رتبه: Administration
گروه ها: Administrators, Moderator, member تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 421
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
|
ترجمه،تفسير و تدبر و قهم سوره الحاقه:درس سوره حاقه چيست؟ مراد از ادراك ماالحاقه چيست؟
بـسـم اللّه الرحـمـن الرحـيـم
الحـاقـه (1) ما الحاقه (2) و ما ادرئك ما الحاقه (3))
آن روزى كه مسلما واقع مى شود (1). چه روز واقع شدنی! ؟ (2). چه تو را آگاه کرده كه آن روز تحقق يابنده چيست (3).
:small_orange_diamond: درب پاراگراف اول : آیات ۱ تا ۳
وقوع قیامت با حوادث ناشناخته اش قطعی است وجای هیچ تردیدی ندارد.
كذبت ثـمـود و عـاد بـالقـارعـه (4) فـامـا ثمود فاهلكوا بالطاغيه (5) و اما عاد فاهلكوا بريح صـرصـر عـاتـيـه (6) سـخـرها عليهم سبع ليال و ثمانيه ايام حسوما فترى القوم فيها صـرعـى كـانـهـم اعـجاز نخل خاويه (7). فهل ترى من باقيه (8) و جاء فرعون و من قبله و المـوتـفـكت بالخاطئه (9) فعصوا رسول ربهم فاخذهم اخذه رابيه (10) انا لما طغا الماء حملناكم فى الجاريه (11) لنجعلها لكم تذكره و تعيها اذن واعيه (12)
قوم ثمود و عاد قيامت كبرى و عذاب كوبنده را تكذيب كردند (4). اما قوم ثمود به وسيله صيحه (و يا زلزله ) يا صاعقه هلاك شدند (5). و امـا قـوم عـاد بـه و سـيـله بـادى بـسـيـار سرد و تند و طغيانگر و ويران ساز به هلاكت رسيدند (6). خـداونـد آن را هـفـت شـب و هشت روز بر آنان مسلط كرد تو (اگر آنجا بودى ) آن مردم را درآن به خاک افتاده می دیدی ، گویی آنها تنه های نخل فروافتاده اند(7) آن وقت مى پرسيدى آيا احدى از اين قوم باقى ماند؟ (8). فرعون و ياغيان قبل از او و قراء قوم لوط هم از راه عبوديت خطا رفتند (9). در نـتيجه فرستاده پروردگارشان را نا فرمانى نمودند پس خداى تعالى ايشان را به عقوبتى بس شديد بگرفت (10). (در داسـتـان نـوح ايـن مـا بـوديـم كـه ) شـمـا را در هـنـگـامـى كه آب طغيان كرد بر كشتى نشانديم (11). تا آن را براى شما مايه تذكر و براى آيندگان عبرت گير مايه عبرت قرار دهيم (12).
:small_orange_diamond: درب پاراگراف دوم : آیات ۴ تا ۱۲
از سرنوشت تکذیب کنندگان پیشین ومخالفان با پیامبران که گرفتاری وهلاکت درعذاب الهی را دریافتند، ونجات اجداد خودتان که ایمان آوردند ،درس عبرت گیرید ودست از تکذیب بردارید.
فـاذا نـفـخ فـى الصـور نـفـخـه وحـده (13) و حـمـلت الارض و الجبال فدكتاد كه وحده (14) فيومئذ وقعت الواقعه (15) و انشقت السماء فهى يومئذ واهيه (16) و الملك على ارجائها و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانيه (17) يومئذ تعرضون لا تـخـفـى مـنـكـم خـافـيـه (18)
پس زمانى كه نفخه واحده اى در صور دميده شود(13). و قـدرت الهـى بـر زمين و كوهها احاطه يافته آن را در يك لحظه متلاشى و زير و رو كند (14). آن وقت است كه واقعه قيامت رخ مى دهد! (15). و آسـمـان مـى شـكـافـد كـه در چـنـيـن روزى صـولت و رفـعـتـش مبدل به ضعف مى گردد (16). و فـرشـتـگـان در پـيـرامـون آن ايـسـتـاده عـرش پـروردگـارت را آن روز هـشـت نـفـر حمل مى كند (17). آن روز هـمگى شما بر خدا عرضه مى شويد و از شما هيچ سر پنهانى بر خدا مخفى نمى ماند (18).
:small_orange_diamond: درب پاراگراف سوم : آیات ۱۳ تا ۱۸
درآن روز با رخداد وقایع هولناک ودگرگون کننده اش برای مشاهده اعمالتان در پیشگاه الهی حاضر خواهید شد!. فـامـا مـن اوتـى كـتـبـه بـيـمـيـنـه فـيـقـول هـاوم اقـروا كتابيه (19) انى ظننت انى ملق حسابيه (20) فهو فى عيشه راضيه (21) فـى جـنـه عـاليـه (22) قـطـوفها دانيه (23) كلوا و اشربوا هنيا بما اسلفتم فى الايـام الخـاليـه (24) و امـا مـن اوتـى كـتـابـه بـشـمـاله فـيـقـول يـا ليـتـنـى لم اوت كتبيه (25) ولم ادر ما حسابيه (26) يا ليتها كانت القاضيه (27) مـا اغـنى عنى ماليه (28) هلك عنى سلطنيه (29) خذوه فغلوه (30) ثم الجحيم صلوه (31) ثـم فـى سـلسـله ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه (32) انه كان لا يومن باللّه العظيم (33) و لا يـحـض عـلى طـعـام المـسـكين (34) فليس له اليوم هيهنا حميم (35) و لا طعام الا من غسلين (36) لا ياكله الا الخطون (37)
اما كسى كه نامه عملش را به دست راستش داده باشند از خوشحالى فرياد مى زند بياييد نامه ام را بخوانيد كه به سعادتم حكم مى كند (19). من در دنيا يقين داشتم كه روزى حسابم را مى بينم (20). پس اوعيشى است كه از آن خشنود است (21). در بهشتى است داراى مرتبتى بلند (22). ميوه هاى رسيده اش نزديك (23). بـخـوريـد و بـنـوشـيـد كـه گـوارايـتـان بـاد بـه خـاطـر آن اعمال نيكى كه در ايام گذشته كرده بوديد (24). و امـا كـسـى كه نامه عملش را به دست چپش داده باشند مى گويد اى كاش نامه ام را به من نداده بودند (25). و حسابم را نمى ديدم كه چيست (26). اى كاش همان مرگ اولى نابودم كرده بود (27). نه مالم امروز به دردم خورد (28). نه قدرتم بجاى ماند (29). (پـس خـطـاب مـى رسـد) بـگـيـريـد او را و دست و پايش را ببنديد (30). و سپس در آتشش افكنيد (31). و آنگاه او را به زنجيرى كه طولش هفتاد ذراع است ببنديد (32). كه او در دنيا به خداى عظيم ايمان نمى آورد (33). و بر اطعام مسكين تشويق نمى كرد(34). در نتيجه امروز در اينجا هيچ دوستى حمايت كننده ندارد (35). و به جز چرك و خون دوزخيان هيچ طعامى ندارد (36). چرك و خونى كه خوراك خطاكاران است و بس (37).
:small_orange_diamond: درب پاراگراف چهارم : آیات ۱۹تا ۳۷
پس گروهی که با ایمان به خدا وروز جزا ،نیکوکاری را در پیش گرفتند به پاداش اعمالشان وگروهی که تکذیب کرده وخیرخواه دیگران نبودند ، به جزای عملشان خواهند رسید.
فـلا اقـسـم بـمـا تـبـصـرون (38) و مـالا تـبـصـرون (39) انـه لقـول رسـول كـريـم (40) و مـا هـو بـقـول شـاعـر قـليـلا مـا تـومـنـون (41) و لا بـقـول كـاهـن قـليـلا مـا تـذكـرون (42) تـنـزيـل مـن رب العـالمـيـن (43) و لوتقول علينا بعض الاقاويل (44) لاخذنا منه باليمين (45) ثم لقطعنا منه الوتين (46) فـمـا مـنكم من احد عنه حاجزين (47) و انه لتذكره للمتقين (48) و انا لنعلم ان منكم مكذبين (49) و انـه لحـسـره على الكفرين (50) و انه لحق اليقين (51) فسبح باسم ربك العظيم (52)
(هـر چـنـد حـاجـتـى بـه سوگند نيست با اينحال ) سوگند به همه آنچه كه شما مى بينيد (38). و آنچه نمى بینيد (39). كه قرآن سخن رسول بزرگوارى است (40). و هرگز سخن يك شاعر نيست راستى چرا كم هستند ايمان آورندگان شما (41). سخن كاهن هم نيست و چه اندك هستند تذكر پذيران شما (42). بلكه نازل شده از ناحيه پروردگار عالم است (43). و اگر پيامبر حتى يك كلمه از پيش خود جعل كند و به ما نسبت دهد (44). با دست تواناى خود او را مى گيرم (45). و سپس او را هلاك مى كنيم (46). آن وقت كسى از شما نمى تواند جلو ما را از او بگيرد (47). و باز سوگند مى خورم كه قرآن مايه تذكر مردم با تقوى است (48). و ما مى دانيم كه بعضى از شما تكذيب كننده ايد (49). و همين قرآن مايه حسرت كافران است (50). و محققا حق اليقين است (51). پس به نام پروردگار عظيمت تسبيح گوى و نام او را منزه بدار (52).
:small_orange_diamond: درب پاراگراف پنجم : آیات ۳۸ تا ۵۲
این سخن حق پروردگارتان (قرآن ) ورهبری وهدایت پیامبرتان را تکذیب نکنید که گمراه وگرفتار خواهید شد.
:beginner: درس سوره :
وقوع قیامت وجزا وپاداشش (بر اعمالتان) حق است ، وازآن راه گریزی نیست تاریخ اسلافتان نیز گواه بر عدالت پروردگارتان در نابودی مکذبان ونجات مومنان است پس دست از تکذیب بردارید وهدایت قرآن وپیامبرتان را پذیرا باشید .كلمات كليدي: فهم درس سوره حاقه ادراك قيامت الحاقه ویرایش بوسیله کاربر 1397/10/22 10:42:49 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Administration
گروه ها: Administrators, Moderator, member تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 421
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
|
تدبر و فهم سوره حاقه:
1-منظور از حاقه چيست؟حاقه يعني چه؟
"مراد از كلمه ((الحاقه )) روز قيامت كبرى است و اگر به اين نامش ناميد، براى اين بود كه روزى است حق و ثابت ، و غير قابل تخلف و ترديد ناپذير، و كلمه ((الحاقه )) از مصدر حق است ، كه به معناى ثابت و مقرر واقعى است ،
و كلمه ((ما)) در جمله ((ما الحاقه )) استفهامى است كه به منظور بزرگ شمردن قيامت آمده ، (در فارسى هم مى گوييم فلانى دانشمند است و چه دانشمندى ) و درست به همين بود كه با آوردن ضمير اكتفا نكرد، و نفرمود: ((الحاقه و ما هى )) بلكه دو باره كلمه ((الحاقه )) را تكرار كرد. و اين جمله استفهاميه خبر است براى كلمه ((الحاقه )).
بنابر اين ، جمله ((الحاقه ما الحاقه )) به غير از بزرگداشت قيامت چيز ديگرى نمى خواهد بفهماند، و با تكرار نام آن اين تفخيم و بزرگداشت را افاده مى كند"
از تفسير الميزان
حيق: احاطه. فرا گرفتن. وَ حٰاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذٰابِ غافر: ۴۵ آل فرعون را عذاب بد فرا گرفت در اقرب الموارد هست «حاق به حيقا: احاطه به» وَ لٰا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلّٰا بِأَهْلِهِ فاطر: ۴۳ حيلۀ بد احاطه نميكند و نميرسد مگر اهل آنرا.
«الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ وَ مٰا أَدْرٰاكَ مَا الْحَاقَّةُ حاقّه: ۱- ۳ حاقّة يكي از نامهاي قيامت است و شايد بواسطۀ ثابت و حتمي بودن حاقّة گفته شده است در مجمع گويد، «حقّة و حاقّة» هر دو بيك معني است. و تأنيث آن بواسطۀ موصوف است مثل الساعة الحاقّة و شايد تاء براي مبالغه باشد. در علّت اين تسميه وجوه ديگري نيز گفته اند ولي وجه فوق از همه بهتر است چنانكه در تعبير ديگر آمده إِذٰا وَقَعَتِ الْوٰاقِعَةُ لَيْسَ لِوَقْعَتِهٰا كٰاذِبَةٌ كاذبة نبودن همان حاقة و حتمي بودن است يعني اين خبر مطابق واقع است.
کتاب قاموس قرآن
حاق از ریشه حیق: ميان حوق و حيق، اشتقاق اكبر است و معنايشان بر اساس آنچه كه از كلام عرب فهميده ميشود، عبارت است از، اينكه واوي آن به معناي إحاطَة و يائي آن به معناي نزول است و اين با ماده دو لفظ همان-گونه كه در حَيف گفتيم، موافق است؛ زيرا مقتضاي حرف ياء، انخفاض است كه با نزول سازگاري دارد. اين دو مفهوم در كلام عرب باهم تلفيق شده است و به مناسبت إحاطَة، بر جارو زدن خانه اطلاق ميشود؛ زيرا آن عبارت است از زير نظر قرار دادن خانه و پاكيزه كردن آن و تدبير و احاطه بر چيزهايي است كه در آن باشد. بنابراين اصل واحد در اين ماده، نزول همراه با قيد احاطه و سلطه است و معناي آن مطلق نزول و مطلق احاطه نيست و به همين خصوصيت در كلام الله مجيد استعمال شده است.وَ لا يَحيقُ المَكرُ السَّيِّئُ اِلّا بِاَهلِهِ (سورۀ مباركۀ فاطر آيه 43) يعني مكر بد، جز بر كسي كه اهل مكر است، احاطه نمييابد و نازل نميشود.
حقّ از ریشه حقّ: عبارت است از ثبوت، همراه با مطابقت آن با واقع، و اين قيد در مفهوم همه مصاديقش در نظر گرفته شده است.الحاقَّةُ (سورۀ مباركۀ حاقه آيه 1)تعبير به صيغه فاعل، به حدوث و وقوع آن در آينده، اشاره دارد و اين با كلمات حقّ و حقيق كه به واسطه صيغهشان -كه صفت مشبههاند- بر ثبوت بالفعل و در حال حكم دلالت دارند، متفاوت است.
کتاب التحقیق فی کلمات القران
2-منظور از طاغيه در ايه فاما ثمود فاهلكوا بالطاغيه چيست؟
و در اينكه مراد از طاغيه چيست ، آيا صيحه آسمانى است و يا زلزله است و يا صاعقه ؟ آيات قرآن مختلف است ، در سوره هود سبب هلاكتشان را صيحه دانسته ، فرموده : ((و اخذ الذين ظلموا الصيحه )) و در سوره اعراف زلزله دانسته فرموده :((فاخذتهم الرجفه )) و در حم سجده صاعقه دانسته فرموده : ((فاخذتهم صاعقه العذاب الهون )).
بعضى گفته اند: كلمه ((طاغيه )) مانند كلمه ((طغيان )) و كلمه ((طغوى )) مصدر است ، نه اسم فاعل . و معناى آيه اين است كه : اما ثمود به سبب طغيانشان هلاك شدند. آيه شريفه ((كذبت ثمود بطغويها)) نيز مويد اين سخن است . و ليكن وجه اول با سياق آيات بعدى مناسب است ، چون آيات بعد در مقام بيان كيفيت هلاكت آنان است ، كه از ميان چند طريقه اهلاك زير يعنى اهلاك به وسيله باد، و يا اخذ رابيه و شديد، و يا طغيان آب ، با كدام طريق هلاك شدند
ترجمه تفسير الميزان جلد 19 صفحه 655
3-منظور از اينكه عرش خدا را 8 نفر حمل مي كنند چيست؟
"حاملين عرش خدا در قيامت و تعداد آنها
و ضمير هم در جمله ((و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانيه )) به طورى كه از مقتضاى سياق ظاهر مى شود به ملائكه برمى گردد. ولى بعضى گفته اند به همه خلائق برمى گردد.
و از ظاهر كلام خداى تعالى برمى آيد كه عرش در آن روز حاملينى از ملائكه دارد، همچنان كه از ظاهر آيه زير نيز اين معنا استفاده مى شود مى فرمايد: ((الذين يحملون العرش ومن حوله يسبحون بحمد ربهم و يومنون به و يستغفرون للذين آمنوا))، و در روايات آمده كه اين حاملان عرش چهار فرشته اند، و از ظاهر آيه مورد بحث برمى آيد حاملان عرش در آن روز هشت نفرند، و اما اينكه اين چهار نفر و يا هشت نفر از جنس ملائكه بودند، و يا غير ايشان ؟ آيه شريفه ساكت است ، هر چند كه سياق آن از اشعار به اينكه از جنس ملك مى باشند، خالى نيست . ممكن هم هست - همانطور كه اشاره كرديم - غرض از ذكر انشقاق آسمان ، و بودن ملائكه در اطراف آن ، و اينكه حاملين عرش در آن روز هشت نفرند، اين باشد كه بفرمايد در آن روز ملائكه و آسمان و عرش براى انسان ها ظاهر مى شوند، همچنان كه قرآن در اين باره فرموده : ((و ترى الملائكه حافين من حول العرش يسبحون بحمد ربهم )).
الميزان
"عرش خداوند و حاملان آن چنانکه عرض کردیم، ما هیچ راهی برای درک مفاهیمی مانند قیامت و آخرت و ملائکه و جن و ملکوت آسمان¬ها و امثال آن نداریم جز اینکه در قرآن مطالبی به زبان «مثال» و به زبان سمبلیک برای «تقریب به ذهن» آمده. از این نوع است عرش خدا که یک «اتاق فرماندهی» (مانند عرشه کشتی) نیست که خداوند منحصراً از آنجا امور جهان را اداره کند، و نیز این¬طور نیست که هشت دستگیره داشته باشد و هشت «نفر» آن دستگیره¬ها را گرفته و بالای «سر» خود نگهدارند و به این طرف و آن طرف «حمل» کنند، بلکه به این معنی است که فرماندهی خداوند مستند به هشت مؤلفه است.
مثلاً هر فرماندهی را در نظر بگیرید در عناصر فرماندهی او عناصری را تشخیص می¬دهید، مثلاً یک فرمانده با قدرت است و فرمانش نافذ است و یک فرمانده حکیم است و از روی علم و حکمت فرمان می¬دهد و طبعاً فرمان او هم نافذ خواهد بود و یک فرمانده علاوه بر آنها عادل هم هست. طبعاً فرماندهی خداوند هم لااقل به این سه مؤلفه (علم و عدل و قدرت) استوار هست، و از آیه فهمیده می¬شود پنج مؤلفه دیگر هم دارد که ما فعلاً تصوری از آنها نداریم، مثلاً اینکه فرموده «کتب علی نفسه الرحمه» معلوم می¬شود چهارمین مؤلفه عرش الهی رحمت است، و چهار مؤلفه دیگر را هم باید از اسماء الهی استخراج کنیم یا در آیات دیگر تدبر کنیم و بفهمیم، خلاصه اینکه مفهوم آیه 17 این است که فرماندهی خداوند در روز قیامت بر 8 اسم از اسماء الهی (که نسبت به اسماء دیگر اصلی¬تر هستند) استوار است.
ملائکه «بر کناره¬ های» آن
موضوع تیتر فوق نیز که در ابتدای آیه 17 آمده، از نوع همان چیزهائی است که فوقاً درباره «عرش» دیدیم. ضمیرِ «آن» در آیه 17 به چه چیزی اشاره دارد؟ البته چنانکه اهل ادبیات می¬گویند ضمیر به نزدیک¬ترین مرجع اشاره دارد و طبق همین قاعده باید اشاره ضمیر «آن» به آسمان باشد. یعنی «ملائکه بر کناره¬های آسمان» هستند.
اگر موضوع را اینطور ببینیم، به طور طبیعی نتیجه¬اش این می¬شود که «عرش» محاط در آسمان است و آسمان محیط بر عرش باشد، که غلط اندرغلط است. لذا بهتر است اینطور تصور کنیم که ملائکه «بر کناره¬های» عرش باشند و خود عرش هم بر هشت اصل رحمت و علم و قدرت و عدالت و ... محمول باشد."
از تفسير اقاي گنجه اي
وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ و فرشتگان [نيروهای كارگزار هستی] بر كرانههای آسمان قرار دارند و در آن روز عرش پروردگارت را هشت [نيرو] بر دوش دارند الان 4 نيروي اصلي داريم در ان زمان،8 نيرو خواهد بود.روايتي هم در اين زمينه هست.
تفسير اقاي عبدالعلي بازرگان
من با توجه به روايتي كه ميگويد هريك از چهارفرشته قوه اي خواسته اند يكي قوه آب كه عرش بر آن است و دومي قوه آسمانها و سومي قوه زمين و چهارم قوه بادها و نيز اينكه اين فرشته ها پاي در تخوم ارض هفتم و كتف ها برفراز اسمان هفتم است
و نيز ساير اوصافي كه نقل شده
انها را همان علل عاليه و معنوي عناصر اربعه يافته ام ( طبق اصول حكمي علل مادي بايد به يك علت غيرمادي منتهي شود و مثلا فرشته موكل برباران اسماعيل نام دارد ووو) كه اساس همه توجيه و تاويل و تفسير پديده ها در حوزه انسان كبير و عالم صغير برين عناصر است( هنوز كاربرد اين چهار عنصر پايايي و روايي دارد خصوصا در طب قديم و رمل و نمونه جالبش ذكر انها در پرچم كره جنوبي است) اما جناب بازرگان بدرستي حدس زده اند در قيامت كه نظام فعلي عالم متحول ميشود اين چهار به هشت تبديل ميشود: إِنَّهُمُ الْیَوْمَ أَرْبَعَهٌ فَإِذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ أَیَّدَهُمْ بِأَرْبَعَه آخَرِیْنَ، فَیَکُوُنوَن ثَمانِیَهً
در پاره ای دیگر از احادیث آمده:حاملان عرش الهی، چهار نفر از اولین (یعنی نوح، ابراهیم، موسی و عیسی علیهم السلام) و چهار نفر از آخرین (یعنی محمد صلی الله علیه و آله، علی، حسن و حسین علیهم السلام) هستند و معنای حامل عرش بودن، حامل علم بودن است. و از امام صادق علیه السلام روایت شده که مقصود از عرش، علم است و حاملان آن هشت نفرند که چهار نفر از ما و چهار نفر از کسانی هستند که خدا خواسته است و از امام علی علیه السلام روایت شده که حاملان عرش الهی دانشمندان هستند که خدا علمش را به آنان آموزش داده است و از امام رضا علیه السلام روایت شده که عرش خدا اسم علم و قدرت است. از این دسته اخیر احادیث استفاده می شود که عرش حضرت رحمن که کنایتی است از مرکز زمان داری و تدبیر عالم هستی، با علم و قدرت الهی پیوند دارد و حاملان عرش، حاملان علم خدایند که در صدر آنها پیامبران و پیشوایان پاک آخرین دین الهی اند، با این حال، گروهی از فرشتگان نیز ایشان را در این مأموریت خطیر همراهی می کنند.
اقاي دكتر موذن
حاقه:١٧ یعنی فرشته بر اطراف و اکناف زمین گماشته گردد و گریزی نخواهید داشت، و تخت سرورت را دو برابر نگهدارنده باشد(چون تخت (ثابت یا روان) معمولن ۴ پایه دارد. ۸ یعنی مضاعف.( و دیگر سستی و چشمپوشی نخواهید دید!
اقاي فرزين
رجا: جانب. طرف (مفردات، مجمع) جمع آن ارجاء است «وَ الْمَلَكُ عَليٰ أَرْجٰائِهٰا» حاقه: ۱۷. ضمير «ها» به سماء بر ميگردد يعني ملائكه آنروز در اطراف آسمان هستند اين آيه نظير آنست كه دربارۀ قيامت آمده «وَ تَرَي الْمَلٰائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ» زمر: ۷۵. در «عرج» انشاء اللّه خواهد آمد كه ملائكه تا روز قيامت در ميان آسمانند و پيوسته بالا ميروند و روز قيامت بكنارههاي آسمان ميرسند. در نهج البلاغه خطبۀ اول آمده «ثمّ انشأ سبحانه فتق الاجواء و شقّ الارجاء» ناگفته نماند اين كلمه تنها يكبار در قرآن مجيد آمده است.
[قاموس قران - رجا: ؛ ج ۳، ص: ۶۶ - صفحه۷۷۰]
ویرایش بوسیله کاربر 1398/05/09 10:29:45 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,905
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم سوره حاقه: پرسش وپاسخ در تفسیر سوره حاقه:نامه های اعمال در اخرت،چگونه هستند؟
1-مصداق رسول کریم در ایه 40 چیست؟
پاسخ 1:بعضى گفته اند: مراد از رسول كريم ، جبرئيل است . ليكن سياق آن را تأييد نمى كند، براى اينكه اگر مراد جبرئيل بود جا داشت بفرمايد: اين قرآن را شيطانها نازل نكرده اند،همان طور كه در سوره شعرا اينطور فرمود، علاوه بر اين آيه بعدى كه مى فرمايد: ((و لو تقول علينا بعض الاقاويل ))، و همچنين آيات بعدش كه سخن از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) دارد با اين احتمال مناسبت دارد، كه منظور از رسول كريم ، پيامبر عظيم الشان باشد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 19 صفحه 675
پاسخ 2:المیزان در آیه 40 مصداق «رسول کریم» را پیامبر اسلام (ص) گرفته ، که خطا است و صحیحش جبرئیل است که همین تفسیر در سوره تکویر همین رسول کریم را جبرئیل دانسته. موضوع به جبرئیل بهتر میخورد تا پیامبر (ص) و علت این خطا یکی در نظر نگرفتن ترتیب نزول و یکی خطای عادی تفسیری است .
از تفسیسر اقای گنجه ای
2-منظور از نامه اعمال چیست؟نامه های اخرتی از چه جنس و نوعی هستند؟
این چه نوع «نامه» ایست که همه افراد انسانی، اعم از اینکه در دنیا با سواد یا بیسواد بوده¬اند، و یا اینکه متعلق به ملیت¬ها و فرهنگ¬های کاملاً متفاوت بوده¬اند، در گرفتن و خواندن و درک مفاهیم آن مشکلی ندارند؟ «نامه» مذکور قاعدتاً نباید از جنس نامه¬هائی که ما به آنها عادت داریم بوده باشد پس باز هم سؤال می¬کنیم که نامه¬ مذکور چه می¬تواند باشد؟
در سوره زلزال در آیه 6 خوانده¬ایم که «یُروا اعمالهم» یعنی «اعمالشان به آنها نمایانده می¬شود» بنابراین نامه مورد بحث باید این عنصر را داشته باشد. در سوره قارعه می¬خوانیم « هر کس که موازین او سنگین باشد ...» (آیه 6) و «هر کس که موازین او سبک شده باشد ...». (آیه 8)، لذا این نکته¬ها نیز باید در نامه¬ مذکور وجود داشته باشد. یعنی اینکه علاوه بر اینکه خود اعمال را نشان دهد، ارزیابی مثبت و منفی آن را نیز باید داشته باشد.
در سوره تکاثر می¬خوانیم «آنگاه راجع به نعمت¬ها از شما پرسش می¬شود» بنابراین نامه مذکور باید شامل این نکته هم باشد. بنابراین، نامه¬¬ مذکور باید متضمن این نکات باشند: 1- «اعمال» شخص را «نشان» دهد. 2- «ضوابط رسیدگی به اعمال» را نیز همزمان نشان دهد و ارزیابی هم بکند. 3- «منابع» و «سرمایه¬های دریافتی» شخص را نیز نشان دهد و طرز خرج آن در راه¬های مثبت و منفی را نیز باید بیان کند.
مجموع این چیزها ما را به چه چیزی می¬رساند؟ بهترین پیشنهادی که می¬توان راجع به موارد فوق داد چیزی شبیه لوح¬های فشرده (سی¬دی و دی¬وی¬دی و امثال آن) است که این قابلیت را داشته باشد که تصویر سه ¬بعدیی تولید کند که بطور خودکار محاسبات لازم را نیز انجام داده و در ذیل تصاویر، ارزیابی و سبک و سنگین بودن و اینکه چه مقدار از سرمایه ورودی در چه جهتی صرف شده را نیز با علامت¬هائی که برای همه افراد بشری (اعم از اینکه در چه زمانی و در چه ناحیه¬ای زندگی می¬کرده¬اند) مفهوم باشد، مشخص نماید. این چیزیست که ما امروز از مفهوم «نامه» آخرتی می¬فهمیم، و بطور قطع آیندگان چیز بهتر و نزدیک¬تری خواهند فهمید.از تفسیسر اقای گنجه ای ویرایش بوسیله کاربر 1397/10/28 10:07:22 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, students, Moderator تاریخ عضویت: 1396/05/22 ارسالها: 267
تشکرها: 1 بار
|
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان 💢فراز اول، آیات (۱ الی ۳)
📚درس فراز اول: بی تردید آن روز ، قیامت، حق است ولی ماهیت آن برای انسان مشخص نیست.
فراز دوم، آیات (۴ الی ۱۲) 📚درس فراز دوم:
بیان سرنوشت شوم و عذاب الهی قومهایی که معاد را تکذیب کردند، قوم عاد و ثمود و فرعونو قوم لوط ولی خداوند انسانهای مومن را حفظ نمود تا عبرتی باشد برای انسانهایی که اهل تذکر هستند.
💢فراز سوم، آیات( ۱۳ الی ۳۷)
📚درس فراز سوم: بیان وقایع هولناک روز قیامت و سرنوشت دلپذیر اصحاب یمین به واسطه باور داشتن معاد و سرنوشت حسرت بار اصحاب شمال و ورود در جهنم به واسطه عدم ایمان به خداوند و اطعام نکردن مستمندان و اینکه مال و امکانات دنیوی سودی به حال آنان ندارد.
💢فراز چهارم، آیات( ۳۸ الی ۵۲)
📚درس فراز چهارم: سوگند به عالم ماده و عالم غیب، که این قرآن کلام پیامآوری بزرگوار است و نه قول شاعر یا کاهن و فرو فرستاده از سوی رب العالمین است و اگر پیامبر برما دروغ می بست، قطعا به حیاتش خاتمه میدادیم( در واقع تاکیدی بر محال بودن این امر) ومایه پندپرهیزگاران و در صورت انکار آن مایه حسرت کافریناست، قرآن بر حق است( تاکید مجدد) پس، پروردگار خود را به پاکی یاد کن.( او شایسته ستایش و تسبیح است).
📚درس سوره مبارکه الحاقه: واقعه قیامت حق است و عذاب الهی اقوامی که آنرا تکذیب کردند و نجات مومنین مایه عبرت اهل تفکر است. در روز قیامت نیز دو گروه اصحاب یمین و اصحاب شمال پاداش یا جزایی موافق ایمان یا کفر خود دریافت میکنند و بدون تردید قرآن کلام پروردگار و برحق است و ایمان به آن مایه تذکر متقین و انکار آن مایه حسرت کافرین است، پس ای انسان پروردگار بزرگ خود را تسبیح گوی.
خانم موبدی
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, students, Moderator تاریخ عضویت: 1396/05/22 ارسالها: 267
تشکرها: 1 بار
|
پرسش❓❓❓
منظور از لايومن بالله العظيم چيست؟
سوره بر محور معاد است. منظور ،چه ايماني است؟ ج:خانم خدایی
فکر میکنم منظور از لا یومن بالله العظیم ، ایمان به صفات خداوند است که نتیجه بر هدفمندی خلقت می دهد که همان قیامت وسیستم جزا و پاداش است. اقتضای عظمت هستی وهدفمندی آن ،وجود خداوند عظیم وصاحب قدرت ومدبراست.
درنظرگرفتن هرکدام از صفات خدا (صفات کمال ،صفات سلبی ،صفات ذات وصفات فعل )، به گونه ای می تواند آفرینش بدون نقص هستی را به ذهن متبادر کند.
ج:اقای فرهنگ
در سوره هايي كه تاكنون (قبل از سوره حاقه) نازل شده اند متوجه شديم كه كافران و مشركان زمان پيامبر،الله را مي شناختند
و به عنوان خالق قبول داشتند.
اما به بهانه هاي مختلف،جزاي اخروي را باور نداشتند كه از جمله انها بي اعتقاد ي به مديريت مطلق خداوند در قيامت و اعتقاد به اثر گذاري ملايكه به عنوان دختران خدا در عرصه قيامت بود. بتان را هم به عنوان نمادهايي از فرشتگان مي پرستيدند تا در قيامت ،شفيع انها شوند.كه در سوره نجم بطور مفصل اين باور غلط را نفي كرد.
يكي ديگر از بهانه هاي فرار از باور به معاد،متناقض دانستن عذاب و جزا را با كرم خدا بود كه در سوره انفطار مطرح و بيان شد تكذيب و بي باوري به معاد با توحيد ناب مغايرت دارد.
بهانه هاي ديگر انها نا ممكن بودن زنده شدن مجدد انسانها و نيز چگونگي ثبت اعمال بود كه در سوره هاي قبلي پاسخ داده شد.
در سوره حاقه ،كه محور سوره معاد است نيز مراد از ايمان به الله،اللهي با جنين صفات و ويژگيهاست. خدايي كه مالكيت و قدرت مطلق بر حشر و حسابرسي دارد.
|
|
|
|
رتبه: Administration
گروه ها: Administrators, Moderator, member تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 421
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
|
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, students, Moderator تاریخ عضویت: 1396/05/22 ارسالها: 267
تشکرها: 1 بار
|
ترجمه و تدبر و فهم سوره الحاقه:درس سوره،عصاره فرازها و نكات مهم سوره حاقه
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان الْحَاقَّةُ {1} آن رخ دهنده حقیقی مَا الْحَاقَّةُ {2} چيست آن رخ دهنده حقیقی وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ {3} و چه چیز ترا آگاه کرد كه آن رخ دهنده حقیقی چيست
♻️عصاره فراز آیات 1-3:جلب توجه مخاطب به اهمیت و حقیقت قیامت
كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ {4} ثمود و عاد آن حادثه كوبنده را تكذيب كردند فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ {5} اما ثمود بوسیله طغیان کننده(سیل یا زلزله) به هلاكت رسيدند وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ {6} و اما عاد به [وسيله] تندبادى توفنده مداوم سركش هلاك شدند سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ {7} [كه خدا] آن را هفتشب و هشت روز پياپى بر آنان بگماشت در آن [مدت] مردم را فرو افتاده مىديدى گويى آنها تنههاى نخلهاى ميان تهى اند فَهَلْ تَرَى لَهُم مِّن بَاقِيَةٍ {8} آيا از آنان كسى را بر جاى مىبينى وَجَاء فِرْعَوْنُ وَمَن قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِكَاتُ بِالْخَاطِئَةِ {9} و فرعون و كسانى كه پيش از او بودند و [مردم] شهرهاى سرنگون شده [سدوم و عاموره] مرتكب خطا شدند فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَّابِيَةً {10} و از امر فرستاده پروردگارشان سرپيچى كردند و [خدا هم] آنان را به گرفتنى سخت فرو گرفت إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاء حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ {11} ما چون آب طغيان كرد شما را بر كشتى سوار نموديم لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ {12} تا آن را براى شما [مايه] تذكرى گردانيم و گوشهاى شنوا آن را نگاه دارد
♻️عصاره فراز آیات 4-12:از سرنوشت اقوام قبلی که وقوع قیامت و رسولان الهی را تکذیب کردند و با حوادث کوبنده،هلاک شدند،عبرت بگیرید.
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ {13} پس آنگاه كه در صور يك بار دميده شود وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً {14} و زمين و كوهها از جاى خود برداشته شوند و هر دوى آنها با يك تكان ريز ريز گردند فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ {15} پس آن روز است كه واقعه [آنچنانى] وقوع يابد وَانشَقَّتِ السَّمَاء فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ {16} و آسمان از هم بشكافد و در آن روز است كه آن از هم گسسته باشد وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ {17} و فرشتگان در اطراف [آسمان]اند و عرش پروردگارت را آن روز هشت [فرشته ] بر سر خود بر مىدارند يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَى مِنكُمْ خَافِيَةٌ {18} در آن روز شما [به پيشگاه خدا] عرضه مىشويد [و] پوشيده اى از شما پوشيده نمىماند
♻️عصاره فراز آیات 13-18:قارعه(حاقه)با دمیدن در صور و متلاشی شدن زمین و کوه و انشقاق اسمان اغاز شده و سپس اعمال انسانها عرضه و داوری میشود.
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ {19} اما كسى كه كارنامهاش به دست راستش داده شود گويدبياييد وكتابم را بخوانيد إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيهْ {20} من يقين داشتم كه به حساب خود مى رسم فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ {21} پس او در يك زندگى خوش است فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ {22} در بهشتى برين قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ {23} [كه] ميوه هايش در دسترس است كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ {24} بخوريد و بنوشيد گواراتان باد به [پاداش] آنچه در روزهاى گذشته پیش فرستادید ♻️عصار فراز ایات 19-24:سرنوشت مطبوع بهشتی باورمندان به حساب اخروی وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ {25} و اما كسى كه كارنامهاش به دست چپش داده شود گويداى كاش كتابم را دريافت نكرده بودم وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيهْ {26} و از حساب خود خبردار نشده بودم يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ {27} اى كاش آن [مرگ] كار را تمام مى كرد مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيهْ {28} مال من مرا سودى نبخشيد هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيهْ {29} قدرت من از [كف] من برفت خُذُوهُ فَغُلُّوهُ {30} [گويند] بگيريد او را و در غل كشيد ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ {31} آنگاه ميان آتشش اندازيد ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ {32} پس در زنجيرى كه درازى آن هفتاد گز است وى را در بند كشيد إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ {33} چرا كه او به خداى بزرگ نمىگرويد وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ {34} و به اطعام مسكين تشويق نمىكرد فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ {35} پس امروز او را در اينجا حمايتگرى نيست وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ {36} و خوراكى جز چركابه ندارد لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِؤُونَ {37} كه آن را جز خطاكاران نمى خورند
♻️عصاره فراز آیات 25-37:سرنوشت تلخ جهنمی همراه با افسوس برای ناباوران به حساب اخروی
اولین کاربرد ایمان به الله در قران
فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ {38} پس نه [چنان است كه مىپنداريد] سوگند ياد مىكنم به آنچه مىبينيد وَمَا لَا تُبْصِرُونَ {39} و آنچه نمى بينيد إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ {40} كه [قرآن] قطعا گفتار فرستادهاى بزرگوار است وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ {41} و آن گفتار شاعرى نيست [كه] كمتر [به آن] ايمان داريد وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ {42} و نه گفتار كاهنى [كه] كمتر [از آن] پند مىگيريد تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ {43} [پيام] فرودآمدهاى است از جانب پروردگارجهانيان وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ {44} و اگر [او] پارهاى گفتهها بر ما بسته بود لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ {45} دست راستش را سخت مىگرفتيم ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ {46} سپس رگ قلبش را پاره مىكرديم فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ {47} و هيچ يك از شما مانع از [عذاب] او نمىشد
♻️فراز آیات 38-47:قطعا این ایات ،سخن فرستاده خداست .نه قول شاعر یا کاهن یا بربافته خود پیامبر.
نکات: این فراز پاسخ به اتهامات مشرکان است که در سوره طور بیان شده بود. أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ {30} يا مى گويند شاعرى است كه انتظار مرگش را مى بريم [و چشم به راه بد زمانه بر اوييم] أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا يُؤْمِنُونَ {33} يا مىگويند آن را بربافته [نه] بلكه باور ندارند
وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ {48} و در حقيقت [قرآن] تذكارى براى پرهيزگاران است وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ {49} و ما به راستى مىدانيم كه از [ميان] شما تكذيب كنندگانى هستند وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ {50} و آن واقعا بر كافران حسرتى است وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ {51} و اين [قرآن] بىشبهه حقيقتى يقينى است فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ {52} پس به [پاس] نام پروردگار بزرگت تسبيح گوى
عصاره فراز آیات 48-52:ایات قران در خصوص قیامت،تذکری است برای پرواداران و مایه حسرت است برای برای ناباوران معاد.
♻️عصاره فراز آیات 1-3:جلب توجه مخاطب به اهمیت و حقیقت قیامت ♻️عصاره فراز آیات 4-12:از سرنوشت اقوام قبلی که وقوع قیامت و حوادث عظیم مقارن آنرا تکذیب کردند و با حوادث کوبنده،هلاک شدند،عبرت بگیرید. ♻️عصاره فراز آیات 13-18:قارعه(حاقه)با دمیدن در صور و متلاشی شدن زمین و کوه و انشقاق اسمان اغاز شده و سپس اعمال انسانها عرضه و داوری میشود. ♻️عصاره فراز آیات 19-24:سرنوشت مطبوع بهشتی باورمندان به حساب اخروی ♻️عصاره فراز آیات 25-37:سرنوشت تلخ جهنمی همراه با افسوس برای ناباوران به حساب اخروی ♻️عصاره فراز آیات 38-47:قطعا این ایات ،سخن فرستاده خداست .نه قول شاعر یا کاهن یا بربافته خود پیامبر. ♻️عصاره فراز آیات 48-52:ایات قران در خصوص قیامت،تذکری است برای پرواداران و مایه حسرت است برای برای ناباوران معاد.
غالب آیات و در نتیجه خطاب اصلی سوره به ناباوران معاد است.
📚درس سوره حاقه:برپایی قیامت و حساب اخروی،حتمی و سخن خدا بر پیامبر است.با عبرت از سرنوشت اقوام مکذب قبلی و پذیرش قران و معاد،از سرنوشت تلخ جهنمی رها شوید.
اقای سیدکاظم فرهنگویرایش بوسیله کاربر 1397/10/30 04:54:55 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1394/12/17 ارسالها: 651 تشکرها: 7 بار 31 تشکر دریافتی در 31 ارسال
|
تفسیر نور سوره حاقه
◀️ قیامت،روزی بس بزرگ و هولناک است. «الْحَاقَّهُ مَا الْحَاقَّهُ»
◀️ قیامت جز از راه وحی،قابل شناخت نیست. «ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّهُ»
◀️ تکذیب کنندگان قیامت،گرفتار قهر الهی در دنیا می شوند. «کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَهِ ... فَأُهْلِکُوا»
◀️ تمام کیفرها در قیامت نیست،کیفر اقوامی در همین دنیاست. «فَأُهْلِکُوا بِالطّاغِیَهِ»
◀️ تکذیب،مقدّمه طغیان و طغیان،سبب نابودی است. کَذَّبَتْ ... فَأُهْلِکُوا بِالطّاغِیَهِ
◀️ خصلت ها و رفتارها،معیار دریافت خیر یا شرّ است. «بِالطّاغِیَهِ»
◀️ دست خدا در نوع عذاب باز است.قوم ثمود را با آتش صاعقه و قوم عاد را با باد سرد هلاک می کند. «بِرِیحٍ صَرْصَرٍ»
◀️ آثار پدیده های هستی به دست خداست.باد،یک بار سبب حرکت کشتی ها و ابرها و نزول باران می شود و یک بار وسیله هلاکت. «بِرِیحٍ صَرْصَرٍ»
◀️ عذابهای الهی گاهی دفعی است و گاهی تدریجی. «سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَهَ أَیّامٍ»
◀️ تنومندی و نیرومندی مانع هلاکت نیست.اگر قامت و بلندی انسان مثل درخت خرما باشد،در برابر قهر الهی به زمین می افتد. «أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَهٍ»
◀️ کیفرها یکسان نیستند،گاهی به کلی محو کننده اند: «فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ» ولی گاهی جسم می ماند. «أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَهٍ»
◀️ قوم لوط در چندین منطقه بودند و همگی هلاک شدند.«مؤتفکات»
◀️ اطاعت از پیامبران،واجب و مخالفت آنان سبب نابودی است. «فَعَصَوْا رَسُولَ
رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَهً رابِیَهً»
◀️ نافرمانی انبیا،کیفر دنیوی نیز دارد. فَعَصَوْا ... فَأَخَذَهُمْ
◀️ خداوند اتمام حجّت می کند،اول پیامبر می فرستد،اگرد مردم نافرمانی کنند،با قهر خود آنان را می گیرد. فَعَصَوْا رَسُولَ ... فَأَخَذَهُمْ أَخْذَهً رابِیَهً
◀️ قهر الهی شدید است. «أَخْذَهً رابِیَهً»
◀️ خداوند در لابلای قهر و عذاب،به گروهی لطف می کند. «لَمّا طَغَی الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَهِ»
◀️ مردم جزیره العرب از باقیمانده نسل نوحند. «حَمَلْناکُمْ»
◀️ از حوادث تلخ باید عبرت گرفت. «لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَهً»
◀️ حفظ آثار و تاریخ و کلمات یک ارزش است. «تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَهٌ»
◀️ شنیدنی ارزش دارد که همراه با فهم و حفظ باشد. «تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَهٌ»
◀️ متلاشی شدن نظام موجود،از طریق صدای رعد آساست. نُفِخَ فِی الصُّورِ ...فَدُکَّتا
◀️ زمین از مدار حرکت خود خارج،کوهها از جایگاه خود کنده و در یک برخورد در هم کوبیده می شوند. «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا»
◀️ فروپاشی کوهها با شدّت و سرعت خواهد بود. «دَکَّهً واحِدَهً»
◀️ پایان آسمان محکم، «سَبْعاً شِداداً» سستی است. «فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَهٌ»
◀️ گرچه در قیامت نظام موجود بهم می خورد ولی نظام دیگری حاکم می شود، نظامی که با حضور فرشتگان برپا می شود. «وَ الْمَلَکُ عَلی أَرْجائِها وَ یَحْمِلُ عَرْشَ
رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَهٌ» ◀️ در قیامت،پرونده عمل هر کس را در اختیارش می گذارند. «أُوتِیَ کِتابَهُ»
◀️ خداوند در قیامت،بر اساس پرونده مکتوب و مستند،مردم را محاکمه و کیفر و پاداش می دهد. «أُوتِیَ کِتابَهُ»
◀️ تمام ابعاد پنهان شخصیّت انسان در قیامت به نمایش گذاشته می شود و شخصیّت واقعی انسان،خوبی ها و بدی ها،افکار و انگیزه ها،نقص ها و کمالات،کشف و عرضه می شود. «لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَهٌ»
◀️ نه یقین،بلکه حتّی ظنّ و گمان به وقوع قیامت،می تواند انسان را کنترل کند.
«إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ»
◀️ قیامت،دوره برداشتِ دانه هایی است که در دنیا کاشته شده باشد. «بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیّامِ الْخالِیَهِ»
◀️ علاقه به کشف کمالات،امری فطری است وتا قیامت وجود دارد. «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ»
◀️ اگر ایمان به حساب و کتاب سبب تقوا و پرهیز از لذّت های حرام دنیوی و محرومیت های موقّت می شود،در عوض زندگی در بهشت،کاملاً رضایت بخش خواهد بود. «فِی عِیشَهٍ راضِیَهٍ فِی جَنَّهٍ عالِیَهٍ»
◀️ مقایسه میان عاقبت خوبان و بدان،شیوه ای قرآنی برای شناخت بهتر حقایق است. أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ ... أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ
◀️ در تربیت و هدایت،بشارت و هشدار در کنار هم لازم است. أُوتِیَ کِتابَهُ بِ یَمِینِهِ ... أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ
◀️ آگاهی از آینده،گامی برای تصمیم گیری صحیح امروز است. «فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی»
◀️ روزنه امید برای خلافکاران در آخرت بسته می شود.تا قبل از دیدن نامه عمل امیدی داشت ولی بعد از آن فقط حسرت می خورد. یا لَیْتَنِی ... یا لَیْتَها
◀️ ثروت و قدرت،در قیامت کارآیی ندارد. «ما أَغْنی عَنِّی مالِیَهْ هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ»
◀️ ثروت اندوزی در دنیا،سبب حسرت در قیامت است. «ما أَغْنی عَنِّی مالِیَهْ»
◀️ کیفر دستهایی که در دنیا برای هرگونه فساد و ستم باز بود،غل و زنجیر قیامت است. «فَغُلُّوهُ»
◀️ انسانی که در قلبش نور معرفت خدا و در عملش،خدمت به مردم نباشد،بهتر که بسوزد. لا یُؤْمِنُ ... وَ لا یَحُضُّ
◀️ توجه به گرسنگان،در کنار ایمان به خدا مطرح است. لا یُؤْمِنُ ... وَ لا یَحُضُّ
◀️ بر فرض که خود،توان کمک نداشته باشیم،باید دیگران را برای کمک به گرسنگان تشویق کنیم. «وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکِینِ»
◀️ رسیدگی به فقرا شرط ندارد که فقیر،مؤمن باشد. «وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکِینِ»
◀️ دوزخیان،نه از نظر روحی در رفاه هستند «فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ» و نه از نظر جسمی. «وَ لا طَعامٌ إِلاّ مِنْ غِسْلِینٍ»
◀️ ایمان نیاوردن به خدای بزرگ و بی تفاوتی نسبت به گرسنگان،خطایی نابخشودنی است. «لا یَأْکُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ»
◀️ در بینش الهی تمام هستی ارزش دارد،چون مورد سوگند خداوند قرار گرفته است. «فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ»
◀️ در مادیات،محصور نشویم،نادیدنی ها بسیار است. «ما لا تُبْصِرُونَ»
◀️ در مدیریّت از نیروهای سالم خود،دفاع کنید و شبهات علیه آنان را برطرف سازید. وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ ... وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ
◀️ خداوند اتمام حجّت می کند.نزول وحی از سوی پروردگار جهانیان و واسطه وحی رسول کریم است. لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ... تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ
◀️ مبلّغ،توقّع ایمان آوردن تمام یا اکثریّت مردم را نداشته باشد. «قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ»
◀️ ایمان به تنهایی کافی نیست،ذکر هم لازم است.ممکن است ایمان باشد ولی انسان غافل باشد. قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ ... قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ
◀️ به خاطر عدم پذیرش اکثریّت،از گفتن سخن حق صرف نظر نکنید. لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ... قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ
◀️ خداوند،حافظ وحی است و احدی قدرت کم یا زیاد کردن آن را ندارد. «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ»
◀️ شخص پیامبر،همچون دیگران باید حریم وحی را حفظ کند. «وَ لَوْ تَقَوَّلَ»
◀️ همه انسان ها حتّی پیامبر،در برابر قوانین الهی یکسانند. وَ لَوْ تَقَوَّلَ ... لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ
◀️ قرآن،نه تنها گفتار شاعر و کاهن نیست،بلکه گفتار پیامبر نیز نیست. وَ لَوْ تَقَوَّلَ ...
◀️ در قانون و کلام خداوند،تساهل و تسامح ممنوع است. وَ لَوْ تَقَوَّلَ ...
◀️ قاطعانه برخورد کردن،دیگران را از طمع در تصرف باز می دارد. «لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ»
◀️ قرآن،از مصونیّت کامل برخوردار است. «وَ لَوْ تَقَوَّلَ»
◀️ دفاع از حق،مهم تر از شخص است.برای مصونیّت وحی،حتّی جان بهترین افراد را می گیریم. لَوْ تَقَوَّلَ ... لَأَخَذْنا ...
◀️ برای حفظ حدود و حریم قرآن،قاطعانه باید سخن گفت. «لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ»
◀️ گناهان بزرگ،کیفر بزرگ دارد. لَأَخَذْنا مِنْهُ ... ثُمَّ لَقَطَعْنا ...
◀️ هر چیز که ارزش بیشتری دارد باید حراست از آن شدیدتر باشد. تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ ... لَوْ تَقَوَّلَ ... لَأَخَذْنا ... لَقَطَعْنا ...
◀️ قهر خداوند نسبت به کسانی که حریم وحی را بشکنند،نابودی است.
«لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ»
◀️ هیچ کس،قدرت هیچ گونه مقاومتی در برابر قهر الهی ندارد. «فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ»
◀️ تأثیر قرآن روی متقین جدی و قطعی است. «وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَهٌ لِلْمُتَّقِینَ»
◀️ شرط پند پذیری،روحیه تقواست. «لَتَذْکِرَهٌ لِلْمُتَّقِینَ»
◀️ در برابر متّقین،مکذّبین هستند. لِلْمُتَّقِینَ ... مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ
◀️ مکذّبین بدانند که زیر نظر خدا هستند. «لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ» S7 ◀️ در برابر موضع گیری های مکذّبین،در پناه یاد خدا به راه خود ادامه بده.
«فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ»
◀️ تسبیح خداوند در راستای تربیت انسان است. «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ»
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1399/06/17 ارسالها: 112 مکان: تهران
|
پیشگفتار سوره حاقه(69)
محور اصلي اين سوره همانطور كه از آيات كوتاه و كوبندة ابتداي آن برميآيد، دربارة «تحقّق» و حتميت وقوع امري است كه نام آن برگرفته از كلمه «حق» [مقابل باطل]، به معناي واقع شدن و تحقّق يافتن مسلّم ميباشد. در قرآن كريم هرگاه كلمة «حق» [ياحقّت، به صورت متعدي] به كار رفته است، غالبا دربارة «تحقّق عذاب» بر كافران در دنيا يا آخرت ميباشد كه حتميت و حقانيّت چنين عذابي را مورد تأكيد قرار ميدهد. علاوه بر نام «حاقه»، نامهاي ديگري بر اين امر مسلّم و فراگير در اين سوره نهاده شده است كه هركدام از زاويه بهخصوصي آن را تعريف ميكند از جمله:
قارعه [به دليل كوبندگي آن]: آيه 4- «كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَهِ»
واقعه [به دليل حتمي وقوع آن]: آيه 15- «فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَهُ»
اتفاقاً اشارات فوق مشابهت بسيار نزديك سوره حاقه را با سورههاي قارعه و واقعه، كه هر سه در سومين سال بعثت نازل شدهاند، نشان ميدهد. در انتهاي سوره نيز كه خلاصه و جمعبندي و نتيجهگيري آن محسوب ميشود، مجدداً با تكرار كلمه «حق»، يقيني بودن امري را كه تكذيب ميكردند، با تصريح بر حسرتي كه منكران به هنگام وقوع آن خواهند داشت، بيان مينمايد.
اين سوره را با توجه به مضامين آن ميتوان به 4 بخش تقسيم نمود. به اين ترتيب ارتباط آيات هر بخش را با يكديگر بهتر ميتوان درك كرد:
1- سه آيه ابتداي سوره- مطرح ساختن تحقّق قطعي قيامت و عذاب [طرح موضوع].
2- آيات 4 تا 12- اشارهاي به تكذيب اقوام گذشته و هلاكت كافران [بخش تاريخي و گذشته].
3- آيات 13 تا 37- تصويري از قيامت و سرنوشت نهايي انسانها برحسب نامة اعمال [بخش آينده].
4- آيات 38 تا 52- نبوّت و كتاب، آزمايش كافران عصر پيامبر [بخش حال و حاضر].
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
حاقه:4 كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ [اقوام] ثمود و عاد [چنين رويدادي] كوبنده را انكار كردند.4
______ 4 - در بخش دوم [آيات 4 تا 12]، اشارهاي مجمل و گذرا به تكذيب قوم ثمود و قوم عاد و طغيان فرعون و اقوام قبل از او و نيز مؤتفكات [قوم لوط] مينمايد و به طور تلويحي از داستان «نجات» مؤمنين به نوح(ع) ياد ميكند تا جريان تاريخي «نجات» را در كنار جريان «هلاكت» نشان ميدهد. اين واقعيت شگفت، كه منجر به نابودي منكران [آن منطقة زمين] و نجات قليلي از مؤمنين شد، به عنوان اولين تجربة بشر و اولين محصول نبوّت نوح [اولين پيامبر اولواالعزم] مطرح شده تا تذكري براي نسلها و اُمتهاي آينده گردد و گوشهاي شنوا طنين بانگ بيداري را بشنوند. نكته جالب، تفصيلي است كه در آيات اين بخش، با وجود اختصار و اجمال آن، دربارة سرنوشت قوم عاد داده شده و نيمي از اين بخش به اين قوم اختصاص پيدا كرده است. گويا اين تأكيد به خاطر قدرت فوقالعاده اين قوم باشد كه موجب غرور و غفلتي بيش از بقية اقوام شده بود. اسم فاعل «القارعه» [با الف و لام معرفه]، اشاره به حادثة درهم كوبندهاي در پايان عمر دنيا در آستانه ظهور قيامت دارد. كوبندگي ضربة قيامت وصفي كلي براي انفجار آينده زمين و آسمان پيرامون ماست كه نشانگر بلاي سخت و غير قابل تصور است. در قرآن آمده است اقوام ثمود و عاد قارعه راتكذيب كردند و با عكسالعمل كوبندة طبعيت- «طاغِيَهِ» و «عَاتِيَهٍ»- هلاك گشتند [حاقه 4 (69:4) تا 8]. «قرع» كوفتن با تمام قدرت بر چيزي است. پتك سنگ شكني را از اين رو «المقراع» و شمشير تيز پولادين و سپر سخت و محكم را «قُرع» گويند. اصولا بازتاب درهم كوبنده و هلاك كنندة عملكرد كافران، كه خداوند، به موهبت مهلتي كه به آدمي داده آن را تا قيامت به تعويق افكنده، نيز «قَارِعَهٌ» [نكره] ناميده شده [رعد 31 (13:31) ] و شامل هر حادثه مصيبتبار ميشود.
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
حاقه:13 فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ پس آنگاه كه در صور13 [=عامل مرگ يا حيات مجدد طبيعت] دميده شود،14 دميدني يكباره!
______ 13 - پيدايش جهان هستي از نظر علم کيهانشناسي، از لحظه انفجار بزرگ [Big Bang] عيناً از شکلي شيپور مانند تبعيت کرده است که تصوير آن را ميتوانيد در کتابهاي مربوطه مشاهده کنيد. در زبان عربي به شيپور نيز «صور» ميگويند و در تورات و انجيل و نقاشيها و مجسمههاي يهوديان و مسيحيان نيز از شيپورِ دميدن در حيات، نشانههاي فراواني ميتوان يافت. پروردگار عالم براي فهم عموم، از اين وسيله قابل مشاهده و فهم، که براي احضار و جمع کردن سربازان استفاده ميشود، مدلي براي تفهيم دميدن حيات و حشر نهايي به مثال آورده است. صور در واقع نشاني از «صورت»هاي عالم هستي ميباشد که به اراده خدا شکل گرفته است. براي توضيحات کاملتر به مقاله «دميدن در صور» مراجعه کنيد [پژوهشي در پرتو قرآن جلد 5]. يكي از نامهاي نيكوي خدا «مصوّر» است كه اشاره به بينهايت صورتي دارد كه آفريده است. منظور از صورت، نه چهره، بلكه جلوههاي حياتي متنوع و متعددي است كه خداي مصوّر پديد آورده و عارفان ما به معناي مجازي آن توجهات ويژه كردهاند. دميدن در صُور نيز همان آفرينش مجدد صورتهاي هستي، از ذره تا كهكشان است [والله اعلم]. صورتبخشي و نقشآفريني خدا در جهان خلقت را از سه منظر ميتوان ديد. اول: منظري از نگاه كلان به عالم آسمانها و ميلياردها كهكشان. دوم: منظري از نگاه خُرد به زمين و تاريخ تحولات آن [از پيدايش حيات تكسلولي تا انواع گونههاي گياهي و حيواني] و پيدايش نوع انسان مختار. سوم: از منظر ظريف و لطيفتر، به صورتبخشي خدا از منظر دانش ژنتيك و تحولات حيرتآور تبديل نطفة ناچيز به انساني كامل.
14 - «نفخ» به معناي دميدن، جمعاً 18 بار در قرآن تکرار شده است؛ بيش از همه [10 بار با فعل مجهول نُفخ و ينفخ] درباره دميدن در صور [در روز قيامت]، 3 بار درباره دميدن روح خدايي در آدم، 2 بار دميدن روح خدايي در مريم [انبياء 91 (21:91) و تحريم 12 (66:12) ]، 2 بار دميدن عيسي بن مريم در گِلي كه به شکل پرنده در ميآورد و به آن حيات ميبخشيد، و بالاخره يک بار دميدن در آتش براي شعلهور ساختن آن [کهف 96 (18:96) ]. همانطور كه آهنگران خاموشي آتش را با دميدن اكسيژن هوا در آن شعلهور و احياء ميسازند، همانطور كه عيسي(ع) [كه خود با نفخه روح الهي در مريم متولد شده بود- انبياء 91 (21:91) ]، با دميدن در خاك به آن روح حيات ميبخشيد، و همانطور كه خداوند پس از خلقت آدمي با دميدن روح خود در انسان استعداد فراگيري اسماء را در او القاء كرد، «دميدن در صور» را ميتوان احياء مجدد حيات تلقي كرد [والله اعلم]. همان خداوند مصوّري كه نطفه را در رحم مادر صورتهاي علقه و مضغه و... بخشيد، بار ديگر در رستاخيز هزاران هزار صورتآفريني خواهد كرد.
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
حاقه:36 وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ و نه خوراكي مگر آبي چركين،30
______ 30 - «غِسْلِين» از «غَسْل» [شستن]، به چرك آبهاي كه پس از شستشوي دست و بدن باقي ميماند گفته ميشود. به شستشو غُسل، و به مكان شستشو [دستشويي] مَغْسَل گفته ميشود. طعام شمردن غسلين، در حالي كه چركابه مايع است و فعل «يشربون» مناسب مايعات است، حاوي نكتهاي قابل تأمل در معناي مجازي غسلين است؛ قرآن غيبت كردن را به خوردن گوشت برادر مرده تشبيه كرده است كه نوع ترور شخصيتي ديگران براي فربه ساختن شخصيت خود به شمار ميرود. به نظر ميرسد كساني كه در دنيا بدخواه مردم هستند و بر آنها پيرايه دروغ و تهمت و زشتي ميبندند تا آبروشان بريزند و آلودهشان نمايند، در آخرت از همان آلودگيها كه بر آنها بستهاند تغذيه ميكنند، تغذيهاي در معناي مجازي. اصولا ذوق و ذائقه انسان به شكم و شهوات مادي دنيا خلاصه نميشود، اهل بصيرت و عرفان از قُوت و غذا و ذوق و ذائقههايي ياد كردهاند كه اشتهايي ديگر ميطلبد. از جمله: قــوتِ اصلي بشــر نــور خــداست قــوت حيـوانـي مـر او را ناسـزاست روي زرد و پاي سُسـت و دل سبك كـو غــذاي والسمـاء ذاتِ الحُبُـك آن غــذاي خـاصگان دولـت است خوردن آن بـي گلـو و آلـت است شـد غــذاي آفتـاب از نـور عـرش مـر حسـود و ديـو را از دود فــرش در شهيـدان يُـرزَقُـون فرمـود حـق آن غـذا را نِـي دهــان بُد نِـي طَبَـق دل ز هر ياري غـذايـي ميخـورد دل ز هر علمــي صفــايـي مـيبـرد از لقاي هر كسـي چيـزي خـوري وز قِـران ِ هـر قريـن چيــزي بــري [مثنوي مولوي دفتر 2- ابيات 1086 به بعد]
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
📚تفسیر آقاے بازرگان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,905
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
فهم و مطالعه نكات مهم تفسيري سوره حاقه از تفسير تسنيم
الْحَاقَّةُ﴾ یکی از القاب قیامت است. قیامت را حق محض میگویند. برخلاف دنیا که در دنیا عناوین اعتباری هست، کذب ممکن هست، معصیت ممکن است، خیالورزی ممکن هست، وهممداری ممکن است؛ اما در قیامت حق محض است؛ هیچ خیال، وهم و کذبی در آنجا راه ندارد. اصل وجودش ضروری است و حق است. قرآن تعبیر کرد که ﴿رَبَّنَا اِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛ این اصطلاح ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾، در قرآن به منزله «بالضّرورة» است یعنی حتماً واقع میشود، هیچ تردیدی در آن نیست. پس از این نظر قیامت حق است و حاقّه است. از نظر دیگر آنچه در قیامت واقع میشود بهشتش حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾، جهنمش حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾، اعرافش حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾، آنچه را که قرآن خبر داد به صورت قطعی واقع میشود و خبرهایی هم که در قیامت از یکدیگر میشنوند به وسیله فرشتهها این هم «حق لاریب فیه». ترازوی اعمالی که در قیامت سنجیده میشود و گذاشته میشود این هم «حق لا ریب فیه»،
الْحَاقَّةُ ٭ مَا الْحَاقَّةُ﴾؛ منتها تعبیر کردن به ﴿الْحَاقَّةُ﴾، گاهی آن عامل محذوف است گاهی به تعبیر دیگران مبتداست برای جمله بعد که ﴿مَا الْحَاقَّةُ﴾ است. الآن وقتی که آدم به کنار دریا رفت، به دیگری میگوید دریا دریا! این اغراء است یعنی «اتّق البحر، اتّق البحر»! دریا دریا! این اغراء است که منصوب به «اتّق» است. صحنه قیامت صحنهای است که باید از آن پرهیز شود، در این سوره مبارکه، هم ضرورت قیامت را ذکر میکند، هم کسانی که در اثر انکار قیامت به عذاب الهی گرفتار شدند را ذکر میکند، هم توصیف قیامت را ذکر میکند، چون خود ذات اقدس الهی فرمود ما عالم را با مصالح حق خلق کردیم. اینکه فرمود ما بازیگر نیستیم ما اهل سهو و نسیان و یاوه و اینها نیستیم ما به حق آفریدیم. به حق آفریدیم؛ یعنی مصالح ساختمانی عالم حقیقت است ﴿وَ ما اَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ﴾، چه چیزی شما را ادراک کرد که ﴿الْحَاقَّةُ﴾ چیست؟ قیامت چیست؟ در بخشهای دیگر فرمود: ﴿یَسْئَلُونَکَ کَاَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها﴾، مثل اینکه تو از قیامت باخبر هستی! در حالی که ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ﴾؛ اصلاً تو نمیمانی! وقتی قیامت قیام میکند آنچه در آسمان و زمین است بساطش برچیده میشود..
﴿کَذَّبَتْ ثَمُودُ﴾، یک؛ ﴿وَ عادٌ﴾، دو؛ ﴿بِالْقارِعَةِ﴾. یکی از اسمای دیگر قیامت همان طوری که حاقّه بود قارعه هم هست کوبنده است. ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾، سخن از جهانلرزه است، نه سخن از زمینلرزه. ﴿اِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾، آن وقت همه چیز میلرزد، این طور نیست که حالا آسمان بماند زمین بلرزد. این جهانلرزه تحمّلپذیر نیست. آن قارعه است کوبنده است؛ لذا از آن به قارعه یاد شده است. هم ثمود به قیامت ایمان نداشت و تکذیب میکرد قیامت را، هم عاد.
فَاَمَّا ثَمُودُ فَاُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ﴾؛ برخیها گفتند که ﴿بِالطَّاغِیَةِ﴾ یعنی ﴿کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها﴾،[طغیانی که ثمود کرد به وسیله طغیان هلاک شد. این درست است برابر آیه ﴿کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها﴾؛ لکن به قرینه این سیاق که دارد ما فلان گروه را به فلان شیء عذاب کردیم، این ﴿بِالطَّاغِیَةِ ابزار تعذیب است، با چه عذاب کردیم؟ با آن دردناکترین حادثهای که طاغی و طغیانگر است، از همه مرزها میگذرد؛ یعنی به «عذاب الیم» نه «طاغیه»؛ یعنی طغیان و معصیت. آیه طبق سیاقی که هست یعنی این عذاب طغیانگر است. این عذاب از هر مرزی میگذرد. آنجا که ﴿لا تُبْقی وَ لا تَذَرُ﴾، به هر کس و به هر چه برسد خردش میکند. چنین عذابی را میگویند عذاب طاغی، یعنی مرزنشناس. این همان سیاق است و وحدت سیاق. عاد را با تندبادی که عتو و سرکشی دارد هلاک کردیم. اینجا هم «باء» هست یعنی با این ابزار. به ابزار تندبادِ سرکشِ طغیانگر بساط آنها را جمع کردیم. این باد یک هفته بر اینها مسلّط بود، خداوند مسخّر کرد این ریح را بر قوم عاد، هفت شب و هشت روز: ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ اَیَّامٍ﴾، این شمشیر الهی چیزی از اینها باقی نگذاشت. ﴿حُسُوماً﴾، سیف را میگویند حاسم، برای اینکه قطع کننده است ؛ لذا مثل اینکه با یک ارّه تیزی یا وسیله قطع کننده تیزی این مزرعه را درو کنند همه مصروع هستند افتادهاند. ﴿فَتَرَی الْقَوْمَ فیها صَرْعی﴾؛ افتادهاند. ریز ریز شدهاند کوبیده شدهاند. ﴿کَاَنَّهُمْ اَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ﴾، اگر شما درختی را بتکانید آن شاخههایش همهاش قطع بشود چیزی از این درخت نمیماند جز همان ابزار فرومانده. ﴿کَاَنَّهُمْ اَعْجازُ﴾ شاخههای درخت خالی. بعد هیچ اثری از اینها نمانده است.
﴿وَ اَمَّا عادٌ فَاُهْلِکُوا بِریحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ﴾، آن هم این چنین بود. حالا یا «صرصر» این دو تا کلمه به معنای شدید است یا «صَر» به معنای بارد است تکرار این صَر، یعنی باردبارد، یعنی خیلی سرد است و عاتی است و ویرانگر است و تعدّی کننده است و مانند آن، که به حیات اینها خاتمه داد. سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ اَیَّامٍ حُسُوماً﴾، هم تند بود هم برنده بود هم مستمر بود، یک هفته پشت سر هم این باد به حیات اینها خاتمه داد؛ لذا فرمود: ﴿فَتَرَی الْقَوْمَ فیها صَرْعی﴾؛ اگر بودید میدیدید که همه مرده افتادهاند. «صریع» یعنی افتاده. آن کسی که پشتش به خاک میافتد این «مصروع» است؛ یعنی به خاک افتاده است. «صریع» این فعیل هم به معنی مصروع است. «صرعی»؛ یعنی قوم «هلکی». اینها به زمین افتادهاند پشتشان به خاک افتاده است. خاکی شدند و به هر حال گرفتار شدند.
﴿فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ﴾ این «هَل» استفهام انکاری است، دیگر چیزی از اینها باقی نمانده است: ، هیچ چیزی از اینها باقی نمانده است. این برای قوم عاد، این هم برای قوم ثمود که منکرند.
بعد فرمود قبل از آنها فرعون بود، قبل از او هم ﴿الْمُؤْتَفِکاتُ بِالْخاطِئَةِ﴾ بودند، یعنی منقلبات. گرچه گفتند مؤتفکات، یعنی دامنههای سرسبز، باغها، بوستانها، پارکها، ولی ﴿الْمُؤْتَفِکاتُ بِالْخاطِئَةِ﴾؛ یعنی منقلبات، مؤتفکات همان قوم لوط بودند ، مؤتفکات یعنی به هم ریخته بودند که اینها آمدند با خاطئه آمدند. خطا در برابر نسیان و اینها نیست، کار بد را در اینجا خطا گفتند، نه اینکه اینها اشتباه کردند یا مثلاً سهو و نسیان بود، نه خطاکار بودند عالماً عامداً بیراهه رفتند و راه دیگران را بستند اینها منقلبات بودند، زیرورو شدند در اثر آن خطاهایشان. نشانهاش را هم نام میبرد، از خصوص فرعون نام میبرد: ﴿فَعَصَوْا﴾ این فرعون و همراهانشان رسول پروردگارشان را.
﴿فَاَخَذَهُمْ اَخْذَةً رابِیَةً﴾، یک اخذ بالا. آنچه دست بالا را میگیرد آن را میگویند رابی. این رَبوه همان تپّه و بلندی است. صدقات به ربوه میرسند بالا میآیند ربا فرو میرود. اینها حالیشان نمیشود خیال میکنند که این دارد بالا میآید، ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾، اما ﴿وَ یُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾. صدقه را ده برابر میکند بالا میآورد؛ اما این ربا را پایین میبرد محاق میکند. ربا این چنین است. رابیه یعنی این؛ یعنی بالا میآید دست بالا دارد و بر همه کارها و شئون آنها مسلط است. این میشود اخذ رابی. چیزی در برابر آن نیست، هر چه باشد ماخوذ است و اخذ نیست.
در جریان قوم نوح (سلاماللهعلیه) فرمود: ﴿اِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ﴾، با اینکه «حملنا اجدادکم» نه ﴿حَمَلْناکُمْ﴾ ولی چون اجداد اگر نبودند اینها نبودند، صدق میکند که بگوید ما شما را در کشتی نوح جمع کردیم. ﴿اِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ ٭ لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً﴾، یادآور باشید که به هر حال این خطر همیشه هست و این تنور همیشه هست و جوشش آب از این تنور هم هست.
﴿وَ تَعِیَها اُذُنٌ واعِیَةٌ﴾، ما حرفها را گفتیم بیان کردیم، منتها گوش شنوا اینها را ضبط میکند. «وعاء»؛ یعنی ظرف، «وَعی، یَعِی»؛ یعنی ظرفیت داشت ظرفیت میشود. فرمود گوش باید ظرف باشد؛ منتها ظرفیت گوش یعنی شنوایی. مسئله معاد و جریان امم طغیانگر را ذکر میکند، میفرماید این قصص، این مجموعهای که گفتیم از جریان نوح، از جریان فرعون، از جریان عاد، از جریان ثمود، معارفی را به همراه دارد که شما باید خوب بررسی کنید و به جانتان بسپارید: ﴿تَعِیَها اُذُنٌ واعِیَةٌ﴾. سخن از موعظه محض نیست که شما مقطعی پند بگیرید. این را باید در جانتان بسپارید، اینجا اذن واعیه وجود مبارک حضرت است؛ منتها یک نفر هم که گوش بدهد، جامعه عوض میشود. همه عالم صدای اوست؛ اما کسی که گوش کند به این ندا کم است؛ البته این اذن واعیه میتواند جنس باشد، مصادیق فراوان داشته باشد؛ ولی تعبیر قرآن این نیست که ما این را گفتیم تا همه بشنوند، «آذانٌ واعیه» نفرمود، فرمود اذن واعیه که یک نفر هم که گوش بدهد، برای ما کافی است.
فَاِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ﴾ این طلیعه معاد است. وقتی میخواهد قیامت قیام بکند، کلّ صحنه آسمان و زمین جمع میشود: ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ روزی که زمین عوض میشود، آسمان عوض میشود نه اینکه نابود بشود. آسمان و زمین تبدیل میشود. فرمود: ﴿فَاِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ ٭ وَ حُمِلَتِ الْاَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً﴾، این به نفخه اوّل برمیگردد نه نفخه دوم. در نفخه دوم کوبیدن نیست، ساختن است. در نفخه اوّل کوبیدن است: ، صاف صاف است، صحنه محشر است. صحنه محشری است که چشمها هم بیناست که انسان اگر بخواهد دورترین نقطه را ببیند، میتواند ببیند
﴿ فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾، از همان طلیعه قیامت میشود واقعه تا آن بخشهای پایانی. در خود ساهره معاد که پنجاه هزار سال طول میکشد، آن دیگر قیامت کبری .اینکه فرمود: ﴿وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾؛ یعنی طلیعه آن قیامت کبری هست. هنوز درباره آسمان سخن نفرمود
فرمود: ﴿وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ﴾، آسمان با همه فراز و فرودی که دارد .این با همه جلال ظاهری که دارد: ﴿کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ﴾ است. ﴿فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ﴾، کلّ آسمان و آنچه دورش هست: در قیامت وقتی که نفخه صور شد، انسان تا آنجا که بخواهد، میتواند ببیند؛ البته بعضیها ﴿نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ اَعْمی﴾،.جلوی پای خودشان را هم نمیبینند، حالا تا چه کسی دیدش وسیع باشد یا چه کسی دیدش محدود باشد آن فرق میکند.
یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ﴾؛ هیچ چیزی از شما مخفی نمیماند: ﴿لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً﴾؛ هیچ کتمانی نیست هیچ! همه چیز ظاهر و روشن است. دست حرف میزند، پا حرف میزند، چشم حرف میزند، همه میگویند، هیچ چیزی را کتمان نمیکنند: ﴿یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ﴾، ﴿وَ الْمَلَکُ عَلی اَرْجائِها﴾، تمام اطراف و جوانب این آسمانها را و این منطقهها را فرشتهها دارند اداره میکنند: ﴿وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ﴾،
سوره مبارکه «حاقه» که در مکه نازل شد و عناصر محوری آن اصول دین است، اوّل در جریان حاقّه وارد نشد، اوّل به نقل برخی از قصص عبرتآمیز وارد شد؛ یعنی جریان عاد را، جریان ثمود را، جریان فرعون را، جریان مؤتفکات را، جریان قوم نوح را ذکر فرمود. بعد از ذکر این جریانها به حاقّه پرداخت که فرمود: ﴿فَاِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾، وگرنه اگر نظم ظاهری مطرح بود، وقتی فرمود: ﴿الْحَاقَّةُ ٭ مَا الْحَاقَّةُ ٭ وَ ما اَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ﴾، میفرمود: ﴿فَاِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾ ترسیم آن قصص پنجگانه برای آن است که بیان معاد و مانند آن برای تربیت اخلاقی است و کسانی که گرفتار رذائل اخلاقی بودند، گرفتار عذاب «یوم الحاقّه» هستند، وگرنه بیان اینکه قیامت چگونه قیام میکند، یک اثر علمی دارد؛ اثر عملی آن کم است. عمده آن است که در قیامت پاداش هست، کیفر هست، جهنم هست، بهشت هست و مانند آن؛ 👉 لذا گرچه سوره مصدّر به «الحاقّه»؛ یعنی قیام هست؛ ولی بعد از عبور از قصص تاریخیِ رعبآور این اقوام چندگانه آنگاه در آیه سیزده به بعد فرمود: ﴿فَاِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ﴾، در آن روز ﴿وَ حُمِلَتِ الْاَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً ٭ فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾ که این واقعه همان حاقّه است. ﴿فَاَمَّا مَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ﴾، حالا گاهی یمین هست، گاهی اَمام هست، در قبال عدهای یسار است، یک عده وراء ظهر هست. اینها که اصحاب میمنه هستند: ﴿مَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُهاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ﴾، این به چه کسی میگوید؟ آنها که حاضر و ناظر هستند، فرشتهها هستند، وگرنه همه مشغول کار خودشان هستند. آیا به مؤمنینی میگوید که ساهره قیامت در آنها اثر نگذاشت یا به فرشتههایی که ﴿عَلی اَرْجائِها﴾ هستند، به فرشتهها میگویند بیایید نامه اعمال ما را بخوانید؟ انسان به اینجا میرسد که به ملائکه میگوید بیایید این نامه اعمال ما را بخوانید، آن روز کمتر کسی است که منتظر باشد نامه عمل دیگری را بخواند، هر کسی گرفتار کار خود است.
اینها که نامه اعمالشان به دست راست است، به ملائکه میگویند: ﴿هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ ٭ اِنِّی ظَنَنْتُ اَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ﴾، این «ظننت» همانهایی هستند که ﴿الَّذینَ یَظُنُّونَ اَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ﴾،[ اینجا هم ﴿اِنِّی ظَنَنْتُ اَنِّی﴾؛ یعنی یقین داشتم نه اینکه من گمان دارم. اگر هم ظن میداشتم، گمان میداشتم، قیام میکردم؛ چه رسد به اینکه یقین داشتم! اینها اهل یقین هستند . فرمود: ﴿فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ ٭ فی جَنَّةٍ عالِیَةٍ﴾، این جنّت عالیه همان است که دارد: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ اَعْیُنٍ﴾ همین است. آن مقام، مقام عالی است، خیلیها نمیدانند که آنجا چه خبر است، وقتی آنجا رسیدند آگاه میشوند. الآن نمیدانند، چون نمونهاش که در دنیا نیست. وقتی نمونهاش در دنیا نباشد، آدم چه تشبیهی بکند؛ لذا این نکره در سیاق نفی است. فرمود هیچ کس نمیداند که آنجا چه خبر است. فرمود: ﴿٭ قُطُوفُها دانِیَةٌ﴾، «قطوف»؛ یعنی چیدن میوههایش. حالا انسان برود روی درخت میوه بچیند که نیست، «دانی»؛ یعنی نزدیک. اینطور نیست که خانه بهشتی کنار درخت باشد و هر جا درخت است او ویلا بسازد، درخت تابع اوست. اینجا اراده کرده که درخت روییده بشود درخت میشود. چنین عالمی است! ﴿قُطُوفُها دانِیَةٌ﴾، بعد ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً﴾؛ اما ﴿بِما اَسْلَفْتُمْ فِی الْاَیَّامِ الْخالِیَةِ﴾، اینها میوههای کار خود شماست. ﴿اُکُلُها دائِمٌ﴾؛ «اُکُل»؛ یعنی «ماکول»، نه «اکل». یعنی خوراکی. میوهاش دائمی است. اینطور نیست که فصلی باشد، بعض از مواقع باشد، گاهی نباشد .
فرمود نامه اعمال یا دست راست است؛ یعنی به یُمن و برکت است؛ یا به مشئمه و شمال و دست چپ. اینجا درباره کسانی که نامه اعمالشان به دست چپ داده میشود، میگوید: ﴿یا لَیْتَنی لَمْ اُوتَ کِتابِیَه﴾، این «هاء،هاء» کلمه تحسّر و اینهاست. ای کاش نامه من به دست من نمیرسید! آن روز که میگویدای کاش! نظیر همین حرفهایی است که هر وقت در دنیا به خطر میافتاد، میگفتای کاش! ولی بیدار نمیشد. همه اینها آنجا ظهور میکند. ای کاش من نمیفهمیدم که حساب من چیست! ﴿یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ﴾؛ ای کاش آن مرگی که بار اوّل آمده بود، برای همیشه ما را از بین برده بود! مقطعی نبود. برای اینکه ﴿ما اَغْنی عَنِّی مالِیَهْ﴾، امروز ﴿یَحْسَبُ اَنَّ مالَهُ اَخْلَدَهُ﴾، فردا میگوید: ﴿ما اَغْنی عَنِّی مالِیَهْ﴾. ﴿هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ﴾، امروز میگفت: ﴿اَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الانْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی﴾، فردا میگوید: ﴿هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ﴾. در این حالت فرمود: ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾، این در دنیا فشار میآورد، اهل ربا بود، اهل رشا بود، بر مردم سخت میگرفت. در جهنم هم جایش تنگ است، در اینجا میفرماید جهنمیها چرا؟ برای اینکه ﴿اِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظیمِ﴾، این ملحد بود، مشرک بود، خدا را قبول نداشت، برای اینکه این کافر بود، خدا را قبول نداشت، يک؛ ﴿وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ﴾، به فقرا نمیرسید. بر فرض حالا شما کافر شدید؛ اما باید به درد فقرا برسید. این رسیدن به فقرا جزء احکام بینالمللی اسلام است، اختصاصی به مسلمانها ندارد. در سوره مبارکه «مدثّر» میفرماید آنجا وقتی که از کفّار سؤال میکنند که چرا شما را به جهنم میبرند و عذاب میکنند، آنها هم به فروع استدلال میکنند هم به اصول. ما نماز نمیخواندیم. ما میگفتیم قیامت نیست، نماز نمیخواندیم، فقرا را کمک نمیکردیم. مسئله رسیدن به فقرا این یک اصل است؛ یعنی ما خیال میکنیم جزء مستحبات و اینهاست! تعلیلات قرآنی درباره دوزخانداختن این است که چرا به داد فقرا نرسیدید؟ حالا این مسئولین چگونه باید جواب بدهند؟ خدا میداند! ⁉️ فرمود: ﴿فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَهاهُنا حَمیمٌ ٭ وَ لا طَعامٌ اِلاَّ مِنْ غِسْلینٍ﴾، «غِسلین»؛ آن چرکهایی که از بدن برخی افرادی که گفتن ندارد، نازل میشود. این ﴿وَ لا طَعامٌ اِلاَّ مِنْ غِسْلینٍ﴾ که ﴿لا یَاْکُلُهُ اِلاَّ الْخاطِؤُنَ﴾، «خاطِؤُن»، آنها که اهل خطیئه هستند، گرفتار اینگونه خوراک بد طعم چرکآلود میشوند: ﴿لا یَاْکُلُهُ اِلاَّ الْخاطِؤُنَ﴾.
در بخش پایانی از باب «ردّ العجز بصدر» به پیام و مفاد اصلی سوره برمیگردند. فرمود که تمام آنچه در جهان هست؛ اعم از غیب و شهادت به همه اینها من سوگند یاد میکنم: ﴿فَلا اُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ ٭ وَ ما لا تُبْصِرُونَ﴾، قسم به کلّ نظام، این حرف رسول من است! نفرمود حرف فلان شخص است. رسول «بما انه رسول»؛ یعنی حرف مرسل را میرساند. آن وقت اگر کسی بگوید که ـ معاذالله ـ این رؤیای اوست، این جهانبینی خود اوست، این خاطرات خود اوست، این کتابی است که خودش گفته دیگران نوشتند، این با همه این حرفها مخالف است؛ لذا فرمود حرف رسول «بما انه رسول» است، حرف او نیست. اینکه فرمود شاعر نیست، کاهن نیست، برای اینکه مسئله شِعر، کهانت، سِحر، فریه، همه اینها را ـ معاذالله ـاینها تهمتهای فراوانی میزدند و ذات اقدس الهی همه اینها را دفع میکند و دفاع میکند از پیغمبر، ﴿وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلیلاً ما تُؤْمِنُونَ ٭ وَ لا بِقَوْلِ کاهِن﴾ و ساحر ﴿قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ﴾، پس چیست؟ ﴿تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ﴾، نه رؤیای اوست، نه شعر اوست، نه سحر اوست، نه کهانت اوست، نه فریه اوست، ﴿تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ﴾
فرمود: ﴿لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْاَقاویلِ﴾، مختصری بخواهد به ما نسبت بدهد چیزی را که ما نگفتیم. «تَقَوُّل» کند؛ یعنی قول خود را به ما اسناد بدهد و افترا ببندد، ما قدرت او را میگیریم، یک؛ رگ حیاتش را قطع میکنیم، دو؛ هیچ کدام از شما هم نمیتوانید جلوی ما را بگیرید، این سه.
﴿فَما مِنْکُمْ مِنْ اَحَدٍ عَنْهُ حاجِزینَ﴾، این «احد» هم جمع استعمال شد هم در مفرد. این «حاجزین»، جمع است متعلّق به «احد» است؛ یعنی احدی حاجزین نیست. این «احد» به معنی جمع است؛ مثل ﴿لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَدٍ﴾، این «احد» با «من رسله» تبیین شده است. «احد» گاهی در جمع استعمال میشود، گاهی در مفرد.
بعد فرمود در عین حال که این قرآن حقوق بشر است: ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾ است؛ ولی کسانی که بهره میبرند متّقیان هستند، وَ اِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقینَ اما آن که بهره میبرد، متّقیان هستند. ﴿وَ اِنَّا لَنَعْلَمُ اَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبینَ﴾؛ ما میدانیم در بین شما کسانی هستند که به عمد آیات الهی را دارند تکذیب میکنند و همین در روز قیامت باعث حسرت و تحسّر و محدودیت اینهاست.
﴿وَ اِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقینِ﴾، مستحضر هستید که قرآن هم «علم الیقین» دارد هم «عین الیقین» دارد هم «حق الیقین». فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ﴾، ايه درباره «عین الیقین» است. مرحوم خواجه مثالی دارد و این آیه هم یک تبیین دقیقتری دارد وقتی علم به سوزانندگی آتش دارد که همه میدونن که آتش سوزاننده است (میشه علم الیقین( وقتی سوختن چیزی رو از دور مشاهده میکنه (میشه عین الیقین) عین یعنی دیدن یعنی با چشم دیدن. حق الیقین ، یعنی دست خودش. لباس خودش و...داره میسوزه و گرما و ذوب شدن رو با تمام وجود حس میکنه و به حقیقت سوزانندگی آتش پی میبره و یقین حسی وحقیقی پیدا میکنه اگر کسی «علم الیقین» او کافی بود به «عین الیقین» میرسد و از «عین الیقین» به «حق الیقین» میرسد. ﴿وَ اِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَی الْکافِرینَ﴾؛ در روزی که تمام تلاش و کوشش شما گرفته شد، آن وقت معلوم میشود که متحسّر هستید و بسته هستید، محسور هستید، محسور با «سین»؛ یعنی دو طرف بسته است. فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﭘﺲ ﺑﻪ ﻧﺎم ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﮔﻮﻱ.(٥٢( بعد فرمود حالا که این چنین است، نام مبارک حق را که عظیم است، او را تسبیح بکن! مستحضرید ما موظف هستیم نام «الله» را اکرام بکنیم، اجلال بکنیم، تسبیح بکنیم، تنزیه بکنیم، این یک وظیفه دینی ماست .اما آنچه مهم است، این اسمای لفظی نیست، این اسمای لفظی برای ما حرمت خاص دارد، بدون وضو نمیشود مثلاً دست زد و امثال آن. اما آن اسمی که در «دعای کمیل» «وَ بِاَسْمَائِکَ الَّتِی غَلَبَتْ اَرْکَانَ کُلِّ شَیْء.) است، در «دعای سمات» («اللَّهُمَّ اِنِّی اَسْاَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ الْاَعْظَمِ الْاَعَزِّ الْاَجَلِّ الْاَکْرَم.) هست، در «دعای ندبه» است: «وَ بِاَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَاَتْ اَرْکَانَ کُلِّ شَیْء»؛ خدایا تو را قسم میدهیم به آن اسمی که با موسای کلیم در طور چه گفتی! آن اسم دیگر لفظ نیست و اسم اعظم هم لفظ نیست که کسی مثلاً این لفظ را بگوید تا بتواند مُرده را زنده کند یا از شهری به شهری برود و «طیّ الارض» داشته باشد.👈 اسمای الهی کلّ جهان را پُر کرده است، همان فیض الهی است، فعل الهی است، کار خداست، آنها هستند که جهان را پُر کردند. اگر کسی با آن فیض و کار خدا تماس داشته باشد، بله میتواند خیلی از کارها را انجام بدهد.
ویرایش بوسیله کاربر 1402/05/07 03:46:24 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.