logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:176293)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:139794)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:130446)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:94866)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ترجمه تدبر و نکات مهم تفسیری سوره لقمان    نهي تحريمي تدريجي شراب و علل حرمت مست‌كننده ها    وصیت در چه چیزهایی و برای چه کسانی؟    جلوگيري از تضييع حق مادي و معنوي مردم توسط متجاوز، از حرمت ماه‌ حرام بالاتر است.             

توجه

Icon
Error

admin1 Offline
#1 ارسال شده : 1393/09/25 09:49:50 ب.ظ
admin1

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/14
ارسالها: 199

8 تشکر دریافتی در 7 ارسال
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ


سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱﴾

فولادوند: آنچه در آسمانها و زمين است ‏خدا را به پاكى مى ‏ستايند و اوست ارجمند حكيم


لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲﴾

فولادوند: فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست زنده مى‏ كند و مى‏ ميراند و او بر هر چيزى تواناست


هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۳﴾

فولادوند: اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزى داناست


هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿۴﴾


مکارم: او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران) آفريد، سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت)

آنچه را در زمين فرومي رود مي‏داند و آنچه را از آن خارج مي‏شود، و آنچه از آسمان نازل مي‏گردد و آنچه به آسمان بالا مي‏رود، و او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند نسبت به آنچه انجام مي‏دهيد بيناست.


لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ ﴿۵﴾


خرمشاهی: فرمانروايى آسمانها و زمين او راست، و كارها به خداوند باز گردانده شود


يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۶﴾


مکارم: شب را داخل روز مي‏كند، و روز را داخل شب، و او به آنچه بر دلها حاكم است داناست.

کلمات کلیدی:عرش ظاهر باطن ملک خدا
مدیر تالار
admin1 Offline
#2 ارسال شده : 1393/10/05 08:02:47 ب.ظ
admin1

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/14
ارسالها: 199

8 تشکر دریافتی در 7 ارسال
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

 (آيه 1)- آيات ژرف انديشان! گفتيم اين سوره با يك بخش توحيدى كه جامع حدود «بيست وصف» از اوصاف الهى است آغاز مى‏شود، اوصافى كه شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مى‏برد و به ذات مقدس او آشنا مى‏كند، و هر قدر انديشمندان بيشتر در آن بينديشند به حقايق تازه‏اى دست مى ‏يابند.

در حديثى از امام على بن الحسين عليه السّلام مى‏خوانيم: كه فرمود: «خداوند متعال مى ‏دانست كه در آخر زمان اقوامى مى‏آيند كه در مسائل تعمق و دقت مى‏كنند، لذا سوره قل هو اللّه احد و آيات آغاز سوره حديد را نازل فرمود.

به هر حال، نخستين آيه اين سوره از تسبيح و تنزيه خدا شروع كرده، مى‏ فرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى‏گويند، و او عزيز و حكيم است» (سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
  برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 93

 (آيه 2)- بعد از ذكر دو وصف از صفات ذات پاك خداوند يعنى «عزّت» و «حكمت» به «مالكيت و تدبير و تصرفش در عالم هستى» كه لازمه قدرت و حكمت است پرداخته، مى‏افزايد: «مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن اوست» (لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

او «زنده مى ‏كند و مى‏ ميراند» (يُحْيِي وَ يُمِيتُ). آرى حيات و مرگ در تمام اشكالش به دست قدرت اوست.
 «و او بر هر چيز تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).

مالكيت خداوند نسبت به عالم هستى مالكيت اعتبارى و تشريعى نيست، بلكه مالكيت حقيقى و تكوينى است، يعنى او به همه چيز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان اوست، لذا به دنبال آن سخن از زنده كردن و ميراندن و توانائى بر هر چيز به ميان آمده است.

تفاوت «عزت» و «قدرت» در اين است كه عزت بيشتر توجه به درهم شكستن مدافع دارد، و قدرت توجه به ايجاد اسباب، بنابر اين دو وصف مختلف محسوب مى‏شوند، هر چند در ريشه توانائى با هم مشتركند- دقت كنيد.

ارسال كننده:خانم ياوري فر

ویرایش بوسیله کاربر 1393/10/05 08:25:36 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

مدیر تالار
admin1 Offline
#3 ارسال شده : 1393/10/05 08:08:14 ب.ظ
admin1

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/14
ارسالها: 199

8 تشکر دریافتی در 7 ارسال
در آیه سوم ﺑﻪ ﺑﻴﺎﻥ ﭘﻨﺞ ﻭﺻﻒ ﺩﻳﮕﺮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:" ﺍﻭ ﺍﻭﻝ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺁﺧﺮ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻇﺎﻫﺮ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﺎﻃﻦ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ

ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺍﺯ ﺻﻔﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻭ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺩﻳﮕﺮ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺟﻤﻊ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺻﻔﺎﺕ ﻣﺘﻀﺎﺩ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﻣﺜﻠﺎ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻳﻚ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺑﺎﺷﻢ ﻗﻄﻌﺎ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ، ﺍﮔﺮ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺎﺷﻢ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻢ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ، ﻫﻤﻪ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻳﻚ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺳﺨﻦ ﺑﻪ ﺻﻔﺎﺕ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ، ﺍﻭﺻﺎﻑ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺷﻜﻞ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻇﺎﻫﺮ ﻭ ﺑﺎﻃﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺁﻏﺎﺯ ﻭ ﺍﻧﺠﺎم، ﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻟﺎ ﻳﺘﻨﺎﻫﻰ ﺑﻮﺩﻥ ﺫﺍﺕ ﻣﻘﺪﺳﺶ ﺟﺎﻯ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻴﺴﺖ.

ﺩﺭ ﺣﺪﻳﺜﻰ ﺩﺭ" ﺻﺤﻴﺢ ﻣﺴﻠﻢ" ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺹ ﻓﺮﻣﻮﺩ:

ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﻧﺖ ﺍﻟﺎﻭﻝ ﻓﻠﻴﺲ ﻗﺒﻠﻚ ﺷﻰ ء، ﻭ ﺍﻧﺖ ﺍﻟﺁﺧﺮ ﻓﻠﻴﺲ ﺑﻌﺪﻙ ﺷﻰ ء، ﻭ ﺍﻧﺖ ﺍﻟﻈﺎﻫﺮ ﻓﻠﻴﺲ ﻓﻮﻗﻚ ﺷﻰ ء، ﻭ ﺍﻧﺖ ﺍﻟﺒﺎﻃﻦ ﻓﻠﻴﺲ ﺩﻭﻧﻚ ﺷﻰ ء:

" ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ! ﺗﻮ ﺍﻭﻟﻰ ﻫﺴﺘﻰ ﻛﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻴﺰﻯ ﻧﻴﺴﺖ، ﻭ ﺁﺧﺮﻯ ﻫﺴﺘﻰ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻴﺰﻯ ﻧﻤﻰ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﻇﺎﻫﺮ ﻭ ﻏﺎﻟﺒﻰ ﻛﻪ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻭ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎﻃﻦ ﻭ ﭘﻨﻬﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻭﺭﺍﻯ ﺗﻮ ﭼﻴﺰﻯ ﺗﺼﻮﺭ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ

 تفسیر آیه 4 سوره حدید


هوالذی خلق السموات والارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش یعلم ما یلج فی الارض وما یخرج منها وما ینزل من السماء وما یعرج فیها وهو معکم این ما کنتم والله بما تعلمون بصیر

اوست که آسمانها وزمین را در شش روز آفرید پس به عرش پرداخت هر چه در زمین فرو رود وهر چه را از زمین بیرون آید وهر چه را ازآسمان فرود آید وهر چه به آسمان رود می داند هر کجا باشیدهمراه شماست وهر کاری بکنید می بیند

خلقت در شش روز

شاید منظور از این شش روز شش دوران باشد نظر اکثر مفسرین هم همین است که منظور  دورانهای مختلف است هر چند خداوند قدرت کن فیکن دارد یعنی در هر لحظه هر چه اراده کند به خواستش میشود ولی چون این کار مخالف حکمت خداوندی است لذا برای هر کاری وهر عملی یک زمان خاصی باید سپری شود مثلا برای تولد یک نوزاد باید 9ماه در بطن مادر باشد تا کامل شود هر چند خداوند قدرت دارد این کودک را در یک لحظه بیافریند ولی آنطور نکرده است در تمام موارد اینچنین است ولذا است که این دوران که شش دوران بود مقدار زمان طی شده آن برای ما معلوم نیست عرفا هم این لفظ روز برای دوران استفاده میشود مثلا می گوییم دیروز شاه بود در اصل شاه 30 سال قبل از این کشور رفته است منظور ما دوران سلطنت شاه میباشد که یک زمانی وجود داشته حالا نیست 
    
استوی علی العرش

چند قول در اینجا وجود دارد
1- مجسمه به این آیه استناد می کنند که خداوند در عرش نشسته        
2- خداوند بعد از خلقت آسمان وزمین رفت برای خلقت عرش
3- کنایه از ملکییت وسلطنت خداوند
4- منظور پرداختن به تدبیرآسمان وزمین
در جواب قول اول باید بگوییم که ما طبق آیات وروایات مختلف وحکم عقل معتقدیم که خداوند جسم ندارد چون لازم میآید خداوند محدود و نیازمند اجزاء که خداوند برئ از همه آنهاست
در جواب قول دوم میگوییم که عرش الهی قبل از خلقت آسمان و زمین وجود داشته است   در جواب قول سوم میگوییم ملکییت خداوند بر همه چیز بوده است واینکه بعداز خلقت مالک شده معنی ندارد
در مورد قول جهارم که خداوند بعد از خلقت آسمان وزمین به تدبیر وتنظیم آن پرداخت که به نظر مفسر محترم علامه طبا طبا یی هم منظور همین است یعنی خداوند بعد از خلقت شروع به تدبیر ملک وجود کردند و همیشه زمام حکومت و تدبیر را در دست دارد و به غیر خود واگذار نکرده است

یعلم ما یلج فی الارض

آنچه در زمین فرو میرود مثل بذر ، میت ، آب و حیوانات خاکی
آنچه از زمین خارج میشود مانند زراعتها وگیاهان ومواد معدنی
آنچه از آسمان فرو میاید مانند باران وملائکه الهی
آنچه به آسمان می رود مانند بخارات و روح و دعای مومنین
این کلمات کنایه از این است که علم خداوند در همه جهات وجود دارد وقابل خدشه نیست وچیزی نیست که خارج از محدوده علم خداوند باشد پس منظورمان جامعییت علم الهی است هومعکم اینما کنتم خداوند درهمه جا باانسانهاست یعنی جایی نیست که خداوند درآنجا نباشد  

                   پیامبربزرگوار اسلام فرمودند (ان من افضل ایمان المرء ان یعلم ان الله تعالی معه حیث کان)  برترین ایمان فردبه این است که بداند که خداوند همه جا همراه اوست ولذا خداوند اینجا میفرمایدهو معکم او با شماست چون با ماست بما تعلمون بصیر است  از همه چیز ما از خفی وآشکار ما آگاه است  شاید این آیه تهدیدی باشد برای افراد طاغی وگناهکار که بدانند خدا همه جا با آنها است و به همه اعمال آنها آگاه است  حضرت علی (ع) در نهج البلاغه خطبه 91 می فرماید :عالم السر من ضمائرالضمرین ونجوی المتخافتین وخواطر رجم الظنون وعقد عزیمات الیقین ومسارق ایماض الجفون و ما ضمنته اکنان القلوب و غیابات الغیوب

خداوند از اسرار پنهان مردم ونجوای نجوا کنندگان آگاه است از آنچه در ذهن ما خطور می کند واز تصمیم هایی که به یقین می رسد واز نگاه های رمزی چشم که از لابلای چشم خارج میشود آگاه است از هرچه در دلها قرار دارد و یا پشت پرده غیب است خبر دارد

تهيه از خانمها رنجبريان و ياوري فر

ویرایش بوسیله کاربر 1393/10/05 08:27:21 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

مدیر تالار
admin1 Offline
#4 ارسال شده : 1393/10/05 08:19:15 ب.ظ
admin1

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/14
ارسالها: 199

8 تشکر دریافتی در 7 ارسال
(آيه 5)- بعد از مسأله حاكميت و تدبير، سخن به مسأله مالكيت او در كل جهان هستى مى‏رسد، مى‏فرمايد: «مالكيت آسمانها و زمين از آن اوست» (لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

و سر انجام به مسأله مرجعيت او اشاره كرده، مى‏افزايد: «و همه كارها به سوى او باز مى‏گردد» (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
آرى وقتى او خالق و مالك و حاكم و مدبّر ماست و همه جا با ما مى‏باشد مسلما بازگشت همه ما و همه كارها نيز به سوى اوست.

 (آيه 6)- در اين آيه به دو وصف ديگر نيز اشاره كرده، مى‏فرمايد:

 «شب را در روز داخل مى‏كند و روز را در شب» (يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ).
آرى! تدريجا از يكى مى‏كاهد و به ديگرى مى‏افزايد و طول شب و روز را در سال تغيير مى‏دهد، همان تغييرى كه همراه با فصول چهارگانه سال است با تمام بركاتى كه براى انسانها در اين فصول نهفته است. 

  برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 96

 و در پايان مى‏ افزايد: «و او به آنچه در دلها وجود دارد داناست» (وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
همان گونه كه اشعه حياتبخش آفتاب و روشنائى روز در اعماق تاريكى شب نفوذ مى‏كند و همه جا را روشن مى‏سازد، علم پروردگار نيز در تمام زواياى قلب و جان انسان نفوذ مى ‏كند و همه اسرار آن را روشن مى‏سازد.

تهیه از خانم یاوری فر

ویرایش بوسیله کاربر 1393/10/05 08:28:35 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

مدیر تالار
farhang Offline
#5 ارسال شده : 1393/10/05 08:46:57 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,029
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
مردمان آخرالزمان اهل تدبیر و تفکر هستند
عضو هیات علمی جامعه المصطفی با بیان این که مردمان آخرالزمان اهل تدبیر و تفکر هستند گفت: تسبیح خداوند از جمله راه های کسب رحمت الهی است.
عقیق:حجت الاسلام والمسلمین ناصر رفیعی در جمع زائران و مجاوران حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها، با اشاره به  آیات سوره مبارکه حدید و با بیان این که این سوره مملو از معارف عقلی, اعتقادی, کلامی, توحیدی و... است, اظهارداشت: این سوره در مدینه بر پیامبر نازل شد و پاداش فراوانی برای قرائت آن ذکر شده است.

وی با اشاره به روایتی از امام سجاد علیه السلام در این باره گفت: خداوند می داند که در آخرالزمان، سوره توحید و شش آیه سوره حدید را نازل نمود تا مردمان این دوره که اهل تدبیر و تفکر هستند از آن بهره مند شوند.

عضو هیات علمی المصطفی درباره فضیلت قرائت سوره مبارکه حدید گفت: در این سوره, آیه ای است که پاداش قرائت آن افضل از قرائت هزار آیه است. البته درباره این که این آیه کدامین آیه است در میان مفسران اختلافاتی است؛ چراکه این آیه مشخص نشده است.

وی درباره واژه «تسبیح» گفت: سوره مبارکه حدید با کلمه «سبح» آغاز می شود؛ این تسبیح به اندازه ای مهم است که خداوند در قرآن شانزده بار  خطاب به پیامبر خود «سبح» را به کار برده است.

این استاد حوزه، با بیان این که توصیه به تسبیح خداوند را بیش از دیگر اوامر الهی در قرآن است ادامه داد: تسبیح خداوند از جمله راه های کسب رحمت الهی  است از این رو  در بخش های مختلف نماز آن را قرار داده است.

وی درباره اهمیت تسبیح گفت: عصاره دعوت انبیا(ع) تسبیح و مقدم بر حمد الهی است؛ سبحان الله به معنی منزه بودن خداوند از نقص و عیب است.

سخنران مراسم  خاطرنشان کرد: همه ما خدا را قبول داریم، ولی گاهی بر اثر جهل، نسبت به خداوند بدگمان شده و عیبی را به خداوند نسبت می دهیم. این که افراد حتی یکی از صفات الهی را نقض کنند بر خلاف تسبیح الهی قدم برداشتند.

وی با بیان این که شیطان به دلیل تسلیم نبودن در پیشگاه الهی از بهشت رانده شد تصریح کرد: انسان باید زیاد سبحان الله و تسبیح الهی را به جای آورد تا تسلیم خداوند شود.

حجت الاسلام والمسلمین رفیعی با اشاره به آیه نخست سوره  مبارکه حدید گفت: در این آیه می خوانیم تمام عالم هستی تسبیح خداوند را می گوید؛ اینکه گفته می شود کوه، خورشید و...تسبیح خدا را می گویند  به این معنی است که ذکر خدا را بیان می کنند، ولی ما نمی شنویم.

وی با بیان این که شنیدن صدای تسبیح حیوانات، جامدات و نباتات با گوش طبیعی شنیده نمی شود؛ ادامه داد: کسی می تواند این صدا را درک کند که گوش دلش باز شده باشد.

تهيه كننده خانم ياوري فر

منبع:حوزه
سیدکاظم فرهنگ
h.yavarifar Offline
#6 ارسال شده : 1393/10/11 11:49:34 ق.ظ
h.yavarifar

رتبه: Newbie

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1393/10/01
ارسالها: 4
Iran (Islamic Republic Of)



" سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ" تسبيح كه مصدر فعل" سبح" است، به معناى منزه داشتن است، و منزه داشتن خدا به اين است كه هر چيزى را كه مستلزم نقص و حاجت و ناسازگارى با ساحت كمال او باشد از ساحت او نفى كنى، و معتقد باشى كه خداى تعالى داراى چنين صفات و اعمالى نيست، و كلمه" ما" در جمله مورد بحث موصوله است، و مراد از آن تمامى موجوداتى است كه در آسمانها و زمين هستند، چه آنها كه مانند ملائكه و جن و انس داراى عقل و شعورند، و چه آنهايى كه چون جمادات فاقد عقلند، و اگر بگويى كلمه" ما" راجع به موجودات فاقد عقلند، (و در فارسى به" چيزى" ترجمه مى‏شود)، و على القاعده بايد شامل عقلا نشود، در پاسخ مى‏گوييم: بلى همين طور است، ليكن در جايى كه قرينه‏اى باشد كه بفهماند منظور از كلمه" ما" عقلا و غير عقلا هر دو است، اشكالى ندارد، و در آيه مورد بحث قرينه‏اى كه دلالت كند بر اينكه منظور عموم موجودات است چه عقلا و چه غير عقلا وجود دارد، و آن قرينه اين است كه اسمايى از خداى سبحان بر مى‏شمارد كه مخصوص عقلا است، مانند" احياء" و" علم بذات الصدور"، يعنى علم و آگاهى به نيت‏هايى كه در درون دلها است و معلوم است كه اين دو صفت مربوط به موجودات داراى شعور، و صفت دوم مربوط به عقلا است.

پس معناى آيه اين شد كه: تمامى موجوداتى كه در آسمانها و زمين است، و خلاصه تمامى عالم، خداى سبحان را منزه مى‏دارد. و مراد از تسبيح خداى تعالى حقيقت معناى تسبيح است، نه اينكه خواسته باشد به طور مجاز نسبت تسبيح به آنها داده باشد، يعنى خواسته باشد بفرمايد: هر موجود كه در آسمانها و زمين است با هستى خود دلالت مى‏كند بر اينكه پديد آورنده‏اى منزه از هر نقص و متصف به كل كمال دارد، و نه اينكه خواسته باشد به طور عموم مجاز نسبت تسبيح به آنها داده باشد، يعنى بفهماند كه تمامى موجودات دلالت دارند بر نزاهت خداى تعالى از هر نقص و عيب. چيزى كه هست عقلاى از موجودات اين دلالت را با زبان سر ايفا مى‏كنند و مى‏گويند:" سبحان اللَّه سبحان اللَّه" و يا به فارسى مى‏گويند:" خدا منزه از هر نقص و حاجت است" و غير عقلا اين دلالت را به لسان حال ايفا مى‏كنند، بلكه همانطور كه گفتيم معناى حقيقى كلمه منظور است، و موجودات چه عقلا و چه غير عقلا همه خدا را به تمام معنى الكلمه و به حقيقت معنى الكلمه تسبيح مى‏گويند، بدليل اينكه در جاى ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 252 ديگر به طور صري" يحيى و يميت"- اين دو جمله اشاره است به دو نام از نامهاى خداى تعالى يعنى زنده كننده و ميراننده، (محيى و مميت) و اگر خود اسم را نياورد، و به جاى آن فعل مضارع آورد، براى اين بود كه اشاره كرده باشد به شمول و عموميت آن نسبت به هر احياء و هر اماته، تا در نتيجه شامل ايجاد ملائكه هم بشود، چون حيات ملائكه مسبوق به مرگ نيست، و نيز زنده كردن جنين در شكم مادرش، و زنده كردن مردگان در روز قيامت، و پديد آوردن جمادات مرده كه قبلا زنده نبودند، تا ميراندن در باره آنها صادق باشد، و ميراندن انسان در دنيا و براى بار دوم در برزخ كه آيه شريفه" رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ" «1» به آن اشاره دارد، علاوه بر اين، در تعبير به مضارع دلالت بر استمرار نيز هست.

" وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ"- اين جمله اشاره دارد به صفت قدرت خداى تعالى، و اينكه قدرت او مطلق است، و مقيد به چيزى دون چيزى نيست، و اگر در آخر آيه مورد بحث اين جمله را گنجاند، براى مناسبتى بود كه با مساله احياء و اماته داشت، چون ممكن بود كسى توهم كند كه چطور ممكن است خداى تعالى مرده‏اى را كه نه عينى از آن بجا مانده و نه اثرى، زنده كند؟ و جمله مذكور اين توهم را دفع نموده مى‏فرمايد: او بر هر چيزى قادر است.

[توضيح مقصود از" اول"،" آخر"،" ظاهر" و" باطن" بودن خداى سبحان‏]

" هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ" بعد از آنكه معلوم شد كه خداى تعالى بر هر چيزى كه فرض شود قادر است، قهرا با احاطه قدرتش به هر چيزى از هر جهت محيط هم هست، پس هر چيزى كه فرض شود اول باشد خدا قبل از آن چيز بوده، پس او نسبت به تمام ماسواى خود اول است، نه آن چيزى كه ما اولش فرض كرديم، و همچنين هر چيزى كه ما آخرينش فرض كنيم خداى تعالى بعد از آن هم خواهد بود، چون گفتيم قدرتش احاطه به آن چيز دارد، هم به ما قبلش و هم به ما بعدش، پس آخر خدا است، نه آن چيزى كه ما آخرينش فرض كرديم، و هر چيزى را كه ما ظاهر فرض كنيم خدا ظاهرتر از آن است به خاطر احاطه‏اى كه قدرتش بر آن چيز دارد، و چون احاطه دارد پس از جهت ظهور هم ما فوق آن است، پس خدا ظاهر است، نه آن چيزى كه ما ظاهرش فرض كرديم، و همچنين هر چيزى كه باطن فرض شود خدا به خاطر احاطه قدرتش بر آن باطن‏تر از آن است، و ما وراى آن قرار دارد، چون او است كه آن چيز را باطن كرده، پس باطن هم خداست، نه آن چيزى كه ما باطنش فرض كرديم، پس معلوم شد كه خدا اول و آخر و ظاهر و باطن على الاطلاق است، و از اين صفات آنچه در غير خدا هست نسبى است نه على الاطلاق «1».

البته اين را هم بايد بدانيم كه اوليت خداى تعالى و آخريتش و همچنين ظهور و بطونش زمانى و مكانى نيست، و چنين نيست كه در ظرف زمان اول و آخر باشد، و گرنه بايد خود خدا جلوتر از زمان نباشد، و از زمانى و مكانى بودن منزه نباشد، و حال آنكه منزه از آن است، چون خالق زمان و مكان و محيط به تمامى موجودات است، بلكه منظور از اوليت و آخريت و همچنين ظاهر و باطن بودنش اين است كه: او محيط به تمام اشياء است، به هر نحوى كه شما اشياء را فرض و به هر صورت كه تصور بكنى (اگر فلان چيز را اول فرض كنى او به احاطه‏اش اول‏تر از آن است، اگر آخر فرض كنى او آخرتر است، اگر چيزى را ظاهر فرض كنى او ظاهرتر، و اگر باطن فرض كنى او باطن‏تر است، به همان دليلى كه گذشت).

پس از آنچه گذشت روشن گرديد كه اين اسماى چهارگانه يعنى اول و آخر و ظاهر و باطن چهار شاخه و فرع از نام" محيط" است، و محيط هم شاخه‏اى از اطلاق قدرت او است، چون قدرتش محيط به هر چيز است، ممكن هم هست نامهاى چهارگانه مورد بحث را شاخه‏هايى از احاطه قدرتش ندانيم، بلكه شاخه‏هايى از احاطه وجود او بگيريم، چون وجود او قبل از وجود هر چيز و بعد از وجود هر چيز است، او قبل از آنكه چيزى ثبوت پيدا كند ثابت بود، و بعد از آنكه هر چيز داراى ثبوتى فانى گردد باز هم ثابت است، او از هر چيز ديگرى نزديك‏تر و ظاهرتر است، و از ديد و درك اوهام و عقول هر صاحب عقلى از چيز ديگرى باطن‏تر و پنهان‏تر است.

و همچنين اسامى چهارگانه نامبرده به نوعى بر علم خداى تعالى بستگى و تفرع دارند «2». و به همين مناسبت است كه مى‏بينيم در ذيل آيه علم خدا را هم آورده مى‏فرمايد:
(1) فلان چيز نسبت به فلان چيز ديگر اول است، و آن ديگرى نسبت به سومى آخر است، و آن سومى نسبت به چهارمى ظاهر است، و آن چهارمى نسبت به پنجمى باطن است، هيچ موجودى در عالم سراغ نداريم كه على الاطلاق اول و يا آخر و يا ظاهر و يا باطن باشد." مترجم".
(2) براى اينكه هر چيزى راى كه ما اول فرض كنيم، قبل از وجودش خداى تعالى احاطه علمى به او داشته، پس خدا اول است نه آن چيز، و هر چه راى كه ما آخر فرض كنيم بعد از فنايش هم خدا احاطه علمى به آن دارد، پس باز خدا آخر است نه آن، و هر چه راى كه ما ظاهر فرض كنيم، خداى تعالى ظاهرتر از آن است، چون ظهور آن از خداست، و چگونه ممكن است از خود خدا ظاهرتر باشد و همچنين." مترجم".

ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 255

" وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ".
بعضى «1» از مفسرين اسماى چهارگانه را اينطور معنا كرده ‏اند كه: او اول است، براى اينكه قبل از هر چيز بوده، و آخر است چون بعد از هلاك و فناى هر چيز هست، و ظاهر است چون ادله‏اى بسيار بر وجودش دلالت مى‏كند، و باطن است چون عالم به تمامى اشياء هست، و احدى نيست كه از او داناتر باشد.
بعضى «2» ديگر گفته‏اند: اول يعنى بى‏ابتدا، و آخر يعنى بى‏انتها، و ظاهر يعنى بدون اقتراب، و باطن يعنى بدون احتجاب «3».
البته در اين ميان اقوال ديگرى نيز هست كه دلچسب نيست و لذا از نقل آنها صرفنظر كرديم.
" هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ" تفسير اين آيه در سوره اعراف و يونس و هود و فرقان و قاف گذشت.
" ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها" تفسير و بحث مفصل پيرامون معناى عرش در سوره اعراف آيه 54 گذشت، و در آنجا گفتيم كه" استواى بر عرش" كنايه است از شروع در تدبير ملك وجود «4»، و به همين جهت است كه دنبال استواى بر عرش مساله علم به جزئيات احوال موجودات آسمانى و زمين را ذكر كرده، چون علم از لوازم تدبير است.

" يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها"- كلمه" ولوج" كه مصدر فعل مضارع" يلج" است- به طورى كه راغب گفته- «5» به معناى داخل شدن چيزى در محلى تنگ است، و كلمه" عروج" به معناى بالا رفتن است، و معناى آيه اين
است كه: خداى تعالى از آنچه در زمين فرو مى‏رود و نفوذ مى‏كند از قبيل آب باران و تخم گياهان و غير اينها آگاه است، و نيز از آنچه كه از زمين سر بر مى‏آورد چون نباتات و حيوانات و آب خبر دارد، و از آنچه كه به زمين نازل مى‏شود چون بارانها و اشعه اجرام نورانى و ملائكه و غيره با اطلاع است، و از آنچه كه از زمين به طرف آسمان بالا مى‏رود مانند دودها و بخارها و ملائكه و اعمال بندگان با خبر است.
[احاطه، ملك و علم مطلق خداوند بر همه چيز و همه كس‏]

" وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ" او هر جا كه باشيد با شما است، براى اينكه به شما احاطه دارد، و در هيچ مكان و پوششى از او غايب نيستيد. در اينجا سؤالى پيش مى‏آيد، و آن اين است كه: خداى تعالى در هر حال بر ما احاطه دارد، و در هر زمان و مكان محيط به ما است، با اين فرض چرا تنها مساله مكان آمده، و چرا نفرمود:" و هو معكم اينما كنتم و فى اى زمان و اى حال كنتم- او با شما است هر جا و هر زمان و در هر حال كه باشيد"؟
در پاسخ مى‏گوييم: درست است كه احاطه خداى تعالى به ما تنها احاطه مكانى نيست، بلكه در همه احوال و اوقات نيز به ما احاطه دارد، ليكن از آنجايى كه معروف‏ترين ملاك در جدايى چيزى از چيزى ديگر و غايب شدنش از آن جدايى مكانى است، و هر كس بخواهد از كسى ديگر جدا شود، مكان خود را عوض مى‏كند، از اين جهت تنها معيت مكانى را ذكر كرد، و گرنه نسبت خداى تعالى به مكانها و زمانها و احوال يك نسبت است.

بعضى «1» هم گفته‏اند: مراد از اين معيت، معيت مجازى است، كه منظور از آن احاطه علمى است.
" وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ" اين آيه نظير فرع و نتيجه‏اى است كه بر مطالب قبل مترتب مى‏شود، كه مى‏فرمود: او با شما است هر جا كه باشيد، و او به هر چيزى عالم است، چون نتيجه حاضر بودن او نزد مردم و جدا نشدنش از ايشان و عالم بودنش به هر چيز اين است كه بيناى به اعمال ايشان نيز باشد، ظاهر اعمالشان را ببيند و باطن آن را كه همان نيت‏ها و مقاصد درونى ايشان است، ناظر باشد.

" لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ" با اينكه در سه آيه قبل فرموده بود:" لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ"، در اينجا نيز آن را
خاطر نشان كرد، و اين تكرار براى اين بود كه بهتر بفهماند مساله بازگشت به خدا مبتنى بر عموميت ملك او است، بار اول تنها مى‏خواست مالكيت خدا را افاده كند، و در نوبت دوم خواست اين ابتناء را بفهماند، هم چنان كه در آيه‏اى ديگر مى‏بينيم مساله معاد را با مالكيت خداى تعالى با هم آورده، مى‏فرمايد:" يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ" «1».

در جمله" وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ" كلمه" امور" جمع است، و چون الف و لام بر سر دارد و به اصطلاح ادبى جمع محلى به الف و لام است، افاده عموميت مى‏كند، همانطور كه در جمله" أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ" «2» نيز چنين است، در نتيجه هيچ چيز نيست مگر آنكه به سوى خدا برمى‏گردد، و هيچ كس نمى‏تواند او را از برگشتن به سوى خداى تعالى باز بدارد، و هيچ عاملى كه آن چيز را به سوى خدا برمى‏گرداند به جز اختصاص ملك به خدا نيست. ساده‏تر بگويم: تنها عاملى كه امور را به سوى خدا بر مى‏گرداند، اين است كه ملك عالم مختص به او است، پس امر و فرمان و حكمرانى هم تنها از آن او است.

در اين جمله و همچنين در جمله" وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ" كه قبلا بود با اينكه ممكن بود بفرمايد:" و اليه ترجع الامور" و" و هو بما تعملون بصير" لفظ اللَّه را ذكر كرد، و شايد وجه آن اين بوده باشد كه اين دو جمله مانند يك مثل معروف دلنشين شود، و دلها را براى تاثر از ياد روز قيامت و پاداشهاى بزرگى كه در قيامت به انفاق كنندگان در راه خدا مى‏دهند، و در آيات بعد ذكرش مى‏آيد آماده‏تر سازد.
" يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ"" ايلاج شب در روز" و" ايلاج روز در شب" به معناى اختلافى است كه شب و روز در كوتاهى و بلندى دارند، و اين اختلاف در دو نيم كره شمالى و جنوبى درست به عكس همند، در فصلى كه در نيم كره شمالى شب‏ها بلند است، در نيم كره جنوبى كوتاه است، و در فصلى كه در نيم كره شمالى شب‏ها كوتاه و روزها بلند است، در نيم كره جنوبى به عكس آن است، و مساله اختلاف شب و روز را در كلام خداى تعالى چند بار ديديم.

و مراد از" ذات الصدور" افكار پنهانى و نيات نهفته ‏اى است كه در سينه‏ ها جا گرفته
و از آنجا به بيرون نمى‏آيد، چون اين نيات منسوب به دلها است، و دلها هم در قفسه سينه‏ها قرار دارد، و اين جمله يعنى جمله" وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ" احاطه علم خداى تعالى به نيات درونى را بيان مى‏كند، هم چنان كه جمله" وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ" احاطه بينايى آن جناب به ظواهر اعمال آنان را بيان مى‏كرد.
بحث روايتى در الدر المنثور است كه احمد، ابو داوود، ترمذى (وى حديث را حسن دانسته) نسايى، ابن مردويه، و بيهقى (در كتاب شعب الايمان)، از عرباض بن ساريه روايت كرده‏اند كه گفت: رسول خدا (ص) همواره قبل از خواب سوره‏هايى كه در آغازش مساله تسبيح ذكر شده مى‏خواند و مى‏فرمود: در اين سوره‏ها آيه‏اى است كه از هزار آيه بهتر است «1».
مؤلف: اين روايت را از ابن ضريس از يحيى بن ابى كثير نيز از آن جناب نقل كرده «2».
و در كافى به سند خود از عاصم بن حميد روايت كرده كه گفت: شخصى از على بن الحسين (ع) از توحيد سؤال كرد، حضرت فرمود: خداى تعالى مى‏داند كه در آخر الزمان مردمى خواهند آمد اهل تعمق و تحقيق، و به همين جهت سوره" قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ" و آيات سوره حديد تا جمله" عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ" را نازل كرد، و اگر كسى بخواهد در معارف توحيد بيش از اين كنجكاوى كند هلاك و گمراه مى‏شود «3».

ﺧﻄﺒﻪ 178-ﺩﺭ ﺻﻔﺎﺕ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
ﺧﺪﺍﺷﻨﺎﺳﻲ ﻫﻴﭻ ﻛﺎﺭﻱ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻛﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﺭﺩ, ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﻭ ﺩﮔﺮﮔﻮﻧﻲ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ, ﻭ ﻣﻜﺎﻧﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻧﻤﻲ ﮔﻴﺮﺩ, ﻫﻴﭻ ﺯﺑﺎﻧﻲ ﻗﺪﺭﺕ ﻭﺻﻒ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ, ﻭ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﺨﻔﻲ ﻭ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ, ﻧﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻗﻄﺮﺍﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺁﺑﻬﺎ, ﻭ ﻧﻪ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﺁﺳﻤﺎﻥ, ﻭ ﻧﻪ ﺫﺭﺍﺕ ﺧﺎﻙ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﮔﺮﺩﺑﺎﺩﻫﺎ ﺩﺭ ﻫﻮﺍ, ﻭ ﻧﻪ ﺣﺮﻛﺎﺕ ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺮ ﺳﻨﮕﻬﺎﻱ ﺳﺨﺖ, ﻭ ﻧﻪ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺘﮕﺎﻩ ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺭﻳﺰ ﺩﺭ ﺷﺒﻬﺎﻱ ﺗﺎﺭ. ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﻣﻜﺎﻥ ﺭﻳﺰﺵ ﺑﺮﮒ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ, ﻭ ﺣﺮﻛﺎﺕ ﻣﺨﻔﻴﺎﻧﻪ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﻲ ﺩﻫﻢ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺍﻟﻠﻪ, ﺧﺪﺍﻳﻲ ﻧﻴﺴﺖ, ﻫﻤﺘﺎﻳﻲ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺷﻚ ﻭ ﺗﺮﺩﻳﺪﻱ ﺩﺭ ﺍﻭ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ, ﺩﻳﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻢ, ﻭ ﺑﻪ ﺁﻓﺮﻳﺪﮔﺎﺭﻱ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ, ﮔﻮﺍﻫﻲ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻧﻴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍﺳﺖ, ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻭ ﭘﺎﻙ, ﻳﻘﻴﻦ ﺍﻭ ﺧﺎﻟﺺ, ﻭ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﺍﻭ ﮔﺮﺍﻧﺴﻨﮓ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﻲ ﺩﻫﻢ ﻛﻪ ﻣﺤﻤﺪ (ﺹ) ﺑﻨﺪﻩ ﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﺳﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ (ﺹ) ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺸﺮﻳﺢ ﺣﻘﺎﺋﻖ ﺁﻳﻴﻦ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ, ﻭ ﺑﻪ ﺍﺭﺯﺷﻬﺎﻱ ﻭﻳﮋﻩ ﺍﺧﻼﻗﻲ ﮔﺮﺍﻣﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪ. ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﺭﺳﺎﻟﺘﻬﺎﻱ ﻛﺮﻳﻤﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪ, ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺍﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ, ﻭ ﺗﺎﺭﻳﻜﻴﻬﺎﻱ ﺟﻬﻞ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻫﻲ ﺑﺎ ﻧﻮﺭ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺭﻓﺖ.
ﺭﻭﺵ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﺩﻧﻴﺎ ﺍﻱ ﻣﺮﺩﻡ! ﺩﻧﻴﺎ ﺁﺭﺯﻭﻣﻨﺪﺍﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺮﻳﺐ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ, ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻴﻔﺘﮕﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺍﺭﺯﺷﻲ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﻴﺴﺖ, ﻭ ﺁﻥ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺷﻮﺩ ﻣﻐﻠﻮﺏ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ! ﻫﺮﮔﺰ ﻣﻠﺘﻲ ﺍﺯ ﻧﺎﺯ ﻭ ﻧﻌﻤﺖ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﺸﺪﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻛﻴﻔﺮ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ, ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺳﺘﻢ ﺭﻭﺍ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﺭﺩ, ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﺰﻭﻝ ﺑﻼﻫﺎ, ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻧﻌﻤﺘﻬﺎ, ﺑﺎ ﺩﺭﺳﺘﻲ ﻧﻴﺖ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﺧﺪﺍ ﺯﺍﺭﻱ ﻛﻨﻨﺪ, ﻭ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﻬﺎﻱ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻋﻔﻮ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ, ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺸﺖ, ﻭ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﻓﺴﺎﺩﻱ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﻣﻦ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺗﺮﺳﻨﺎﻛﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻟﺖ ﻭ ﻏﺮﻭﺭ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ, ﭼﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻳﻲ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺷﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﻗﺎﺑﻞ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻧﺒﻮﺩ. ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻲ ﺧﻮﺩ ﺍﺻﻼﺣﺎﺗﻲ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﻳﺪ, ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ, ﻭﻇﻴﻔﻪ ﻣﻦ ﺟﺰ ﺗﻼﺵ ﻭ ﻛﻮﺷﺶ ﺩﺭ ﺍﺻﻼﺡ ﺍﻣﻮﺭ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ, ﺍﮔﺮ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ, ﺑﻲ ﻣﻬﺮﻳﻬﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻣﻲ ﻛﺮﺩﻡ, ﺧﺪﺍ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮔﺬﺷﺖ ﺑﺒﺨﺸﺎﻳﺪ.

ویرایش بوسیله کاربر 1393/10/11 11:09:41 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

سمیرا گودرزی Offline
#7 ارسال شده : 1400/03/09 09:08:32 ق.ظ
سمیرا گودرزی

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1399/06/17
ارسالها: 112
Iran (Islamic Republic Of)
مکان: تهران

*پیشگفتار سوره حدید*
سورة حديد در پنجمين سال هجرت در مدينه نازل شده است. در اين سال غزوة خندق [جنگ احزاب]، كه بزرگترين ائتلاف يهود و مشركين عليه مسلمانان به شمار مي‌رفت ، اتفاق افتاد و شهر مدينه قريب يك ماه در محاصرة دشمن قرار گرفت. جنگ با يهوديان «بني‌قريضه» نيز به دنبال همين نبرد انجام شد. از طرفي پيام‌هاي اين سوره را مي‌توان به عنوان مقدمه‌چيني و زمينه‌سازي وقايع سال بعد [ششم هجري] تلقي كرد كه سنه «استئناس» [ريختن ترس] ناميده شده و مسلمانان در طول يك سال حداقل 4 غزوه و 24 سريه را پشت سر گذاشتند [حدود يك سوم كل جنگ‌هاي پيامبر]. بي‌جهت نيست اين سوره «حديد» [آهن] نام گرفته كه با آن مي‌توان زره و سپر و شمشير و ساير آلات جنگي ساخت و در معناي لغوي آن «حديد» تيزي و بُرندگي است كه در مورد زخم زبان «سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَهٍ حِدَاد» [احزاب 19] و تيزبيني «فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيد» [ق 22] به كار رفته است. حضرت داود(ع) نيز به فضل الهي به ذوب آهن آگاهي يافته بود و زره‌هاي دقيق و حساب شده‌اي مي‌ساخت «...وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» [سبا 10 و 11].

اما محور اين سوره، نه اصل جهاد، بلكه انفاق و صدقات براي تأمين هزينه‌هاي دفاعي در روزگاري است كه سازمان منظم ارتشي، سرباز وظيفه و كادر موظف به شكل امروزي وجود نداشت و بودجه و خزانه‌اي هم براي تأمين مخارج جنگي در اختيار نبود. بنابراين بسيج همگاني به هنگام خطر و شركت عموم مردم در تدارك آذوقه سپاه ضروري به شمار مي‌رفت. چنين عملي را قرآن با عنوان «اِنفَاق فِي سَبِيلِ الله» معرفي كرده و هر كجا كلمة انفاق با «سَبِيلِ الله» تركيب شده همين مفهوم را مي‌رساند. به اين ترتيب در اين سوره تأكيد فراواني بر: انفاق، صدقات، قرض‌الحسنه، و از جهت منفي: بُخل، آرزوهاي نفساني و بهره‌هاي دنيايي شده است.

شش آيه نخست اين سوره از مهمترين فرازهاي توحيدي قرآن است كه در فضيلت آن سخنان نغزي از اهل بيت پيامبر(ص) نقل شده و جا دارد بسيار مورد تأمل و تدبّر تلاوت كنندگان قرار گيرد. اين شش آيه شامل 20 وصف از صفات ذات ذوالجلال و الاكرام خدا و جلوه‌هايي از افعال او در جهان هستي است كه با 20 نام نيكو مزيّن گشته است [الله 3 بار، عليم 2 بار، عزيز، حكيم، قدير، اول، آخر، ظاهر، باطن، بصير و نيز 7 بار «هو» در اشاره به او]. اين آيات و نيز دو آية انتهاي سوره حشر و سوره توحيد مهمترين مباحث توحيد را تشكيل مي‌دهند.

اين شش آيه به طور خلاصه و اجمال به شش اصل توحيدي اشاره دارند:
1- تسبيح همة موجودات جهان براي خداوند فرادست فرزانه،
2- حاكميت امر خدا در چرخة حيات و مرگ و قدر و اندازة مترتب پديده‌ها،
3- اول و آخر، ظاهر و باطن، و عليم بودن خدا بر همه چيز،
4- آفرينش جهان هستي در شش دوران و علم و بصيرت خدا بر حركات پديده‌ها،
5- حاكميت امر او در آسمان‌ها و زمين و سير امور آنها،
6- علم او بر تغييرات شبانه روزي و جريان نور در طبيعت.

📚تفسیر آقاے بازرگان
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 0.586 ثانیه ایجاد شد.