيستند، نتيجه طبيعی و عواقب آينده‌سوز ظلم و ستم منکران است.

◾فرقان : ۱۳

وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُّقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُورًا 
و چون دست بسته و اسير [به غُل و زنجیرهای وابستگی و اسارت دنيايي] ۱۲ به مکانی تنگ درافتند، ۱۳ در آنجاست که مرگ را طلب مي‌کنند. 
__
۱۲- «مُقَرَّنِينَ» [اسم مفعول] از ريشة «قرن» [جمع کردن يا جمع شدن] نوعی پيوند دادن شخص با اعمالش مي‌باشد. اين فعل دو بار ديگر نيز در قرآن در بيان سرنوشت ستمگران آمده است؛ يکبار دربارة شيطان صفتانی که سليمان آنها را به زنجير زندان افکنده بود [وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِی الْأَصْفَادِ- ص ۳۸ (۳۸: ۳۸) ] و ديگر بار مجرمان در دوزخ به غُل و زنجير عواقب اعمال‌شان گرفتار مي‌شوند [وَتَرَى الْمُجْرِمِينَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِی الْأَصْفَادِ- ابراهيم ۴۹ (۱۴:۴۹) ]. در اين سوره گرچه سخنی از «اصفاد» [زنجیری که دست را به گردن مي‌بستند] به ميان نيامده است، اما همان مفهوم دست و پا بستگی و اسارت را نشان مي‌دهد.

۱۳- ضيق [تنگنا] مقابل رحب [وسعت] است. اصطلاح ضيق صدر يا ضيق ذرع، دلالت بر تحمل ‌ناپذيری و تنگنای انجام کاری مي‌کند. طبق مشیّت خدا، سينه هدايت‌شدگان برای تسليم به خدا فراخ مي‌شود و سينه گمراهان در تنگی نفس و ناراحتی قرار مي‌گيرد، گویی به سختی به آسمان صعود مي‌کنند [انعام ۱۲۵ (۶:۱۲۵) ]. از طرفی قيامتِ هر کسي، زمان به بار نشستن کِشت دنيايي و صحنة تحقق يافتن و تجسم عينی اعمال اوست، به اين ترتيب، مؤمنانِ دارای «سعه صدر» با منکران «ضيق صدر» تفاوت عظيمی در صعود و ميدان عمل خواهند داشت؛ به تعبير قرآن، نامه عمل نيکان در «اعلي‌عليين» و نامه عمل فجّار در «سجين» [سلول و زندان بسيار تنگ اعمال‌شان] رقم مي‌خورد [مطففين ۷ (۸۳:۷) و ۸]. تعبير «مَكَانًا ضَیِّقًا»[جايگاهی تنگ] در آيه ۱۳ بيانگر چنين وضعيتی است.

◾فرقان : ۱۸

قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنبَغِي لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا

گويند: منزهی تو [از شرک در عبادت - خواندن غير]، برای ما مجاز و سزا نبود که جز تو اوليائی برگيريم [ما حقیر تر از آنيم که چنين گزافی گفته باشيم]، ۱۷ اما تو [خود، با وجود ناشکری و شرک در عبادت]، آنها و پدران‌شان را [از نعمت‌هايت و عمر طولانی] بهره‌ مند ساختی تا [جائی که با غرقه شدن در نعمت] يادت را هم به فراموشی سپردند و قومی بي‌بهره [=بي‌ثمر و تباه] شدند. ۱۸ 
__
۱۷- جملة «مَا كَانَ یَنْبَغِی لَنَا» نوعی محال و ممتنع و غیرممکن بودن موضوع را مي‌رساند، آنچنانکه فرمود: «محال است خدای رحمن فرزندی داشته باشد» [مريم ۹۲ (۱۹:۹۲) ] يا: «محال و غیرممکن است که خورشيد به ماه برسد» [يس ۴۰ (۳۶:۴۰) ]، «و ممکن نيست ما به پيامبر شعر آموخته باشيم» [يس ۷۹ (۳۶:۷۹) ]، «ممکن نيست قرآن را شياطين بر پيامبر نازل کرده باشند» [شعراء ۲۱۱ (۲۶:۲۱۱) ].
آيات ۱۱۶ (۵ : ۱۱۶) تا ۱۱۸ سوره مائده در ارتباط با غلوّ مسيحيان درباره حضرت عيسي(ع) با تفصيل جامع‌تری اين آيه را توضيح مي‌دهد.

۱۸- بهرة عمر آدمي، همين بيدار و هشيار بودن و تدارک زندگی ابدی است، سوگند به عصرِ روز يا عصرِ عمر و زمانه، که همه انسان‌ها در متن خسران و زيان هستند، مگر کسانی که ايمان آورده و عمل شايسته‌ای انجام داده و يکديگر را به حق و پايداری در تحقق آن توصيه کنند، بيانگر همين بي‌ثمر و تباه شدن زندگي‌های بي‌هدف است.

◾فرقان : ۲۱

وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَـوْلَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا كَبِيرًا

کسانی که اميد به ملاقات ما ندارند، ۲۲ گويند: چرا فرشتگان [به جای محمد] بر ما نازل نشدند، يا چرا پروردگارمان را نمي‌بينيم؟ آنها خود را [به خيالشان] بزرگ ديده و [از حدّ خود] تجاوز کردند، چه تجاوز بزرگی! ۲۳
__
۲۲- «لقاء پروردگار» را اغلب مترجمان ملاقات خدا در روز قيامت و رستاخيز شمرده‌اند، هر چند اين معنا در مواردی صدق مي‌کند، اما به نظر مي‌رسد لقاء ربوبی تنها در آخرت نيست، وقتی خدا از رگ گردن به ما نزديک‌تر است، امکان برقراری ارتباط [ملاقات] با او همواره برقرار مي‌باشد. لقاء ربوبي، همين نزديک شدن و پيوند بنده با پروردگار است. همچنانکه دانش‌آموز با گوش سپردن به تدريس معلم و خواندن هر کلمه از کتاب او، به درک و فهم و ملاقات [تلاقي، تلقي، القاء...] مرتبه‌ای از هويت علمی معلم نزديک مي‌شود، ما نيز اگر گوش دل به کلام حق سپرده باشيم و به آن عمل کنيم، پله پله به لقای او نزديک مي‌شويم.
مشرکين از آنجایی که امکان ارتباط با خدا را جز از طريق بُت‌ها، که آنها را شفيع و واسطه مي‌شمردند، ممکن نمي‌دانستند، نزول مستقيم و بي‌واسطه وحی به بشری عادي، به خصوص يتيم و فقير، يعنی «نبوّت» را باور نمي‌کردند و پيش خود مي‌پنداشتند که اگر چنين ارتباطی امکان‌پذير باشد، چرا بر ما که ثروتمندتر و قدرتمندتر هستيم نازل نشده است!؟

۲۳- بنده به نسبتی که از منیّت‌های خود دور شود، به خدا نزديک مي‌گردد، پيامبر آنقدر در برابر خدا خاشع و خاضع بود که به مقام «عبدالله» نائل شد. اما مشرکان در قلة منیّت‌های خود انتظار داشتند مخاطب خدا واقع شوند! کلمات «اسْتَكْبَرُوا» يا «عُتُوًّا كَبِيرًا» هر دو از «کبر» مشتق شده‌اند، آنها با همين استکبارشان از حدّ تعادل به شدت خارج شدند.
«عُتُو» را نافرمانی و تجاوز معنا کرده‌اند، اما معنای اصلی آن همان گذشتن از حدّ اعتدال است. قرآن بادهای بسيار سرد را «رِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَهٍ» [حاقه ۶ (۶۹ :۶) ] و پيری در حدّ فرتوتی را «...مِنَ الْكِبَرِ عِتِیًّا» [مريم 8 (۱۹ : ۸) ] ناميده است.

◾فرقان : ۲۲

يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ وَيَقُـولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا

روزی که فرشتگان را ببينيد، در آن روز [خبر] خوشایندی برای مجرمين نخواهد بود ۲۴ [فرشتگان به جای خبری خوش، آنها را از حريم بهشت رانده] و گويند: دور باش، در تنگنائی [خود ساخته]! ۲۵
__
۲۴- بشارت به خبر مسرّت‌بخش يا اندوهباری گفته مي‌شود که اثرش در پوست صورت [بَشره] ظاهر مي‌گردد. اين آيه دلالت مي‌کند که ديدار آنها با فرشتگان در روز قيامت، چون فاقد خبری خوش است، نه تنها چهره‌شان را باز و گلگون نمي‌کند، بلکه آنچنان دژم مي‌سازد که گویی با صحنه مهيبی روبرو شده‌اند و ناخودآگاه حريم و حائل محافظی برای خود آرزو مي‌کنند.

۲۵- سنگ را «حَجَر» [جمع آن حجاره و احجار] گويند. در گذشته تاريخ برای ايجاد حريم و حفاظت در ملک و مزرعه و جلوگيری از ورود بيگانگان، از سنگ‌چين استفاده مي‌کردند، به اين اعتبار «حِجر» معنای منع و محافظت مي‌دهد. از اين منظر عقل را به دليل حفاظت شخص و منع او از ارتکاب بدي، و خانه را نيز به خاطر سرپناه و محافظ بودنش [نساء ۲۲ (۲۲ : ۴) ] حِجر مي‌گويند.
معنای «حِجْرًا مَحْجُورًا» را اتفاقاً در آية ۵۳ همين سوره (۲۵:۵۳) در اشاره به حائل ميان دو سيستم آب‌های شور و شيرين کره زمين مي‌يابيد که به فهم اين آيه مدد مي‌رساند. همچنانکه تفاوت غلظت، ماهیّت و مزة آب‌های شور و شيرين، مانع ترکيب و آميختگی آنان مي‌شود، بزهکاران نمي‌توانند وارد بهشت شوند و از آن پس‌زده مي‌شوند.
فاعل «وَیَقُولُونَ» در ظاهر اين آيه آشکار نيست، مي‌تواند فرشتگان يا خود مجرمين باشند؛ در حالت نخست، فرشتگان آنها را مي‌رانند، و در حالت دوم از مواجهه با فرشتگان عذاب، مي‌خواهند حريم بگيرند. والله اعلم.

◾فرقان : ۲۳

وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُورًا

و به سراغ هر عملی که [به اهداف و انگيزه‌های خودخواهانه دنيايي] مرتکب شده‌اند خواهيم رفت و همه را [همچون] غباری پراکنده خواهيم ساخت. ۲۶ 
__
۲۶- «هَبَاءً» به ذرّات فوق‌العاده ريز همچون غبار گفته مي‌شود و «منثور» نيز از ريشه «نثر»، دلالت بر پراکندگی و عدم ارتباط و انسجام آن مي‌کند. گردن‌بند مرواريدی را که پاره و گسيخته شده باشد «دُرّ منثور» يا «لؤلؤ منثور» مي‌نامند. اعمال کافران نيز از آنجائيکه فاقد هدف و محوری خدائی و به انگيزه‌های متفرق مادّی است، قابليت ترکيب و جمع شدن ندارد و همچون غبار هوا به باد مي‌رود.
قرآن اعمال کافران را با تشبيهاتی قابل فهم مردم عادی مجسّم ساخته است، از جمله تشبيه به تودة خاکستری که در معرض تندبادی قرار گرفته باشد [ابراهيم ۱۸ (۱۴:۱۸) ] يا سرابی در صحرا که تشنه، آن را آب مي‌پندارد [نور ۴۹ (۲۴:۳۹) ].
فعل شقق علاوه بر اين سوره، در سه سورة ديگر به تحولات دگرگون کننده‌ای که در آستانة قيامت در آسمان‌ها اتفاق مي‌افتد نسبت داده شده است که از بررسی مجموع آنها مي‌توان آشنائی دقيق‌تری با اين تحول پيدا کرد. سه مورد ديگر عبارتند از:
رحمن ۳۷ (۵۵:۳۷) - فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ وَرْدَهً كَالدِّهَانِ [آنگاه که آسمان بشکافد، پس همچون گُل سرخ، سرخ فام گردد].
حاقه ۱۶ (۶۹:۱۶) - وَانْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ وَاهِیَهٌ [و آسمان گسيخته گردد، پس در آن روز- برخلاف امروز- سُست گردد].
انشقاق ۱ (۸۴:۱) و ۲- إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ [آنگاه که آسمان بشکافد و آماده فرمان پروردگارش گردد و تحقق يابد].
روشن است که منظور از سماء، نه هوای جوّ زمين، بلکه ستارگان بر فراز ماست. از اشارات فوق و با توجه به مبانی علم کيهان‌شناسی مي‌توان تصور کرد که با تمام شدن سوخت هسته‌ای خورشيد در تبديل هيدروژن به هليم و غلبه نيروی جاذبه، انفجار عظيم موسوم به «سوپرنوا» رخ خواهد داد که موج انفجار و تودة ابر عظيم ناشی از آن، همچون انفجاری که در يک بنا حادث گردد، تمامی ستارگان را که به نيروی جاذبه در مدارهای معينی قرار گرفته‌اند، به شدت از هم خواهد گسست. اينکه آيا اين تحولات در منظومه شمسي، بازوی کهکشانی يا صحنه‌ای گسترده‌تر رخ مي‌دهد، برای ما روشن نيست.

◾فرقان : ۳۰

وَقَالَ الرَّسُـولُ يَارَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا

و رسول [به شِکوِه] گويد: پروردگارا، قوم من اين قرآن را [از متن زندگی خود] به کناری نهادند، ۳۳ 
__
۳۳- «مهجور» از «هَجَرَ» به معنای دور گذاشته شده و متروک است. البته قرآن به ظاهر از نظر حفظ و قرائت و تذهيب و تشريفات و تلاوت در مجالس ختم و ترحيم و بر مزار مُردگان مقبول و محترم است، اما به عنوان کتاب راهنمای زندگی و ملاک و معيار حق و باطل، مهجور و متروک مي‌باشد.

◾فرقان : ۳۱

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا

و بدينگونه ما برای هر پيامبری، دشمنی از مجرمين قرار داديم ۳۴ و پروردگار تو به عنوان هادی و ياور [بندگان به سوی سعادت] کافی است. ۳۵ 
__
۳۴- ميدان عمل دادن به شيطان برای فريب بندگان، گرايش اكثريت مردم به وعده‌های دنيايي ابليس و بي‌اعتنائی به کتاب هدايت و رها کردنش، شکست ظاهری برنامه رسالت و مشیّت خدا در هدايت آدميان را به ذهن سُست باوران مي‌آورد، اما اين آيه بيانگر باطن و حکمتی است که خدا از «اختيار» و آزادی بخشيدن به بندگان مورد نظر داشته است. پس وجود دشمنان و مجرمانِ اخلال کننده در رسالت پيامبران، خود جزئی از مشیّت خدا برای تعالی بخشيدن به روح آدمی در بستر ابتلاء و انتخاب ميان حق و باطل مي‌باشد.

۳۵- وقتی پروردگار عزيز و حکيم، خود به مجرمان آزادی عمل بخشيده، چه جای تعصّب ورزیدن و پيش افتادن از خدا و رسول [حجرات ۱ (۴۹:۱) ] و به اصطلاح، کاسه داغ تر از آش يا کاتولیک ‌تر از پاپ شدن است؟ آيات ۱۱۲ (۶:۱۱۲) و ۱۱۳ سوره انعام [و نيز آيات ۱۰۶ (۲۵:۱۰۶) و ۱۰۷ اين سوره] با صراحت بيشتری بر آزادی مخالفين [در بُعد عقيده و تبليغ، مادام که به تجاوز و جنگ کشيده نشده باشد] تأکيد دارد. نقش خداوند در اين ميان، هدايت بندگان و ياری مؤمنين است. همين کافی است و نيازی به دخالت بندگان در اين برنامه تربيتی نيست «وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِیًا وَنَصِيرًا».

◾فرقان : ۳۲

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَـوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا 
منکران گفتند: چرا اين قرآن يکباره بر او نازل نشده است؟ [آری] اين چنين است [به اين دليل با تأمل بر تو نازل مي‌شود] تا دلت را بدان استوار سازيم ۳۶ و [به اين خاطر] آن را به تدريج و تأنی بر تو خوانديم. ۳۷
__
۳۶- پيامبر به عنوان گيرندة وحي، همچون مردمی که اين پيام‌ها بايد به آنها رسانده مي‌شد، به دليل بشر بودن و ساختار قوای دروني‌اش، که بي‌ترديد برای هر تحول و تغييری نيازمند طی مراحل آمادگي، تمرين و تکرار و تربيت بوده است. شايد به همين دليل باشد که آيات نازل شده در ساليان نخست مکه از دو کلمه‌ای به تدريج به سه و چهار کلمه‌ای و بيش از آن تبديل شده و آيات مدنی بعضاً به چندين سطر هم رسيده است. اين ساختار ظاهری و لفظ آيات است، از نظر معنا و محتوا نيز تحوّل تدريجی حاکم بوده است.

۳۷- «ترتيل» از ريشة «رَتَلَ»، دلالت بر نزول مرحله به مرحله و با تأمل وحی مي‌کند. هم نزول قرآن تدریجی بوده و هم تلاوت آن توصيه شده است با تأنی و آهستگی در ادای کلمات و تأمل در معانی آن باشد [مزمل ۴ (۷۳:۴) ].

◾فرقان : ۳۴

الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا

آنهائی که به خاطر رویکردشان [به باطل] ۳۹ به سوی جهنم محشور مي‌شوند، چنين کسانی بدترين جايگاه را دارند و از راه [حق] گم گشته تراند. 
__
۳۹- در فرهنگ قرآن، وجوه نماد توجه و روی آوردن به چيزی يا کسي، و ادبار، پشت کردن و بي‌رغبتی به آن است. و گرنه چهرة آدمی گناه بيشتری از ساير اعضاء بدن ندارد که در آتش گردانده شود. در همه زبان‌ها تشبيه امور معنوی و مجازی به امور مادی حقيقتی امری عادی است.

◾فرقان : ۴۰

وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ نُشُورًا 
ـ [انکار کنندگان قوم تو] بر شهری که باران بلا بر آن باریده شد گذر کرده‌اند، 41 آيا [آثار خرابه‌های] آن را نديده‌اند؟ [چرا،] ولی [ريشة انکار آنها در اين است که] اميدی به رستاخيز ندارند [لذا بي‌اعتقادی به آخرت و بي‌مسئوليتی در برابر عواقب اعمال، هر کاری را برای آنها مجاز ساخته است]. 

41- ظاهراً قريه‌ای که به آن اشاره شده، «سدوم»، بين شام و فلسطين، شهر قوم لوط است که با فساد فراگير شان در زير بارانی از گدازه‌های آتشفشانی مدفون گشتند. در آيات 133 (37:133) تا 138 سوره صافات به گذر مردمان مکه در صبحگاهان [هنگام خروج از شهر] و شبانگاه [بازگشت به خانه] از خرابه‌های باقيماندة اين قوم اشاره مي‌کند.

◾فرقان : ۴۲

إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَـوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا 
اگر بر [پرستش] آنان پايداری نکرده بوديم نزديک بود ما را از خدايان‌مان منحرف سازد. و به زودي، وقتی عذاب [اعمال‌شان] را ببينند، خواهند دانست چه کسی گمراه تر است. 42 
__
42- 7 آيه اين سوره (25:7) با کلمة «سبيل» [نکره يا معرفه] ختم مي‌شود. چنين تکراری تمرکز سوره را بر موضوع رهيابی آدمی در زندگی نشان مي‌دهد. منکران پيامبران با معيارهای منحرفانه مادّی خود، رسولان الهی را گمراه مي‌شمردند. اما وقتی پرده‌ها افتاد و رستاخيز رخ داد، معلوم مي‌شود چه کسانی به راستی گمراه بوده‌اند. به آيات 9، 17، 27، 34، 42، 43 و 57 نگاه کنيد.

◾فرقان : ۴۳

أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا 
آيا به آن کس که هوای نفس خويش را خدای خود گرفته [=مبنای رفتارش خودپرستی و پيروی از تمايلات نفس است] توجه کرده‌اي؟ [با چنين انتخابی] آيا تو بر او وکالت داری [تا به اکراه به ايمانش کشانی]؟ 43 

43- وکیل به معنای کارگزاری که شايسته است بندگان به او توکل کنند، از نام‌های نيکوی الهی است که در قرآن با اوصاف: «کفی بالله وکيلاً» [خدا در کارگزاری کافی است- 6 بار]، «هو علی کل شيء وکيل» [او بر هر چيزی وکيل است- 3 بار]، «نعم الوکيل» [چه وکيل خوبی] و... تکرار شده است. جالب اين که 7 بار نيز به پيامبر(ص) هشدار داده شده و آن رسول نيز آن را به مردم ابلاغ فرموده که پاسدار مردم نيست و خدا وکالت بندگان را به او نسپرده است [انعام 65 (6:65) و 107 (6:107) ، يونس 108 (10:108) ، زمر 41 (39:41) ، شوری 6 (42:6) ، اسراء 54 (17:54) ، فرقان 43 (25:43) ]
شگفتا، خدا چنين اجازه‌ای به پيامبر عظيم‌الشأنش نداده، اما برخی پيروان شريعت او از موضع وکالت ملت و پاسداری از عقايد و اعمال آنها ادعا مي‌کنند!!

◾فرقان : ۴۴

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا 
يا مي‌پنداری بيشترشان [واقعاً به قرآن] گوش فرا مي‌دهند يا [اگر هم شنيدند] آن را به کار مي‌بندند؟ ۴۴ [خير، با تعطيل قوای فهم و درک و تعقل،] آنها جز در رديف چهارپايان نيستند، بلکه [هم] گمراه تر. ۴۵
__
۴۴- معنای قرآنی عقل، حفظ تجربه و به کار بستن آن است. محصول تفکر در آيات يا شنيدن حق، کسب علم به آگاهی است و استفاده از علم برای اصلاح نفس را عقل گويند. پس عاقل کسی است که پايبند آگاهي‌هائی است که به آن رسيده. اما منکران نه انگيزه‌ای برای شنيدن داشتند و نه نيازی به مهار خود.

۴۵- تفاوت انسان با حيوان در همين ابزار شناخت [سمع و بصر و فؤاد]، تجزيه و تحليل و پردازش اطلاعات و بالاخره اصلاح مسير و تغيير شيوة زندگی است. اگر آدمی از چنين ابزاری در وصول به مقصود استفاده نکند، در حقيقت به مرحله حيواني، بلکه پائين‌تر از آن سقوط کرده است.

◾فرقان : ۴۵

أَلَم تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا 
آيا به [تدبير و تقدير] پروردگارت توجه نکرده‌ای که چگونه سايه را گسترد [=امتداد داد] ۴۶ و اگر مي‌خواست [و مشیّت و نظامش به گونه‌ای ديگر بود] آن را ساکن مي‌کرد، ۴۷ سپس خورشيد را دليل [=نشان دهنده و عامل پيدايش آن] گردانديم. ۴۸
__
۴۶- در آغاز اين آيه، برای شناخت يکی از آثار «ربوبیّت» خداوندگار عالم، به «کيفيت» امتداد يافتن و گسترش سايه در پهنة زمين، که شگفتی ماهیّت آن به ذهن کمتر کسی مي‌رسد، اشاره مي‌کند. اغلب مفسرين در شرح اين آيه به گردش زمين به دور خورشيد که موجب چنين تحول و تنوعی مي‌شود اشاره کرده‌اند که البته به جای خود صحيح است و قابل فهم‌تر برای عموم مردم، اما آنها که مقدمات فيزيک نور را در مدرسه خوانده‌اند و با «خاصيت موجی و ذره‌ای» نور آشنا هستند، مي‌دانند اگر چنين خواصی وجود نداشت، سايه‌ای پديد نمي‌آمد. فرضاً اگر امواج نوری همچون امواج صوتی بود، شما در پشت ديوار و زير درخت هم سايه‌ای نداشتيد و اگر نور انعکاسی نداشت، فقط آنچه مستقيم در برابر خورشيد قرار مي‌گرفت آشکار مي‌شد و بقيه اشياء در روز روشن، در تاريکی مطلق قرار مي‌گرفتند. قرآن «ظلمات» [تاريکي‌ها] را در برابر «نور»، و «ظِلّ» [سايه] را در برابر «حرور» [حرارت آفتاب] قرار داده است، پس سايه مفهوم ساتر و حفاظی در برابر حرارت سوزنده آفتاب دارد و نور خورشيد را لطيف و مطبوع و ملايم مي‌سازد. نگاه کنيد به اين تقابل و تضاد:

وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَلا الظُّلُمَاتُ وَلا النُّورُ وَلا الظِّلُّ وَلا الْحَرُورُ [فاطر ۱۹ (۴۱:۱۹) - ۲۱]

امتداد يافتن سايه موجب تعديل حرارت تابش خورشيد و تغيير تدريجی سيستم حرارتی سطح زمين مي‌گردد، وگرنه تغييرات ناگهانی طلوع و غروب خورشيد و شدت و سرعت جابجائی سرما و گرما، حيات را نابود مي‌ساخت. شگفت آنکه قرآن سايه را «سجده» اشياء در پرتو نور آفتاب شمرده است! با توجه به مفهوم عمومی سجده که رام و در خدمت بودن مطلق همه موجودات در آستان آفريدگار عالم است، مي‌توان دريافت که سايه يکی از خدمتگزاران بسيار مفيد و ناديده گرفته شده جهان است. نگاه کنيد به آيات زير:

نحل ۴۸ (۱۶:۴۸) - أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللهُ مِنْ شَيْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْیَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ 
آيا به آنچه خدا آفريده نمي‌نگرند که [چگونه] سايه‌های آنها از راست و چپ سجده کنان [در برابر نظامات مقدر] خاضعانه مي‌گردند؟
رعد ۱۵ (۱۳:۱۵) - وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا

◾فرقان : ۴۷

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا 
و اوست آن که شب را برای شما پوششی [=پناهی برای استراحت] 50 و خواب را تعطيل [=توقف موقت فعاليت‌های خستگي‌آور روز و موجب تجديد قوا] 51 و روز را [هنگام] پراکنده شدن [در زمين، در پرتو نور برای کسب و کار] قرار داد.52 

50- قرآن شب را عمدتاً وسيله‌ای برای سکون و آرامش شمرده، اما در اين آيه، و آيه 10 سوره نباء (78:10) ، پرده شب را همچون «لباسی» که شخص را مي‌پوشاند و در بر مي‌گيرد توصيف نموده است.

51- معنای اصلی «سبت» و «سبات»، تعطيل موقت است، مثل زنگ تفريح مدارس يا تعطيلات آخر هفته و آخر سال و غيره که فرصتی برای رفع خستگی و تجديد انرژی به شمار مي‌رود. از نظر فيزيولوژي، همه مي‌دانند که کار مداوم و خسته کننده روز و فعل و انفعالات اعضاء و جوارح، تغییراتی در ترکيب شيميايي خون به وجود مي‌آورد که وقتی نسبت آن به حدّ معينی رسيد، سمومات ناشی از خستگی به صورت اتوماتيک مغز و اعصاب و عضلات را به توقف و تعطيلی مي‌کشاند، وگرنه رقابت بر سر درآمد بيشتر ممکن بود کسانی را تا سرحدّ مرگ به کار و کثرت مال مشغول سازد.

52- نشور، با نشر و انتشار و منتشر و... هم ريشه است. قيامت نيز به دليل برخاستن آدميان از خاک و پراکنده و روان شدن به سوی سرنوشت «نشور» ناميده شده است.

◾فرقان : ۴۸

وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا 
و اوست آن که بادها را پيشاپيش بشارت دهندة باران رحمتش فرستاد 53 و از آسمان آبی پاک [و پاک کننده] نازل کرديم. 54 
__
53- تابش خورشيد بر پهنة اقيانوس‌ها و جذب گرما، اختلاف درجه ميان آب و خشکی را پديد مي‌آورد، اين اختلاف موجب به هم خوردن تعادل هوا و ايجاد باد مي‌شود، باد نيز هوای مرطوب سطح اقيانوس‌ها را بالا مي‌برد و ابرها را برمي‌انگيزد و به سوی خشکي‌ها سوق مي‌دهد. گرچه در جوامع متمدن امروز، مردم کاری به اين تحولات ندارند، اما در روزگار پيشين، در سرزمين‌های محروم از بارانِ کافي، مثل عربستان، وقتی باد مي‌وزيد، همه خوشحال و اميدوار مي‌شدند بلکه بارانی ببارد. پس باد همواره بشارتی بوده است.

54- در اين آيه نيز، همچون آيه 45 (25:45) ، صنعت التفات به کار رفته و پروردگار از سوم شخص غائبِ مفرد [هو الذی]، به اول شخص جمع [انزلنا] تغيير ضمير داده است. گوئی در آغاز غایبانه نقش او را در هستی نشان مي‌دهد، آنگاه که آگاهی حاصل گرديد، خود به صحنه مي‌آيد و با ضمير جمع، که دلالت بر همه نيروهای دست اندرکار طبيعت مي‌کند، چگونگی آن را توضيح مي‌دهد.
شهروزی Offline
#17 ارسال شده : 1401/08/02 07:56:39 ب.ظ
شهروزی

رتبه: Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1391/07/08
ارسالها: 27

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
🔷ادامه نکات سوره فرقان از تفسیر عبدالعلی بازرگان

◾فرقان : ۵۰

وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا 
و ما آن [قرآنِ زنده کنندة مرده دلان، همچون آبِ زنده کنندة زمين‌های مرده] را ميان آنها به شيوه‌های گوناگون [مطابق درک و فهم و ذوقيات مردم] بيان کرديم 55 تا پند پذيرند [=از خواب غفلت بيدار شوند] ولی بيشتر مردم جز ناسپاسي، [از هر سخن حقی] سر باز زدند. 
__
55- در شرح اين آيه ميان مفسرين اختلاف است، بيشتر آنها ضمير «ه» [در: صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ] را به گردش باد و باران در ميان مردم و مناطق مختلف زمين، که بر حسب اقليم متفاوت مي‌باشد، برگردانده‌اند و ناسپاسی مردم را نسبت به بارانِ رحمت الهي، که زنده کننده طبيعت مي‌باشد، گرفته‌اند. هر چند چنين برداشتی منطقی جلوه مي‌کند و با سياق آيات قبلی نيز هماهنگ است و فعل «تصريف» هم دو بار در قرآن به گردش بادها نسبت داده شده است [بقره 164 (2:164) و جاثيه 5 (45:5) ]؛ با اين حال اين قلم نظر اقليتی را که ضمير «ه» را به قرآن نسبت داده‌اند، به دلايل زير ترجيح مي‌دهد:
سه آيه 50 تا 52 را بايد «جمله معترضه‌ای» در وسط آيات تکوينی [45 تا 54] شمرد که حواس‌ها را از طبيعت به شريعت و شباهت ميان آندو معطوف مي‌دارد.
فعل «تصريف» اگر در قرآن دو بار به جريان گردش باد نسبت داده شده، در عوض 4 بار نيز به تنوع موضوعات و مطالب قرآن که متناسب با تنوع ذوقيات و عقول آدميان مي‌باشد [اسراء 41 (17:41) و 89 (17:89) ، کهف 54 (18:54) ، طه 113 (20:113) ] و پنج بار هم به «تصريف الايات» [احقاف 27 (46:27) ، انعام 46 (6:46) و 65 (6:65) و 105 (6:105) ، اعراف 58 (7:58) ] نسبت داده شده است که جامعيت به مراتب بيشتری دارد. با اين حال به نظر مي‌رسد اين آيه پذيرای هر دو تفسير باشد و به گونه‌ای از مشابهت فعل و انفعالاتی که در طبيعت مي‌گذرد، نشانه‌ای برای طبيعی بودن شريعت ارائه مي‌دهد و نزول قرآن از سرچشمه رحمت، برای زنده کردن بندگان را، همچون نزول باران رحمت، برای زنده کردن زمين مرده مي‌شمارد.

◾فرقان : ۵۲

فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا

پس کافران را اطاعت مکن و با [منطق] قرآن با آنان جهادی [آموزشی و تربيتی] به پا کن. ۵۶ 
__
۵۶- جهاد، تلاش سخت و طاقت فرسا، با قبول مشقّت و محروميت است، شناخته شده‌ترين وجوه جهاد، همان جهاد نظامی با جان و مال است، اما جهاد ابعاد متنوعی دارد که جهاد فرهنگی و آموزشی يکی از مهم‌ترين آنهاست. از پيامبر اسلام(ص) نقل شده که: «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» [مُرکب دانشمندان از خون شهيدان برتر است]. در اينصورت، در مقابله علمی با منکران و متجاوزان به حريم توحيد، همانطور بايد مجاهدت کرد که در مقابله با دشمن متجاوز به سرزمين، اما با اسلحه منطق و مهربانی و استدلال و جدال احسن.

◾فرقان : ۵۳

وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا

اوست آنکه دو دريا [=دو آب متفاوت] را به هم آميخت، يکی شيرين و گوارا و ديگری شور و تلخ و ميانشان حائلی قرار داد و عامل جداکننده. ۵۷ 
__
۵۷- «بحر» به آب وسيع گفته مي‌شود. رود نيل را هم قرآن بحر ناميده است؛ پس لازم نيست حتماً دريا مورد نظر باشد. مفسرين برای پيدا کردن اين دو دريا، به دنبال تلاقی برخی درياها در نقاط مختلف جهان رفته‌‌اند که با هم تفاوت رنگ و نوع املاح دارند، ولی در هم مخلوط نمي‌شوند. علم اقيانوس شناسی نيز برخی از اين جريانات دريايي را مشخص کرده است و حتی عکس هوايی خط فاصل ميان اين جريان را نيز مي‌توان ديد. اما همه اين کشفيات مربوط به زمان ماست و بعيد به نظر مي‌رسد اعراب ۱۴ قرن قبل از چنين جرياناتی آگاه بوده باشند.

اگر به معنای کلمه «بحر» که «آب کثير» است، و در لغت به هر وسعت و گستردگی اطلاق شود، توجه کنيم، بدون آنکه خواسته باشيم عظمت آيات و شگفتی اين جريانات را انکار کنيم، با توجه به ۴ موردی که در قرآن از اين پديده سخن گفته است [فرقان 53 (25:53) ، فاطر 12 (41:12) ، نمل 61 (27:61) ، و رحمن 19 (55:19) ] دو بحر [آب کثيری] که مردم در هر دو ماهيگيری مي‌کنند، درّ و مرجان صيد مي‌کنند و کشتی مي‌رانند [و يکی تلخ و شور و ديگری گوارا و شيرين است] دو سيستم آبهای روی زمين، يعنی آب شيرين رودخانه‌ها و آب شور درياهاست که ميلياردها سال است در هم ادغام مي‌شوند [رودخانه‌ها به دريا‌ها مي‌ريزند و درياها نيز در اثر تبخير، آب رودخانه‌ها را تشکيل مي‌دهند].
بسياری از اين جريانات دريايي، که مثال مي‌زنند، هر دو تلخ و شوراند. اگر قرار بود بارانی که از ذرات رطوبت اقيانوس‌ها تشکيل مي‌شود، عيناً ماهيت و مزه تلخ و شور آنها را [با همه املاحش] با خود حمل مي‌کرد، هيچکس هوس نمي‌کرد تشنگی خود را سيراب کند و گياهان نيز از نمک و املاح دریایی مي‌خشکيدند!

◾فرقان : ۵۴

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا

و اوست آنکه از آب بشری آفريد، پس او را منسوب و وابسته [به سلسلة موجودات زنده پيش از خود] ۵۸ قرار داد و پروردگار تو همواره قادر [=اندازه گذار] است. 
__
۵۸- مفسرين «نَسَب» را پيوستگی نسلی به والدين يا خواهر و برادر دانسته‌اند و «صهر» را خويشاوندی سببي، که از طريق ازدواج حاصل مي‌شود [مثل عروس و داماد و مانند آن]. اما مرحوم دکتر يدالله سحابی در کتاب «قرآن مجيد، تکامل و خلقت انسان» [ص ۱۸۱]، با توجه به تفاوت معنائی کلمه «بشر» با کلمات: انسان، ناس، اناسي، آدم، با مستندات فراوان از کتاب الهی نشان داده است که قرآن با ذکر کلمه بشر، جسم انسانی را در نسبت و صهر ساير موجودات جاندار قرار داده و عوالم روحی و معنوی او را در اين بستگی وارد نکرده است. ذيلا اصل مطلب را ملاحظه مي‌کنيد:

«در قرآن از کلمة بشر، جسم و هيکل انسانی مورد نظر است و چون در اينجا کلمه مزبور به طور نامشخص استعمال شده پس ممکن است به تمام افراد بشر و حتی اولين آنها اطلاق و معطوف گردد. همه افراد بشر در هر دوره و زمان، اعقاب و وابستگان يکديگرند؛ اما اولين بشر که خلقت يافت «نسب» و «صهر» کيست؟ با خاک و گِل که بستگی سببی و نسبی حاصل نمي‌شود آيا اين نسبت جز با ذوي‌الحيات مي‌تواند باشد؟ نکته بزرگ و دقيقی که از بيان آيه کريمه دريافت مي‌شود اين است که با ذکر کلمه «بشر»، جسم انسانی را در نسبت و صهر ساير موجودات جاندار قرار داده و عوالم روحی و معنوی او را در اين بستگی وارد نساخته است. استعمال کلمه بشر در اين کلام حکيم، برای تفهيم و تأکيد بستگی جسمی انسان به ساير زندگان است نه برای انديشه و انسانيت او، زيرا علم و اختيار عطای خاص الهی است که به آدم و به نسل او رسيده است و ريشه‌ای در ساير موجودات ندارد.»

◾فرقان : ۵۹

الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا

همان [خدائی] که آسمان‌ها و زمين و آنچه را ميان آندوست، در شش دوران آفريد، ۶۰ سپس بر عرش [جهت تدبير جهان] مستقر گشت، ۶۱ پس، از [خود] او بخواه که خبير [به احوال بندگان] است.۶۲
__ 
۶۲- بسياری از مفسرين و مترجمين قرآن، جمله «فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا» را پرسيدن دربارة خدا از شخصی خبير و آگاه معنا کرده‌اند. در حالی که خبير فقط خداست و در 45 باری که اين صفت در قرآن تکرار شده، اين نام جز خدا به هيچ مخلوقی نسبت داده نشده است. از آن گذشته، پيامبر بايد از چه کسی آگاه‌تر از خود سؤال مي‌کرد!؟ اين عبارت مشابه جمله «وَلا یُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ» [فاطر 14 (35:14) ] مي‌باشد که تأکيد مي‌کند هيچکس همانند خداوند خبير تو را [از حقيقت توحيد و مذمّت شرک] آگاه نخواهد کرد. علاوه بر آن، درست در يک آية قبل [وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا] بر خبير بودن خدا تصريح کرده است، پس با چنين قرينه‌اي، در اين آيه نيز خبير همان خداست.
اما معنای «فَاسْأَلْ» [در: فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا] را که پرسيدن گرفته‌اند، مي‌توان خواندن و درخواست کردن دانست که چنين مفهومی در قرآن عام‌تر از پرسش زبانی است. مثل: وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ... [ابراهيم 34 (14:34) ]، یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ... [رحمن 29 (55:29) ]، ...وَاسْأَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ... [نساء 32 (4:32) ].

◾فرقان : ۶۰

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِـمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا 

۩و چون به آنها [=مشرکان] گفته مي‌شود برای [خدای] رحمان سجده کنيد 63 [=در خدمت رحمت عام او قرار گيريد] گويند: رحمان چيست!؟ 64 آيا به چيزی که تو ما را فرمان مي‌دهی سجده کنيم؟ و [اين دعوت] جز به [میزان] گريزشان [از حق] نمي‌افزايد. 
__
۶۳- منظور از سجده، تنها سر به زمين رساندن نيست. سجدة همه موجودات جهان برای خدا، همان تسليم شدن به قوانين الهی و در خدمت نظام آفرينش بودن است. همه موجودات به صورت تکوينی سجده کننده آفريدگارند، مگر انسان که با اختيار و آگاهی چنين مي‌کند [يا نمي‌کند].

۶۴- مشرکين معاصر پيامبر در عين آنکه به صراحتِ آيات متعددی از قرآن، به وجود «الله» به عنوان خالق و رازق و... باور داشتند، با اين حال ربوبیّت او را، که مستلزم دوری جستن از ارباب‌های دنیایی بود، و رحمانيت او را، که در پرتو رحمت عامش هرگونه تبعيض نژادی و طبقاتی و... را منتفی مي‌ساخت، انکار مي‌کردند. به اين آيات نگاه کنيد: رعد 30 (13:30) ، اسراء 110 (17:110) ، مريم 69 (19:69) ، انبياء 36 (21:36) ، زخرف 33 (43:33) .
در ضمن نام نيکوی «رحمن» در اين سوره 5 بار تکرار شده که پس از سوره‌های مريم [16 بار] زخرف [7 بار] از ساير سوره‌ها بيشتر است. نام رحمن دلالت بر رحمت عام و گسترده خدا مي‌کند که جهان هستی را زير چتر خود گرفته است، ايمان عملی به اين نام و در پرتو آن قرار گرفتن، شخص را واجد چنين صفتی مي‌کند. آيات 63 تا انتهای سوره در وصف همين «عبادالرحمن» مي‌باشد.

◾فرقان : ۶۱

تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا 

برکت‌بخش است آن [خدائی] که در آسمان بُرج‌هائی [=سيستم حفاظتی] 65 قرار داد و [نيز] در آن، آفتابی و ماهی تابان نهاد. 66 
__
65-کلمة «بروج» جمعاً 4 بار در قرآن آمده که نگاه جامع به اين موارد مي‌تواند ما را به فهم دقيق‌تری از آنچه برخی مفسرين، در انطباق با «ستاره‌های درخشان»، صورت‌های فلکی و به اصطلاح بروج 12 گانه سال گرفته‌اند نزديک کند.
موضوع بروج در قرآن آنچنان حائز اهميت است که سوره‌ای را به آن ناميده [سوره 85] و در نخستين آيه‌اش، برای جلب توجه تلاوت کنندگان به عظمت اين پديده، که «ذات» و ماهيت آسمان [نه ستارگان آن] مي‌باشد، سوگند خورده است: «وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ»!
آيه فوق [و دو آيه ديگر] از «بروجی در آسمان» سخن مي‌گويد و آية 78 سورة نساء (4:78) از «بروجی در زمين» [هر کجا باشيد، حتی در بروج بلند و استوار، مرگ به سراغ شما خواهد آمد= أَيْنَمَا تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ...]، اگر برج‌های زمينی نقش حفاظت از پادشاهان و اُمرأ و مردم شهر را داشتند، از همين نشانه قرآني، به شيوة تفسير قرآن با قرآن، آيا نمي‌توانيم به جستجوی نظام مشابهی برای حفاظت از حيات زمينی در برابر خطراتی که آن را تهديد مي‌کند بپردازيم؟ مگر غير از اين است که قرآن بر وجود چنين سيستم حفاظتي، در ارتباط با بروج [که دو نقش حفاظت و تزئين آسمان را دارند] از جمله در آيات زير اشاره کرده است؟
انبياء 32 (21:32) - وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ
فصلت 12 (41:12) - ...وَزَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا...
صافات 6 (37:6) و 7- إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ
حجر 16 (15:16) و 17- وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ وَحَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ
مبتکر و پيشگام چنين برداشتی نويسندة کتاب هفت آسمان [دفتر دوم از بازنگرشی اساسی به اسلام] مي‌باشد که اين مسئله را با دلايلی مستند [در صفحات 111 به بعد] مطرح نموده که در زير به خلاصه‌ای از آن اشاره مي‌کند:
«اصولا بروج به معنای قلعه، ريشه در زبان عربی ندارد و اعراب در دوران جاهليت از سپاهيان رومی آن را فرا گرفته‌اند. اصل لاتين آن بورگوس است. بورگوس يا بورگ به قلعه‌ها و ساختمان‌های مستحکمی مي‌گفتند که تو در تو و به منظور محافظت يا دفاع ساخته مي‌شد... شواهد تاريخی نشان مي‌دهند که ساختن حصارهائی پيرامون شهر يا قلعه‌هائی برای حفظ جايگاه مقدس خدايان يا قصر فرمانروايان، حتی قبل از «دياکوس» بسيار مرسوم بوده و بعدها اينگونه استحکامات را در ايران و روم برای دفاع از سرحدات مي‌ساختند.

◾فرقان : ۶۳

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا 
و بندگان [خدای] رحمان [که از پرتو رحمت او رنگ مهربانی گرفته‌اند]، 68 کسانی هستند که فروتنانه بر زمين گام مي‌نهند [=فخرفروشی به عالم و آدم نمي‌کنند] و چون جاهلان [با سخنی سخيف و زشت] آنان را خطاب کنند، پاسخی به سلامت [=با مهربانی و مدارا] مي‌دهند. 69 
__
68- در قرآن آمده است که خدا را نام‌های نيکوئی است، پس او را به اين نام‌ها بخوانيد [اعراف 180 (7:180) ]. بديهی است که منظور از خواندن نامهای او، نه لفظ و ظاهر، بلکه توجه به معنا و مفهومی است که هر يک از اين نام‌ها و صفات، که تربيت کننده و سازنده اخلاق آدميان به رنگ «اخلاق الله» است، دارند. مثل: يا رحمن و يا رحيم، يا غفور، يا کريم، يا وهّاب، يا قريب مجيب...
جالب اينکه در قرآن به غير از عبادالله [7 بار] و عبادالرحمن [2 بار]، اين کلمه با هيچ نام نيکوی ديگری ترکيب نشده است. نام عبادالرحمن نيز به غير از موردی که در وصف فرشتگان آمده [زخرف 19 (43:19) ]، همين آيه 63 فرقان (25:63) مي‌باشد که از انسانهای فرشته صفت با چنين ويژگی نام مي‌برد. انسانهائی که رحمت عام خدا را در وجود خود جذب کرده و پرتوی از مهربانی و محبت خدائی شده‌اند.

69- اولين نشانة مهربانی با مردم، نداشتن احساس خود بزرگ‌بينی و نگاه تحقيرآميز، و دومين آن، عکس‌العملی رفتار نکردن و پاسخ سلامت دادن به زخم زبان‌های بيمارگونه جاهلان است. عبادالرحمن همچون طبيب، دلسوزانه با بيماران اخلاقی برخورد مي‌کنند و به فکر مداوا و «سلامت» آنها هستند.

◾فرقان : ۶۴

وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا 
و کسانی که [در اظهار بندگی و خضوع] برای پروردگار خويش، با سجده و قيام، شب زنده‌داری مي‌کنند. 70 
__
70- شب را با نماز و نياز و خضوع و خشوع در پيشگاه پروردگار ذوالجلال و الاکرام به صبح رساندن، نشانه سومی است از دل‌های صاف و سالم آنها که در پرتو رحمت ربّ در شبانگاهان صيقل مي‌يابد تا روز، جاهلان را به سلامت و صلح پاسخ دهند.

◾فرقان : ۶۵

وَالَّذِينَ يَقُـولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا 
و کسانی که گويند: پروردگارا، عذاب دوزخ را از ما بازگردان که مسلماً عذابش پيوسته و ابدی [=ملازم وجود] است. 71 
__
71- چنين دعائی با ضمير جمع «ما»، دلالت بر دلسوزی نسبت به آينده خود و وابستگان مي‌کند که نشانه چهارمی از عبادالرحمن محسوب مي‌شود.

فرقان : ۶۷

وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا

و کسانی که به هنگام انفاق، نه از حدّ مي‌گذرند [که خود نيازمند و فقير گردند] و نه از حدّ [ممکن و مقدور] مي‌کاهند و ميان اين دو حالت [برایشان] حدّ اعتدالی است [که مطابق آن عمل مي‌کنند]. 72 
__
72- برای فهم بهتر اين آيه، خوب است آيه 29 سوره اسراء (17:29) نيز ديده شود. حفظ تعادل در انفاق نشانه برخورداری از حکمت و تسلط بر احساسات و عاقلانه رفتار کردن در موقعيت‌هائی است که عواطف را سخت تحت تأثير قرار مي‌دهد. اين هم نشانه پنجمی از بندگان ممتاز است.

◾فرقان : ۶۸

وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا 
و کسانی که در کنار خدا معبود ديگری [برای حاجات خود، در دفع ضرر و جلب منفعت] نمي‌خوانند و کسی را که خدا [ريختن خونش را] حرام کرده، جز به حق [=مطابق حکم قصاص يا در جنگ دفاعی] نمي‌کشند و زنا نمي‌کنند، که هر کس چنين کند، به عقوبتی [ناشی از تنگنای خودپرستی] خواهد رسيد. 73 
__
73- اغلب مترجمين، واژة «اثم» را معادل گناه گرفته‌اند. ذنب، جور و جرم و... را هم گناه ترجمه می‌كنند، در حاليكه هر كدام از اين واژه‌ها معنای ويژه خود را دارند. واژة «اثم» مقابل واژه «بِرّ» می‌باشد. بِرّ، دلالت بر همه جانبه بودن نيكی و تعميم آن و وسعت نظر می‌كند و «اثم» كاملا برعكس است و دلالت بر تنگ‌نظری، خودخواهی و محدوديت ديد آدمی دارد.
سه نشانة ديگر از عبادالرحمن در اين آيه مشهود است؛ خداپرستی خالص از شرک، نگهداری حرمت جان ديگران، و پرهيز از زناکاری.

◾فرقان : ۷۰

إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِـحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا 

مگر آنکه توبه کند و ايمان آورد و عمل شايسته‌ای انجام دهد. 74 پس خداوند بدي‌های چنين کسانی را به نيکی مبدّل کند که خدا بسيار آمرزنده مهربان است. 
__
74- منظور اين نيست که کافران و مشرکان در صورت ارتکاب زنا، با توبه، ايمان و عمل صالح بخشيده مي‌شوند، هر مسلمان زبانی و ظاهری نيز که مرتکب زنا شود، گوئی با خروج از دايرة ايمان، امنيت جامعه و نفس خويش را به خطر انداخته و بايد به ايمان بازگردد.

◾فرقان : ۷۲

وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا 

و کسانی که شهادت به ناحق نمي‌دهند [يا در امور انحرافی حضور نمي‌يابند] 75 و چون بر امری لغو [=بيهوده و بي‌هدف] برخورد کنند، بزرگوارانه [از آن] در مي‌گذرند. 76 
__
75- معنای واژة «زور» در زبان عربي، با آنچه ما فارسي‌زبان‌ها مي‌فهميم متفاوت مي‌باشد؛ از 6 باری که اين کلمه با مشتقاتش در قرآن آمده است، نوعی قصد و تمايل به انحراف از خط تعادل ديده مي‌شود که معمولا در کلام و داوری ناحق استعمال مي‌شود [مجادله 2 (58:2) و حج 30 (22:30) ]. اتفاقاً آيه 4 همين سوره نيز ادعای منکران در ساختگی بودن قرآن به کمک بيگانگان را «زور» ناميده است. پس «قول‌الزور» با زورگوئی فارسي، که زور و قدرت را تداعی مي‌کند، تفاوت دارد و بيشتر معنای حرف مفت و بي‌ارزش مي‌دهد.

76- ويژگی نهم عبادالرحمن، کناره‌گيری و عدم مشارکت در چپ‌روی و راست‌روي‌های زمانه [همان معنای زور در انحراف از خط تعادل] و ويژگی دهم آنان، بزرگوارانه برخورد کردن با ياوه‌های باطل‌گرايان است.

◾فرقان : ۷۳

وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا 

و کسانی که چون به آيات پروردگارشان يادآور شوند، کر و کور [=بدون شناخت و مقلد وار] بر آن نمي‌افتند. 77 
__
77- شگفتا، خداوند تقليد از خود و تعبّدی عمل کردنِ بدون شناخت را نمي‌پذيرد و نشانة بنده رحمن بودن را آزادانديشی و شناخت مي‌شمرد. اين سخن بيان ديگری است از هشدار آيه 36 سوره اسراء (17:36) که: «هرگز از چيزی که بر آن علم نداری پیروی مکن، زيرا گوش و چشم و قلبت [ابزار سه گانه شناخت] نزد خدا مسئوليت دارد». اين نشانه يازدهم است.
اما «خَرَّ» و «خُرُور»، سقوط و افتادن به زمين است، همچون سقفی که فرو مي‌ريزد [نحل 26 (16:26) ]، کوهی که متلاشی مي‌شود [مريم 90 (19:90) ]، و پرنده‌ای که از آسمان به زمين سقوط مي‌کند [حج 31 (22:31) ] و... آدميان نيز با مشاهده عظمت مقام يا موقعيتی به زمين سجده مي‌افتند، مطلوب آن است که اين سجده در غليان احساسات لحظه‌ای و حضور قلب‌های موقت متوقف نشود و به شناخت و بصيرت منتهی گردد. قرآن از چنين به زمين سجده افتادن‌ها و از خود بي‌خود شدن‌های معنوی نشانه‌های فراوانی آورده است [ر ک به: ص 24 (38:24) ، مريم 58 (19:58) ، سجده 15 (32:15) ، اسراء 107 (17:107) تا 109، يوسف 100 (12:100) ].

◾فرقان : ۷۴

وَالَّذِينَ يَقُـولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا 

و کسانی که گويند: پروردگارا، ما را روشنی چشمی از [مشاهدة ايمان و عمل نيکوی] همسران و فرزندان‌مان موهبت فرما 78 و ما را الگوی [عملی] پرهيزگاران گردان. 79 
__
78- «قره عين» اشاره به چيزی است که موجب آرامش و راحتی خيال آدمی گردد. کلمه قره، با قرار و مستقر و استقرار هم ريشه است و از آرام و قرار گرفتن چشم حکايت مي‌کند، شخص مضطرب و نگران، گوئی چشمش به اين سو و آنسو مي‌گردد و بي‌قرار است.

79- در نظام قرآني، پرهيزگاران بالاترين مقام را دارند و بدون تقوا، نه ايمان تحقق پيدا مي‌کند و نه عمل صالح. اما آخرين ويژگی عبادالرحمن، دعای آنها در پيشوا و الگوی پرهيزگاران شدن است و اين به راستی دعائی بسيار بلند و زياده‌طلبی مي‌نمايد. ولی اگر آن را دنباله نيمه اول آيه و در ارتباط با خانواده معنا کنيم، در اينصورت جايگاه آنرا بهتر درک مي‌کنيم.

اين دعائی دوطرفه برای فرزندان و والدين است، دعا کننده از یک طرف آنچنان سعادتی در دنيا و آخرت برای همسر و فرزندان خود آرزو مي‌کند که موجب چشم روشنی و راحتی خيال او در مورد جسم و جان و روح و روان گردد، و از طرف ديگر، از آنجائيکه والدين الگوی عملی فرزندان به شمار مي‌آيند، برای خود نيز توفيق امام و اسوه بودن برای آنان را، به همراه متقی گشتن آنان در پيروی نيکو از حق طلب مي‌کند.

◾فرقان : ۷۵

أُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا

چنين کسانی هستند که به پاس پايداري‌شان [در برابر جاذبه‌های فريبندة دنيا] غرفه بهشت [=دستاوردهای بهشتی] پاداش مي‌گيرند 80 و در آنجا با تحیّت و سلامت استقبال مي‌شوند. 81

80- مترجمان قرآن، تا جائی که اين قلم ديده است، «غرفه» را قسمت بلند مهمان‌خانه و مکان‌های ممتاز گرفته و چنين تعبير کرده‌اند که گويا غرفه‌های بهشت، مکان‌های بلندتر آن برای مهمانان ويژه است. اما غرفه از ريشه «غَرْف»، اخذ کردن و برداشتن با دست است که ما در اين جا «دستاورد» ترجمه کرده‌ايم. و اتفاقا آيه 249 سوره بقره (2:249) نيز همين معنا را تبيين کرده است. اين آيه مربوط به آزمايشی است که طالوت برای سپاهيانش معين کرده و گفته بود: «هر کس از آن آب بنوشد از من نيست، مگر کسی که با دست خود مقداری بنوشد» [إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ]. با اين توضيح، غرفه‌های ساخته شده بهشت [غرف مبنية] دستاوردهای نيکوی دنیایی است که در آخرت در مقاماتی متعالی تحقق پيدا مي‌کند. در قرآن، هم وصف غرفات و غُرَف به صورت جمع يا غرفا [نکره] آمده است و هم، الغرف [معرفه] که دلالت بر جايگاه ممتاز صابران مي‌کند [فرقان 75 (25:75) ].

81- «سلام» ماهيت تحيتی است که به بهشتيان تقديم مي‌گردد. اگر معنای تحيت «زنده باد» و دعای طول عمر باشد، هر زندگی و طول عمری ارزش ندارد؛ سلامت بودن از هر عيب و نقص است که به آن ارزش مي‌دهد.

◾فرقان : ۷۷

قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَـوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا 

بگو: اگر دعای شما [خواسته‌هایی متعالی و فراتر از غرائز شما] نبود، پروردگارم چه ارزشی برای شما قائل بود؟ 83 و شما [امکان ارتباط بي‌واسطه بنده با خالق را] تکذيب کرديد، پس به زودی [عواقب تکذيب] دامنگير [تان] خواهد شد. 84 
__
83- جملة «من فکر مي‌کنم، پس هستم» از رنه دکارت فيلسوف فرانسوی عنوان مناسبی است برای فهم بهتر اين آيه که بودن آدمی و ارزش او را نزد خدا در خواسته‌ها، آرزوها و آرمان‌هائی [معنای دعا] که طلب مي‌کند مي‌شمارد، يعنی سقف خواسته‌های هر کس ارتفاع شخصيت او را نشان مي‌دهد. کلمه «یَعْبَأُ» که فقط يکبار در قرآن آمده، از ريشه «عِبأ» معنای ثقل و سنگينی مي‌دهد. گوئی پروردگار عالم در کفة ترازوی سنجش انسانها، بر حسب سقف دعاهایشان [بلندای ارزش‌ها و آرمان‌شان] سنگ سرنوشت مي‌گذارد.

84- منکران توحيد، خواندن مستقيم و بدون واسطه خدا را، جز از طريق شفاعت بُت‌ها و توسل به آن‌ها، غيرممکن مي‌شمردند و تکذيب مي‌کردند. از آنجائی که خواندن و خواستن غير خدا سرابی بيش نيست [رعد 14 (13:14) ] چنين انحرافي، آثار و عوارض عذاب‌آوری دارد که «ملازم» و پيوسته با هر خواسته‌ای است [یَكُونُ لِزَامًا].

ویرایش بوسیله کاربر 1401/08/02 08:00:37 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 4.784 ثانیه ایجاد شد.